کبود وار
تیراژه ی خمیده ی کافور
بر پرده ی تصور و تصویر
و عطسه ی کبود
بر پله های عمر .
در شیهه ی کشیده ی « بهزاد »
بالید
بذر سیاوشان .

از اشک سرخ بود که پیچید
بوی بخار زنده ی آهک
در بینی ی گرسنه ی گورستان

این مویه ها اگر بگذارد
خواهی شنید .
شیر بریده را
در جام خوش - تراش بنات النعش .