از هیچ
از هیچ
پرت می شوم اینجا
و دانه ات را باد
از هیچ کجای بالا دست
رها می کند روی دامن امنم
تو ریشه می زنی در من
سبز می شوی
و روی کتف های تو لانه می سازم
برای روز مبادا
برای گریه های طولانی
برای لحظه های کوتاهی
که با تو قهر خواهم کرد
و بعد از آشتی
زمین دوباره همان گلوله ی آبی ست
که رها مانده در بلندی اعماق
چقدر زیر پایمان خالی ست
و آسمان
چه قدر خالی تر
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)