رؤیاهای گمشده
زنان
با لبخندهای فصیح شان می گذرند
با زنبیل هایشان
که انباشته از بوی زندگی ست
و دست کودکانی که هروله می روند
در دست های بزرگشان
آرام و خسته می گذرند
تا خیس شان کند آواز بارانی
که از گوشه ی مهربانی ابری
چکیدن گرفته است
تا رؤیاهای گمشده شان را
مخفیانه بگریند
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)