کوک می زند
کوک می زند
چهل تکه از پاره های روزگارش را
مثل مادرانی که پنجره
سوی چشم هاشان را
قطره قطره ربوده ست
مثل مادرانی که بوی خک مرطوب می دهند
کوک می زند
زمین و آسمان و پنجره اش را
و چشم سوزنش
از هوای سربی و سنگین
هی می سوزند
چرا که نه این کوچه
نه این خانه
نه این اتاق
و نه بی تابی آغوش بی کرانه اش
انتهای دنیا نیست
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)