مهم نيست آيا نقاشي مي‎كني، مجسمه مي‎سازي يا كفش مي‎دوزي ـ چه باغبان باشي، چه كشاورز و چه ماهيگير باشي، چه نجار، هيچ فرقي نمي‎كند. آن چه اهميت دارد آن است كه آيا واقعاً روحت در گروي آن چيزي است كه مي‎آفريني؟ اگر چنين باشد حاصل كار خلاقانه‎ات كيفيتي از الوهيت را در خود دارد.
فراموش نكن كه خلاقيت به هيچ كار خاصي ربط ندارد. خلاقيت با كيفيت آگاهي تو سروكار دارد. هر عملي كه از تو سر مي‎زند، مي‎تواند خلاقانه باشد. هر كاري كه مي‎كني مي‎تواند خلاقانه باشد، و اين در صورتي است كه بداني خلاقيت يعني چه.
خلاقيت يعني لذت بردن از هر كاري، حتي از مراقبه؛ انجام هر كاري با عشقي ژرف. اگر عشق بورزي و اين سالن سخنراني را تميز كني، اين كاري خلاق است. اگر بي‎عشق عمل كني، آن وقت مسلماً اين كاري شاق است؛‌ وظيفه‎اي است كه بايد هر طور شده به آن عمل كرد. اين كار تحميلي است. بعد دوست داري وقت ديگري خلاق باشي. در آن برهه از زمان تو چه خواهي كرد؟‌ آيا كار بهتري سراغ داري؟ آيا فكر مي‎كني اگر به نقاشي بپردازي، خود را خلاق احساس خواهي كرد؟
اما نقاشي كردن درست به اندازه‎ي تميز كردن كف زمين كاري معمولي است تو رنگ‎ها را بر روي بوم نقاشي مي‎مالي يا پرتاب مي‎كني ـ اين جا هم تو زمين را مي‎شويي و تي مي‎كشي. فرقش چيست؟ احساس مي‎كني حرف زدن با يك دوست جز وقت تلف كردن نيست و دوست داري يك كتاب بي‎نظير بنويسي تا خلاقيت خود را نشان بدهي؟ اما يك دوست آمده! كمي گپ زدن چه قدر سرگرم كننده و زيباست ـ معطل چه هستي؟ خلاق باش!