مرز چل
پس ، در آستان چل .
ماندیم
ماندیم و تجربه کردیم
بر پله ی چهل ،
عشق
سرشار از شکوه غریبی است .
در مرز چل است
دل ، بی رقیب می ماند
و روزی هزار بار
نام تو را می خواند
و عقل را
هرگز مجال یک لحظه جلوه نیست .
اینجا کلام عشق ،
دور از فریب
زیباترین شعر جهانست
رود بلند شعر حافظ زندست
دَر دست
دُر دست
باید کشید
باید کشید .
در مرز چل ، من
با عشق درد پرور خو کردم
چله نشین شوکت دردم
بی داغ بوسه های تو ، سردم
تا هر کجا و هر چه می آیم ،
مَردم
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)