عزیمت موعود
He who was living in now dead
We who are living are now dying .
T.S.Eliot
« در انتهای راه ، رهایی است »
این جمله را صدای « نئاند رتال » *
که انتها را نایافتنی می یافت
در غارها گشود و رها کرد .
در ابتدای راه ، رهایی را
از یادمان به سخره ستردند
ما را به غرفه های تهی بردند .
در غرفه ها
تابوت های کاج فراوانست
تابوت ها
تاریخ سرگذشت انسانست .
همواره مرگ
دیواره ی سترون زهدان را
زیباترین قلمرو تاریخ خوانده است .
و موریانه
از بوی صمغ کاج گریزانست .
اما دریغ
تابوت کاج گرانست .
از سرد سیر بندر « آرخانگل » *
تا نقطه ی عزیمت موعود
شش هفته و نود دقیقه راهست .
ما
از بوی شور دریا بیماریم .
زیباست
بر عرشه بلند کشتی
حمام آفتاب.
دریانورد خسته به من می گفت :
- شکر خدا
توفان نشسته بود و
سکانبان
از وحشت سیاه کولاک ، رسته بود
الوارهای کاج به ساحل رسید
خوب ....
و گرنه « شایلاک » *
- آن جهود رباخوار -
تیغ بلندش را نوید خون داده است .
هان
ای زوال
روم
فاحشه ایست پست
و قیصر
گوساله ایست داغ خورده به مسلخ .
در انتهای راه ، رهایی است
من
خسته
ام...
ما
خسته
ایم ...
دریا
دریا
دردا که دیگر دریا
آن بیکران پاک خدایی نیست .
دیدم درین سفر
آوخ چه دردناک
خون می جهید
از قله ی سپید « مو بی دیک »
زوبین « آرتمیس » *
در قله ی نهنگ دریا نشسته گرم
و « ملویل »*
مبهوت آن حماسه که خاموش می شود .
« در انتهای راه ، رهایی است » *
در باغ « جتسیمانی »
مهمان آن حواری نومیدم
شب را به خفتنی که غنیمت شمرده ایم
با هفت « لیبریوم » *
در بسته ایم
بر بانگ ابرصان نومید اورشلیم .
دریا نورد پیر
سکان آن سفینه رها کرد
و فریادی چون رعد
در گوش جاشوان نشست :
- لنگر بیفکنید
و باد را
از سینه ی شراع بگیرید .
......
و خسته ......
خسته ...... خسته ..........
در خویش می سراید غمناک
- این واپسین سفینه ی من بود
وین واپسین گذرگه دریاها
دریا
دریا
دردا که دیگر دریا
آن بی کران پاک خدایی نیست.
آه
ای عظیم خسته
نئاندرتال
ما را به یاد دار
وقتی به سوی ساحل موعود می روی
ما
بر موج های خون شده می راندیم
و سلطه ی شقاوت خونین را
بر آب های حادثه می خواندیم .
ما
را
به یاد دار
یاد عزیز تو
بر انتهای راه رهایی بشارت است .
« در انتهای راه ، رهایی است »
تا انتهای راه
شش هفته و نود دقیقه راهست .
شش
هفته و
نود .......
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)