ارادت ورزي به حافظ
حيرت آور است اما حقيقت دارد . "گوته" در اين وادي سرگشته و حيران است . با افتخار لقب "مريدي " حافظ را نصيب خود مي سازد تا از اين سرگشتگي رهايي يابد .
"ديوان شرقي" گوته را پيش رويتان باز خواهم كرد آنجا كه گفت :
"حافظ ، خود را با تو برابر نهادن جز نشان ديوانگي نيست . تو آن كشتي اي هستي كه مغرورانه باد در بادبان افكنده و سينه ي دريا را مي شكافد و پا بر سر امواج مي نهد ، و من آن تخته پاره ام كه بيخودانه سيلي خور اقيانوسم . در دل سخن شورانگيز تو گاه موجي از پس موج ديگر مي زايد و گاه دريايي از آتش ، تلاطم مي كند . اما مرا اين موج آتشين در كام خويش مي كشد و فرو مي برد . با اين همه ، هنوز در خود جراتي اندك مي يابم كه خويش را مريدي از مريدان تو شمارم."
آشنائي گوته با حافظ
چگونگي آشنايي گوته با "حافظ" پرسش بجايي است . براي پاسخگويي به آن شايسته است نخست آشنايي گوته را با مشرق زمين بدانيم . تورات جزو كتابهاي درسي گوته بود كه وي در خانه در مدرسه آن را شناخت . قرآن را نيز گوته از روي ترجمه ي آلماني آن مطالعه كرد . چنين رفتاري آن هم در دوران تحصيل ، نشان از كنجكاوي هاي خارق العاده ي او مي دهد .
مطالعه ي اين دوكتاب مذهبي بويژه قرآن ، الهام بخش وي در سرودن بسياري از قطعات ديوان نظير اصحاب كهف ، خداي ابراهيم و محمد بود . بعدها ، طرح نمايشنامه اي با نام "محمد" را پي افكند كه در ملاقات با ناپلئون در سال 1808 به تفصيل از آن سخن به ميان آورد . بعد از آن نيز با آيين باستاني هندو آشنا شد . در اين آشنايي مجذوب داستان "راما" و "سيتا" شد . در نهايت نمايشنامه اي بر پايه ي اين دو افسانه ي معروف هندي نوشت . گرچه در گذر زمان افسانه هاي هندي جاذبه ي خود را نزد او از دست دادند ، چون با همه ي شگفتي نمي توانستند عطش شاعرانه ي او را فرو نشانند .
چهل و دو ساگلي گوته آغاز آشنايي وي با ادبيات ايران زمين است ، يعني درست زماني كه آوازه ي وي در سراسر آلمان و اروپا پيچيده بود . مطالعه آثار او از سوي علاقه مندان به ادبيات به شدت مورد توجه بود . مطالعه ي آثارش نيز با استقبال چشمگير فرهيختگان ، دانشجويان و نيك انديشان روبرو شده بود .
"گلستان سعدي" نخستين اثري بود كه گوته را با ادبيات ايران پيوند زد . گوته ، گلستان را تنها به عنوان نمونه اي از ادب و حكمت شرق خواند و پسنديد. بعدها گلستان الهام بخش ديوان گوته شد . با وجود اين ، تأثيري ژرف بر گوته نبخشيد و روح ژرفا ژرف وي را سيراب نكرد .
پنجاه و نه ساله بود كه ترجمه ي ليلي و مجنون ، اثر نور الدين عبدالرحمان جامي ، شاعر ايراني را مطالعه كرد و در شصت سالگي توفيق يافت "خسرو و شيرين" نظامي را بخواند با مطالعه ي اين دو اثر ، گوته سخت مجذوب شعر و ادب ايران زمين شد . از هر دوي اين آثار در سرودن اشعارش نيز بهره ها برد .
سال 1814 سال سختي براي اروپا و گوته بود . خستگي روحي ، آشفتگي و نابساماني ، روح غالب بر اروپا و گوته بود . گوته براي رهايي از اين آشفتگي ، به سراغ انديشههاي شرق رفت . شرق اين گريزگاه سلامت زا و حكمت آميز را به وي هديه كرد .
سال سخت گوته (1814) در سن شصت و پنج سالگي به يكباره دگرگون شد. "كوتا" ناشر كتابهاي گوته ، ترجمه اي از هامر ، مترجم معروف اتريشي را در دو جلد با نام غزليات محمد شمس الدين حافظ براي وي فرستاد .
هنوز صفحاتي از آن نخوانده بود كه بي اختيار بانگ تحسين سر داد و مطالعه ي كتاب را از صفحات نخست آغاز كرد زيرا به گفته ي خودش ، ناگهان دريافت كه با اثري روبرو شده كه تا آن روز نظير آن را نديده است .
روز هفتم ژوئن سال 1814، روز طلايي گوته بود . در اين روز اين شاعر نام آور آلماني براي نخستين بار نام حافظ را در دفترچه ي خاطرات خود ثبت مكرد و گفت اين اعجاز ادب شرق ، او را ديوانه ي خود كرده است .
مطالعه ي آثار حافظ ، روحي تازه در كالبد گوته دميد . بي اختيار خود را سرمست يافت .
آنچنان كه نوشت :
"ناگهان با عطر آسماني شرق و نسيم روح پرور ابديت آشنا شدم كه از دشت ها و بيابان هاي ايراني مي وزيد . مرد استثنائي و خارق العاده اي را شناختم كه شخصيت شگرف او ، مرا سراپا مجذوب كرد."
اعجاب آور آنكه گوته توانست حافظ را از وراي ترجمه ي ماهر بشناسد چرا كه جادوي سخن حافظ ترجمه پذير نيست . از اين رود ترجمهي هامر نارسا و غلط بود . با اين وجود ، اين كاستي ها ، مانعي براي شناخت گوته درباره حافظ پديد نياورد .
گوته از وراي اين لايه هاي ضعيف ، نارسا و غلط ، شكوه خارق العاده ي حافظ را درك كرد و اندك اندك راه خود را به انديشه ي حافظ هموار ساخت .
گوته در تابستان سال 1814 سراپا غرق در درياي حكمت و سخن حافظ بود . هر غزل خواجه حافظ شيرازي را ده بار خواند ، تا آن حد كه فراتر از واژه ها ، استعارات حافظ را مي فهميد و مسحور شيوايي بيان و انديشه ي حافظ شده بود . در بسياري از ابيات ديوان گوته ، جابجا عين سخنان حافظ تكرار شده است . به نظر مي رسد هشيار و ناهشيار "گوته" ذهن و زبان خود را يكسره به حافظ سپرده است .
اواخر تابستان 1814 ، گوته در دفترچه ي خاطرات خود را از اين شيوايي پرده بر مي دارد و چنين مي نويسد :
"دارم ديوانه مي شوم . اگر براي تسكين هيجان خود به غزلسرايي دست نزنم ، نفوذ عجيب اين شخصيت خارق العاده را نمي توانم تحمل كنم كه ناگهان پا در زندگاني من نهاده است."
غزلسرايي ملهم از حافظ ، سوداي گوته مي شود ، براي آنكه بهتر بتواند غزل سرايي كند ،به اين فكر مي افتد كه با آفرينش اثري در عالم خيال به ايران ، كشور حافظ و شيراز ، شهر حافظ ، سفر كند و ديوان خويش را به عنوان ارمغان سبز روحاني به مردم جهان هديه دهد .
از آن پس وي خود را مسافري در ديار شرق مي پندارد و بخش اعظم ابيات ديوانش را با اين تصور مي سرايد كه با كاروان هاي مشك و ابريشم همراه است و از كوره راههاي ناهموار به سوي شيراز پر مي كشد . با گوش جهان مي شنود كه راهنماي سفر ، ترانه هاي شورانگيز حافظ را مي خواند
گوته با واژه هايي دل انگيز اين چنين مي گويد:
"آهنگ سفر شيراز كردم تا اين شهر را منزلگه ثابت خويش قرار دهم و ازآنجا چون اتابكان و اميران فارس كه هرچند يك بار به عزم سفرهاي جنگي رو به اطراف مي كردند ، گاه گاه راه سفرهاي كوچك در پيش گيرم و باز به شيراز خود برگردم."
حافظ براي گوته روحي تازه ، دنيايي تازه و شور و شوقي تازه به ارمغان آورد . چه ، او را با روح واقعي شرق ، با زيبايي فلسفه و ذوق و حكمت ايران آشنا كرد .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)