خسته از بیرنگی تکرار
در آینه ها
یک لحظه چون گیاه رؤیا ، رویید
تصویر : یک کلاس و معلم
در صاف شیشه های پنجره ی من
من،
این رویش را در آینه دیدم .
در صاف شیشه های پنجره ، نومید
مردی بر تخته ی سیاه نویسد
کوشد تا حل کند معادله یی را .
آیا « ایگرگ »
در این معادله چندست ؟
تا کی بر تخته سیاه ، معلم
کوشد تا حل کند معادله اش را
ایگرگ ،
ایگرگ ،
ناگه غریوی برخاست .
« ایگرگ اینجا برابر صفرست »
در باغ ناشکفته ی ذهنم
روباه خستگی است که خواند
شاید یک آسپیرین ،
شاید
روباه را ز باغ براند .
اینک مجهول این معادله ،
صفرست .
دیگر در آن کلاس کسی نیست .
باید آن صفر را در آینه ها دید .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)