صفحه 28 از 46 نخستنخست ... 1824252627282930313238 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 271 تا 280 , از مجموع 454

موضوع: دیوان اشعار اوحدی

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    در آن شمایل موزون چو دل نگاه کند

    هزار نامه به نقش هوس سیاه کند

    ز حسرت رسن زلف و چاه غبغب او

    نه طرفه گر دل من رغبت گناه کند


    به هجراو دل من غیر ازین نمی‌داند

    که روز و شب بنشیند، فغان و آه کند


    برفت و در پی او آن چنان گریسته‌ام

    کز آب دیدهٔ من کاروان شناه کند


    دلم کجا طمع وصل او کند؟ هیهات!

    مگر ز دور به خاک درش نگاه کند


    اگر ز طلعت او مشتری خبر یابد

    کجا ملازمت آفتاب و ماه کند؟


    ز فخر سر به فلک برکشد ستاره صفت

    چو اوحدی ز سر زلف او پناه کند



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #2
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    یار آن کسی بود که به کارت نگه کند

    باری نگه کنی، دوسه بارت نگه کند

    گاه دعا به نالهٔ زیرت چو گوش کرد

    روز بلا به گریهٔ زارت نگه کند


    روزی اگر ترا به میان در کشد غمی

    دستی بگیرد و ز کنارت نگه کند


    بار کسی بکش، که ز پای ار بیوفتی

    باری به اوفتادن بارت نگه کند


    چون مست شد ز بادهٔ اندوه او سرت

    جامی دو کم دهد، به خمارت نگه کند


    از مهر دوستی چه کنی فخر؟ کو ز کبر

    هر ساعتی به دیدهٔ عارت نگه کند


    اغیارات ار نگه نکند هیچ باک نیست

    چون اوحدی بکوش، که یارت نگه کند



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #3
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    نگار من به یکی لحظه صد بهانه کند

    وگر به جان طلبم بوسه‌ای رهانه کند

    به سنگ خویش بریزد ز طره عنبر و مشک

    هر آنگهی که سر زلف را به شانه کند


    ز چشم من پس ازین گر چنین رود سیلاب

    درین دیار کسی را مهل که خانه کند


    به وقت مرگ وصیت کنم رفیقی را

    که گور من هم از آن خاک آستانه کند


    به زلف او دلم از بهر خال شد بسته

    که مرغ میل به دام از برای دانه کند


    زمانه مایهٔ بیداد بود و طرهٔ او

    بدان رسید که بیداد بر زمانه کند


    به شیوه گوشهٔ چشمش چو ناوک اندازد

    ز گوشهٔ جگر اوحدی نشانه کند



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #4
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    عاشق کسی بود که چو عشقش ندی کند

    اول قدم ز روی وفا جان فدی کند

    دلبر، که دستگیری عاشق کند ز لطف

    گر جان کنند در سر کارش کری کند


    زهری که دشمنی دهد از بهر رنج، تو

    بستان به یاد دوست بخور، تا شفی کند


    بستم دکان مشغله را در به روی خلق

    تا عشق او در آید و بیع و شری کند


    از آستان نمی‌گذرم تا جفای او

    خاکم وظیفه سازد و خونم جری کند


    بر کشتگان تیغ غم او کفن مپوش

    کان به شهید عشق که از خون ردی کند


    مجنون که شب رود بر لیلی، شگفت نیست

    روز از تحملی ز سگان حمی کند


    باد هواست، چار حد آن خراب کن

    هر خانه را که جز هوس او بنی کند


    ای اوحدی، ز هر چه کنی کار عشق به

    آیا کسی که عشق ندارد چه می‌کند؟


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #5
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ترک ستم پرست من ترک جفا نمی‌کند

    عهد به سر نمی‌برد، وعده وفا نمی‌کند

    هندوی ترک آن صنم کرد بسی خطا ولیک

    ناوک چشم مست او هیچ خطا نمی‌کند


    گر به وصال او رسم، هم بربایم از لبش

    یک دو سه بوسه ناگهان، گر چه رها نمیکند


    بوس به جان بها کنیم، ار بفروخت خود نکو

    ور نفروخت میبریم آنچه بها نمی‌کند


    چارهٔ من خدا کند در غم روی او مگر

    خود نکند به جای کس هر چه خدا نمیکند


    در غم او بسوختند اهل جهان،حسود من

    خام نشسته پیش او شکر چرا نمیکند؟


    دست بدار، اوحدی، یار دگر به دست کن

    کو غم ما نمی‌خورد، چارهٔ ما نمی‌کند



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #6
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    صبری کنیم تا ستم او چه می‌کند؟

    با این دل شکسته غم او چه می‌کند؟

    هر کس علاج درد دلی می‌کنند و ما

    دم در کشیده تا الم او چه می‌کند؟


    در دست ما چو نیست عنان ارادتی

    بگذاشتیم تا کرم او چه می‌کند؟


    ای بخت من، به دست من انداز دامنش

    وین سر ببین که: در قدم او چه می‌کند؟


    عیسی دمست یار، مرا پیش او بکش

    وآنگه نگاه کن که: دم او چه می‌کند؟


    یک ره به پیش دیدهٔ من نام او ببر

    وز گریه بین که اشک و نم او چه میکند


    در حیرتم ز مدعی نادرست مهر

    تا مهر عشق بر درم او چه می‌کند؟


    خورشید را چو نیست در آن آستانه بار

    گویی نسیم در حرم او چه می‌کند؟


    این دوستان نگر که: نگفتند:اوحدی

    با هجر بیش و وصل کم او چه می‌کند؟



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #7
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    دلدار دل ببرد و زما پرده می‌کند

    ما را ز هجر خویشتن آزرده می‌کند


    دل برد و جان اگر ببرد نیز ظلم نیست

    شاهست و حکم بر خدم و برده می‌کند


    ما را ز هجر خویش بده گونه مرده کرد

    اکنون عتاب و عربده ده مرده می‌کند


    یکتایی دلم ز جفا هر دمی دو تا

    آن طرهٔ دراز دو تا کرده می‌کند


    طفلان دیدگان مرا دایهٔ غمش

    از خون دل برای چه پرورده می‌کند؟


    چشمش ز پیش زلف سیه دل نمی‌رود

    وین نازنیست خود که پس پرده می‌کند


    گلگون اشک دیده ز درد فراق او

    بر روی اوحدی گذر آزرده می‌کند


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #8
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    نی بین که چون به درد فغانی همی کند؟

    هر دم ز عشق ناله بسانی همی کند


    او را همی زنند به صد دست در جهان

    وز زیر لب دعای جهانی همی کند


    سر بسته سر سینهٔ عشق بی‌نوا

    از نی شنو، که راست بیانی همی کند


    بادیش در سرست و هوایی همی پزد

    دستیش بر دلست و فغانی همی کند


    راهی همی زند دل عشاق را وزان

    بر چهره‌شان ز اشک نشانی همی کند


    گاه از گرفت و گیر بلایی همی کشد

    گه با گشاد و بست قرانی همی کند


    هر ساعتیش راه روان می‌دهند و او

    دم در کشیده جذب روانی همی کند


    آن بی‌زبان پردهن ساده بین که چون

    هر دم حکایتی به زبانی همی کند؟


    دف هر زمان چو نی سرانگشت می‌گزد

    زان فتنها که نی به زمانی همی کند


    در جان نشست هر چه ز دل گفت دم بدم

    صید دلی و غارت جانی همی کند


    چون اوحدی ز زخم پراگنده پیر شد

    و آن پیر بین که کار جوانی همی کند


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #9
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    گر کسی در عشق آهی می‌کند

    تا نپنداری گناهی می‌کند


    بیدلی گر می‌کند جایی نظر

    صنع یزدان را نگاهی می‌کند


    با دم صاحبدلان خواری مکن

    کان نفس کار سپاهی می‌کند


    آنکه سنگی می‌نهد در راه ما

    از برای خویش چاهی می‌کند


    گر بنالد خسته‌ای معذور دار

    زحمتی دارد، که آهی می‌کند


    عشق را آن کو سپه سازد به عقل

    دفع کوهی را به کاهی می‌کند


    گر کند رندی نظر بازی، رواست

    محتسب هم گاه‌گاهی می‌کند


    یک دم از خاطر فراموشم نشد

    آنکه یادم هر به ماهی می‌کند


    چند نالیدم و آن بت خود نگفت:

    کین تضرع دادخواهی می‌کند


    اوحدی را گر چه از غم بیمهاست

    هم به امیدش پناهی می‌کند


    اشتر حاجی نمی‌داند که چیست؟

    بار بر پشتست و راهی می‌کند


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #10
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    جماعتی که مرا توبه کار می‌خوانند

    ز عشق توبه بکردم، بگوی: تا دانند


    به بند عشق چو شد پای تا سرم بسته

    به پند عقلم ازین کار منع نتوانند


    ولایتیست دل و عشق آن صنم سلطان

    در آن ولایت باقی گدای سلطانند


    مکونات جهان را تو قطرها پندار

    که آب خویش به دریای عشق می‌رانند


    مجاهدان طلب را چو کاروان سلوک

    به کوی عشق درآید، شتر بخوابانند


    اگر نه سلسله جنبانشان بود شوقی

    ستارگان سپهر از روش فرو مانند


    خبر ز عشق ندارد وجود مدعیان

    همیشه در پی انکار اوحدی زانند


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 28 از 46 نخستنخست ... 1824252627282930313238 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/