صفحه 17 از 22 نخستنخست ... 7131415161718192021 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 161 تا 170 , از مجموع 220

موضوع: ::. دفاتر اشعار فرخ تمیمی .::

  1. #161
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    از روزگار قابیل
    به مرداب می نگری غمگنانه
    به مردابزیان که می زیند و می زایند شادمانه
    و سیمایت به نیلی سوگیانه
    که می لغزد بر اندام خسته ات

    باری
    جایی نخوانده ام اما
    پندارم این مرداب
    از روزگار آدم درین پهنه بوده است
    از روزگار قابیل
    که به خون برادرش
    یعنی نخست زاده ی حوا دست آلود
    و زاغی که قابیا را خاکسپاری هابیل وانمود
    هم، کنار این مرداب بود

    صبحگاهان که لُجَه فرونشیند
    چشمانم تو می بیند
    انبوه پشته پشته خرچنگ ها
    شکم واداده بر گرمای خرسنگ ها
    و کرم های خون آشام
    که می لولند در سنگور صیادان بی اندام

    گاهی اگر لطافت باران و بادی،
    [ به دمی پوسته ی مرداب را بپالایند
    مردابزیان به بازدمی آنرا می آلایند
    و این مرداب
    این پلشت
    بوده ست و تا قیام قیامت خواهد بود .



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #162
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    طرح
    صبح سیمین و آسمان کبود
    کومه ها سرکشیده از مه و دود
    جاده ها زیر چرخ مرکب ما
    پا به پای زمانه می فرسود
    عطر نمناک دره ی چالوس
    دم ما را ، زدوده می پالود
    پشته ی سرخ شاخه های تمشک
    با سخاوت لمیده بر لب رود
    زورقی در کرانه های افق
    گاه بر اوج موج و گاه فرود
    سایه گستر صف سپیداران
    سرفرود آورید و گرم سرود
    اینک اینک دقیقه ی موعود
    آمدی آمدی درود ، درود
    این چنین است و هر چه باداباد
    . وین چنین بود و هرچه بودا بود




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #163
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    بهارترین
    منشور باد
    در دره های خلوت منجیل
    زیتون ُنان خواب زمستانی
    کوه و گیا و رود را
    با مژده ی رسیدن فروردین
    بیدار می کند
    تا آبشار رنگین کمانی
    بر گردن بلند قله بیاویزد
    در بیستون ، شیرین
    رویای عشق را دوباره در خواب می رود
    و فرهاد
    پیکار رنج هستی را بیدار می شود

    آبشخور وحوش
    از نقره گون مهتاب
    لب پَر زنان

    قوچ بزرگ
    با طاقدیس شاخ بلندش
    این طاق های نصرت در موکب بهار
    از سِحر ِ بوی مادگی میش جفت جوی
    سرمست و بادپا
    از قله ها به جلگه سرازیر می شود

    در روزگار ما
    دردا بهار
    دیگر نمی پَرَد
    از دشت های خلوت رنگین
    تا شهرهای دودی غمگین
    گویی که سنگ و آهن و سیمان
    در بسته اند
    بر حشمت بهار

    فصل بهار زنده ی من ، اما
    گل داده در نسیم نفسهای پاک دوست
    بالندگی عجین شده با آب و خاک و دوست
    فصل بلند چشم تو در چارفصل سال
    در چشم من بهارترین فصل زندگیست
    با تو یکی شدن
    آغاز نوبهار خوش جاودانگیست
    من با بهار چشم تو بیدار مانده ام
    فصل بلند چشم تو سبز و شکفته باد .




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #164
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    خواهش
    آیینه دارم باش
    تا شکوه ترا بخوانم
    ترا بخوانم چندان که با تو مانم .




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #165
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    سیب عدن
    باغ عدن شکفته
    در سایه سار صخره ی مغرور گونه ات
    ابلیس
    آوند باغ را
    سیراب می کند
    از ژرفنای چاه زنخدانت
    و سیب آدم، آدم
    - همبستر فریب حوا - را
    تا خاکدان تیره ی سیاره ی زمین
    پرتاب می کند .




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #166
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    پل خواجو
    استاده استوار و سنگین ، تا
    با چشمه ها
    رفتار با وقار زمان را
    در رهگذار موج بخواند

    انسان خاکی پویاست
    و آب و باد و آتش ، پویا
    حتی اگر تو ایستادی و یادت رفت
    جغرافیای پویایی
    رفتار آب
    آیینگی را می بخشد به هندسه ی چشمه های پل

    مردی که روز پیشین در رود غرقه بود
    حالا به آب مرده رسیده ست
    در زیر پلک خواجو می غلتد
    زاینده رود
    با دشتهاش
    رنگین کمان مهتاب و کو کنار
    باغ « بهشت گمشده میلتن »

    آبستن است
    همسایه جنوبی ما، امسال
    با آرزوی دخترکی بور و سبز چشم

    استاده استوار پل خواجو
    و استخوان سختانش
    سنگ است و ساروج و
    ماهیچه های پیچانش
    اندیشه ی دقیق مهندس

    در دوردست جلگه هیاهوست
    گویا که آب - گردش سرمست ایلخان
    هنگام کوچ ایل رمیده ست .




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #167
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    پاییز
    خالی است آشیان کلاغان
    در لابلای شاخه ی لُخت ِ چنار پیر .
    بر آسمان دو لکّه ی جوهر چکیده است .




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #168
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    فرهاد
    هاله ی اندوه گنگی در نگاه سرد «شیرین» است
    تکیه داده بر ستون مرمر ایوان مهین بانو
    گربه آبستنی خوابیده بر دامان او
    آرام می خُرَد

    نقش «شیرین» در شمال باغ
    مانده آویزان ز شاخ سیب
    «خسرو» دلداده بر معشوق دیگر، زیر لب با طعنه می خواند
    چشم این تصویر
    کی نشانی دارد از چشمان عاشق پرور «شیرین» ؟
    «خسرو» یکدم گوشمالی می دهد زه را و می گوید
    چشم «شیرین» نقطه ی خوبیست، فرمودیم
    آزمودن این کمان تازه را شاید .

    تیری از ترکش برون آورد سالار کمانداران
    - خسرو عالم
    این خدنگ پارتی، این باز خوش پرواز
    آشنای چلّه و شست است .

    برقی از کوه بلند بیستون برخاست
    آذرخش تیشه ی «فرهاد» ؟
    شعله خشمی فروزد در نگاه نقش
    بانگ رعد آسا
    خروش سینه ی فرهاد
    خواب را از دیدگان گربه می گیرد.




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #169
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    طلا و مرجان
    این هسته را که تُف کردی پار
    در پوک وار زرد گیاخاک باغچه
    امسال بالیده سبز
    سال دگر بهار که آمد
    اردی بهشت آسا می روید .

    ما مانده در هزار خم این گمان ، ولی
    رنگین کمان گیلاس
    آوند خواب دیده ی بهمن را
    تعبیری از طلا و مرجان پیغام می بَرَد .




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #170
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    دیدار
    1
    از آفتاب هر شبه بیدار می شوم
    دنیای نودمیده پاکی را احساس می کنم
    پس چارگوش روشن اقلیم تازه را می پویم
    با یاس و یاسمن می رویم .

    هان سرزمین شادی موعود
    ای گُلبهی ، حریرتراوا
    تا صبحدم بریزد از مشرق اتاق
    سرمست، بی قرار
    در مغرب جهان
    در سایه سار زلفت، آسودم.
    2
    با این خموشی
    از چاهوار گریه را به جایی نمی بری
    زنهار
    شکنج گیسوانت
    از سختان نا پیموده می گوید
    کبوتری که تنها می پَرَد در توفان
    شاخ زیتونی می جوید
    پس از لُجه ها فرود ایمنی بر ساحل نیست
    مگر کشتی تابوت شما شود
    که خدا چنین خواهد
    تا زمین دوباره
    بی گریه و گوری
    گیاه برویاند
    قفس نباشد
    پرنده مانَد و آواز
    ستاره باشد و پرواز

    از نقش تو این را خواندم
    در پُرسه ی عزیزی که فنجان قهوه در گردش بود .

    بر پله های چل
    ای سوگوار ناباور
    آن چل شبانه شب
    آیا چگونه آمد و کی بگذشت
    در کوره وار تب .

    همراه آن عزیز مسافر
    یک یا دو گامی رفتن
    شیر غلیظ آهک ، بوی خطوط را، اما
    باور نکردن
    در باور شمایان، هرگز
    می گنجد این که در دوراهه ی هستی و نیستی
    بر همسفر که پست و بلندان را با هم گذشته اید
    لب هایتان درود، نه، بدرود سردهد.

    او مهر را به منزل اردی بهشت
    با یک نظر، سپرد
    همپای کاروان شتاب آهنگ،
    خواندیم و دیده ایم که خوبان
    در سایبان عشق و جوانی
    از جامه گرد روز و شبان را گرفته اند .

    رودی که رو به شط روان دارد

    ای سوگوار
    بر پله های چل
    هم باوریم و هر دو یقین کردیم .
    باری به یاد دار که، مردان
    آماج دردهای کبود زمانه اند .




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 17 از 22 نخستنخست ... 7131415161718192021 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/