باز ما مانديم و بغضي بين راه
اشكهايي در سراشيب نگاه
زخمهاي زهر تيغ آلوده ماند
اشكهاي بيدريغ آلوده ماند
باز ما مانديم و راهي روبرو
استخوان در دست و بغضي در گلو
باز ما مانديم و بغضي بين راه
اشكهايي در سراشيب نگاه
زخمهاي زهر تيغ آلوده ماند
اشكهاي بيدريغ آلوده ماند
باز ما مانديم و راهي روبرو
استخوان در دست و بغضي در گلو
باد نمی پرسد در می زند
می پیچد بر در سر می زند
من ولی از باد پریشان ترم
نبضم با کوبه ی در می زند
حبس سکوتم پر از آواز هیس
ساز مرا مرگ مگر می زند
خاموشم تنها با یاد تو
گنجشکی در من پر می زند
روز و شبم نیست پرم از تپش
دل به هوایت چقدر می زند
ساز الفبای تو با شعر من
هر دم آهنگ دگر می زند
عید آمد و باغ از رویش، گلدوزی فروردین است
امسال ولی دلتنگیم، گل با همه سرسنگین است
این سبزه ی نوروزی نیست، بر سفره سری جا مانده ست
این ماهی قرمز در تنگ، یعنی که دلی خونین است
عباس جوان می آید، آیینه و قرآن در دست
یک « سین» دگر بر سفره، سقای حرم یک «سین» است
در آتش اسفندم من، می گریم و می خندم من
یک روی بهارم آن است، یک روی بهارم این است
ای از دل تنگم آگاه، همسایه ی فروردین ماه
تا نام تو را می نوشم، طعمدهنم شیرین است
چقد این حال وهوا رو می شناسم
خیلی مهربون تر از خوابه واسم
چقد این خاطره ها رو دوس دارم
مث آغوشه که بی تابه واسم
چقد این حال و هوا قدیمیه
عطر گرم رنگای کاشی داره
ته دره ها کنار رودخونه
روی سنگا قلب نقاشی داره
چقد این خاطره ها رنگ توئه
چقد این جاده تو رؤیای منه
چقد این حال و هوا رو می شناسم
همه جاش شبیه دنیای منه
اینجا فانوسای روشن زمین
پشت لاله های خاموش توئه
به تو می رسم ازین فاصله ها
ته این جاده تو آغوش توئه
بی پناه جاده های دور دست
می رسم کنار تو خسته ی راه
تو رو دوس دارم همیشه و هنوز
قفس پرنده های بی پناه
رها شدیم رها٬ مثل روح بی جسدی
نه با توایم و نه بی تو چه روزگار بدی
رها شدیم در آیینه های تو در تو
چه ازدحام عجیبی چه شهر بی عددی
رها شدیم در این کوچه های سر گردان
نه آستانه ی عشقی نه خانه ی خردی
مرا به حاشیه ی سرد زندگی آورد
امید رو به زوالی دلیل نا بلدی
ستاره ای شدم و در خودم درخشیدم
ولی چه سود که چشمی نمی کند رصدی
مگر به سایه نام تو رو کنم پس از این
که در پناه تو امن است یا علی مددی
صدا ، همين صدا ، همين صدا بود
درست ابتداي ماجرا بود
نفس شکست و در صدايمان ريخت
صدا ولي هنوز نارسا بود
سلام و انتظار و ترس و لبخند
و تازه اولين قرار ما بود
دلم ز پيله اش جدا نمي شد
پرنده اي که در قفس رها بود
صدا ترانه خواند و عاشقم کرد
صدا ، همين صدا ، همين صدا بو
پنهان شدي و در كلماتم رها شديبا من رفيق بودي و از من جدا شدي
دير آمدي به خاطرم اي نام ناشناس
با من چه دير دوست شدي ، آشنا شدي
روي لبم نشستي و من از تو بي خبر
چيزي شبيه بوسه ، شبيه دعا شدي
زيبا يي ات به رنگ صدا و سكوت بود
در گل سكوت كردي و در من صدا شدي
روياي فاتحانه ي يك قلب نااميد
پايان عاشقانه ي يك ماجرا شدي
وقت رفتن
بار دلتنگتُ بستی ، دیگه وقت رفتنه
داری میری و فقط خاطره هات سهم منه
دلم از حادثه خونه چشام از خاطره خیس
دوس داری برو ولی نامه برامون بنویس
به تو می رسم اگه موج مسافر بذاره
اگه دلبستگیا لحظه ی آخر بذاره
به تو می رسم به تو پولک نقره کوب ماه
به تو می رسم به تو طلای این شب سیاه
به تو می رسم به چشم انتظاری که داری
به تو می رسم به آغوش بهاری که داری
به تو که آینه ها محو تماشات می شدن
شبای تیره چراغونی چشمات می شدن
می تو نی دل بکنی تا ته دنیا برسی
امروزُ رها کنی تا خود فردا برسی
می تونی همسفر خاطره های بد باشی
می تونی راه رسیدن به شبُ بلد باشی
می تونی تو چار دیوار غربت دنیا بری
می تونی هر جا بمونی می تونی هرجا بری
امّا هرگز نمی تونی غمُ تنها بذاری
تو مسافری نمی شه غربتُ جا بذاری
خاطرت هرجا که باشی بازم اینجا می مونه
تا ابد غصه ی غربت تو دلت جا می مونه
كي بود كي بود از اول،
روز و شبُ جدا كرد؟
ماه و ستارهها رو تو آسمون رها كرد؟
كي بود رو شونهي كوه، ترمهي توري انداخت؟
از دل ابر تيره، برف بلوري انداخت؟
كي بود كي بود از اول، خاك زمين رو گل كرد؟
اين برهوت خشكُ، دوزخ اهل دل كرد؟
ديگه پرده ها ر’ بايد بكشيم
پرده هايِ رو به ايوون’ ميگم
دخترِ خاطره ها خوابه هنوز
دخترِ شاهِ پريَون’ ميگــم
ما ميخواستيم اما دنيا نميخواست
جايِ اَمني برا عاشقـا باشه
دستامون تو دستاي هم بمونه
دلامون تو آسمون رها باشه
خيلي سخته امـا فانوس ِ دلُ
آروم آروم ديگه خاموش ميكنيم
هر كي توچشماي ما زّل زد و رفت
مثِ آيينه فرامـوش ميكنيم
دلـمون مثلِ دلايِ قديمي
عشقّ تو شِعرايِ تازه دوس داره
اما دنيا پْرِ تابـوته هنـوز
تا بخواي جنگ و جنازه دوس داره
ما توي ِ تّنگ ِ بلوريم شب و روز ؟
چرا مثل ماهـيا گريه كنيم
هيچكي اشكامون’ باور نداره
اَگه صد سالِ سيا گريه كنيم
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)