پل
او
بر آن کرانه بود
بانگم پلی شد و تا او رفت
او
بر این کرانه بود .
آب گلین
بر پایه های سنگی پل شعر می نوشت :
« این قصه را نهایت خود بی نهایتی است
آیا دو امتداد موازی
حتی
در خوابهای هند سگی می رسد به هم ؟»
تنها نه او
که
صدها
هزارها
بر لب سوال
در جست و جوی پاسخ « آیا؟ »
از پل گذشته اند .
شعر روان رود
راز آشنای پاسخ « آیا ؟ » ست
اما
با عابران پل
ره - بارهای کهنه و سنگین ادعاست .
شعر روان رود .
بر خیل عابران نگشوده است
یک گوشه از نهفته ی « آیا ؟ »
تاریخ مرگ پل
بر پایه های سنگی حک است .
رود بزرگ
آن را سروده است .
تاریخ مرگ پل
شاید نهایتی است
بر مرزهای هندسه بی نهایتی .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)