مشکلات مسیحیت در سده دوم و سوم میلادی
مسیحیت در سده های دوم و سوم با دو مشکل اساسی زیر رو به رو بود:
1- فشار و شکنجه رومیان
2- انشعابات و نزاع های فرقه ای
با آغاز قرن چهارم حوادثی رخ داد که به حل این دو مشکل منتهی شد. آخرین موج فشار و شکنجه مسیحیان مربوط به اوایل قرن چهارم و به دست امپراطور دیوکلئیانوس بود. با پایان سلطنت وی، امپراطوری بین چهار قیصر تقسیم شد و جنگ بین آنان در گرفت، تا اینکه نوبت به فرزند یکی از این قیصرها به نام قسطنطین رسید که قصد فتح تمام امپراطوری را داشت. گفته می شود وی در شبی که قصد حمله به رم داشت، در رویا تصویر صلیبی را در آسمان دید که زیر آن نوشته بود «با این علامت فتح کن». در صبح روز بعد در خواب صدایی شنید که به او دستور می داد بر روی پرچم سربازهایش نشانه مسیح را نصب کند. چون از خواب بیدار شد چنین کرد و دستور داد بر روی پرچمها علامت صلیب نصب کنند. او جنگ را آغاز کرد و پیروز شد و از آن پس به مسیحیان روی خوش نشان داد تا اینکه نیمی از امپراطوری را به دست آورد و در سال 313 م در ملاقاتی که با همتای خود در نیمه دیگر، در شهر میلان داشت؛ اعلامیه ای مبنی بر آزادی مذهب صادر و در آن تصریح کرد که مسیحیان و غیر مسیحیان در مذهب خود آزادند و اینگونه بود که مسیحیت به یکی از ادیان قانونی امپراطوری تبدیل شد و از پس نه تنها از آزار و شکنجه خبری نبود، بلکه به دستور قسطنطین اموال مسیحیان و کلیساها را که قبلا ضبط شده بود، باز گردانند و حتی خود او برای ساختن کلیسا ها کمک کرد. زمانی هم که قسطنطین نیمه دیگر امپراطوری را فتح کرد موقعیت مسیحیان بهتر از قبل شد.
مناقشه آریوس و شورای نیقیه
نخستین نزاع الهیاتی که در زمان قسطنطین رخ داد و حل آن مشکل دوم مسیحیت را هم حل کرد، مناقشه آریوس بود. بحث درباره تثلیث و درباره ارتباط مسیح با پدر در خلال سالهای آغازین قرن چهارم به شدت رشد کرده بود. برخی فکر می کردند تلاش برای تثبیت الوهیت مسیح با خطر فراموشی انسانیت او مواجه می شود؛ باید با مسیح صرفا به عنوان وجهی از خدا برخورد شود. ترس از همین بود که آریوس (کشیشی از اسکندریه در آغاز قرن چهارم) را به سوی اعتراض بر ضد چیزی کشانید که او سابلیانیزم اسقفش یعنی الکساندر به حساب آورد؛ زیرا او گفته بود «خدا هیشه هست، پسر همیشه هست، و پسر بدون تولد پدر حضور دارد». در سال 318 یا 319، الکساندر، اسقف اسکندریه، برای کشیشان خود درباره «سر عظیم تثلیث در وحدت» موعظه می کرد.
عقاید آریوس
یکی از کشیشان به نام آریوس که محققی زاهد و واعظی محبوب بود، به این موعظه اعتراض کرد، زیرا معتقد بود که تمایز میان شخصیت های الوهیت رعایت نشده است. آریوس که مایل بود از هر گونه برداشت و عقیده چند خدایی پرهیز کند، در مورد مسیح عقایدی را شکل داد که الوهیت واقعی او را خدشه دار می ساخت. عقیده آریوس از این قرار بود: خدا از خلقت کاملا جداست. پس ممکن نیست مسحی را که به زمین آمده و چون انسان تولد یافته است با خدایی که نمی شود شناخت یکی بشماریم. همان ورطه ای که انسان را از خالق خود جدا می نماید ما بین خدا و پسر وی عیسی مسیح نیز موجود است. پدر پسر را تولید نمود. یعنی پیش از هر چیز پسر از پدر از نیستی خلق گردید. پس مخلوق است و از ذات خود پدر نیست و به تمام معنا وی را خدا نتوان خواند.
مسئله مورد مناقشه
در واقع مسئله ای که در این مناقشه مطرح شد، سوال از شأن پسر خدا بود. سوال این بود که آیا مسیح کاملا الهی، ازلی و برابر با خدای پدر است یا اینکه او اولین مخلوق است. این سوال از قرن دوم مطرح بود. ولی در این زمان، یعنی قرن چهارم به مسئله ای حاد تبدیل شد. آریوس الوهیت مسیح را رد می کرد و واو را یکی از مخلوقات خدا می شمرد. این امر باعث شد الکساندر (اسقف اسکندریه ) حکم به کفر او و بطلان نوشته هایش دهد. بعد از آن طرفداران دو اندیشه به نزاع پرداختند و آشوبی عظیم کلیسا و امپراطوری را فرا گرفت. قسطنطین که از این تفرقه بیمناک شده بود ابتدا سعی کرد بین دو گروه آشتی برقرار کند، از این رو نامه ای برای الکساندر و آریوس نوشت که به گفته ویل دورانت نشان می دهد او چندان به الهیات پایبند نبود و بیشتر در پی اهداف سیاسی بود: «من فرض را بر آن گذاشته بودم که اندیشه هایی را که همه مردم از خدایان دارند به یک شکل واحد بازگردانم، زیرا قویا حس می کردم اگر بتوانم مردم را متقاعد سازم که در این باره متحد شوند، اداره امور عامه به طور قابل ملاحظه ای آسان خواهد شد. اما افسوس! اطلاع می یابم که در ماین شما بیش از آنچه اخیرا در آفریقا مجادله بوده است، مجادله وجود دارد. ظاهرا علت این مجادلات، پوچ به نظر می رسد و در خور چنین معارضات تند نیست. تو الکساندر، اگر می خواستی بدانی کشیشانت درباره یک مسئله حقوقی یا حتی درباره جزئی از مسئله ای که هیچ اهمیتی ندارد چگونه فکر می کنند، و تو، آریوس، اگر چنین افکاری داشتی، می بایست سکوت می کردی... لزومی نداشت که این مسایل را به میان مردم بکشانید... زیرا اینها مسایلی هستند که فقط بی کاری محرک آنهاست و جز برای حدت ذهن فایده ای ندارد... کارهایی است احمقانه، در خور کودکان بی تجربه، نه شایسته کشیش ها یا اشخاص معقول».
تشکیل شورایی از اسقفهای مسیحی
اما چون نزاع ادامه یافت، قسطنطین بر آن شد شورایی از اسقفهای مسیحی تشکیل دهد. لذا به دستور او نخستین شورای جهانی مسیحیت در سال 325 م در شهر نیقیه ( از شهرهای آسیای صغیر) و با حضور 318 اسقف برگزار شد. امپرطور شخصا برخی از نشستهای این شورا را ریاست می کرد و تمام هزینه ها را می پرداخت. به گفته نویسنده ای مسیحی: «این نخستین بار بود که کلیسا خود را تحت سلطه و ریاست رهبر سیاسی حکومت می دید. مسئله رابطه کلیسا و حکومت که مسئله ای مزمن و ریشه دار است، به طور مشخص از همین جا آغاز شد. اما اسقفان به قدری درگیر بدعت کلامی و الهیاتی بودند که فرصت فکر کردن به این مسئله خاص را نداشتند». مهم ترین شخصیتی که در این شورا یاور الکساندر و سرسخت ترین مخالف آریوس بود، فردی به نام آتاناسیوس بود. او که به شدت از هم ذات بودن پسر و روح القدس با پدر دفاع می کرد، پذیرفت مجسم ساختن سه شخص، که وجودشان ممتایز است، در یک خدا اشکال دارد؛ ولی در مقام دفاع گفت: عقل باید در برابر راز تثلیث سر تعظیم فرود آورد. جناح آریوس با «هم ذات» بودن مخالف بودند و بر «دارای ذاتی مشابه» اصرار می ورزیدند.
تصویب اعتقادنامه نیقیه
به هر حال شورا رأی به سود آتاناسیوس داد و اعتقادنامه ای را تصویب کرد که به اعتقادنامه نیقیه (و گاهی اعتقاد نامه آتاناسیوسی ) معروف است. در این اعتقادنامه برای نخستین بار در یک سند رسمی بر تثلیث تأکید می شود. متن اعتقاد نامه چنین است: «ما ایمان داریم به خدای واحد، پدر قادر مطلق خالق همه چیزهای مرئی و غیر مرئی، و به خداوند واحد عیسی مسیح پسر خدا، مولود از پدر، یگانه مولود که از ذات پدر است، خدا از خدا نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی، که مولود است نه مخلوق، از یک ذات با پدر، به وسیله او همه چیز وجود یافت، آنچه در آسمان است و آنچه بر زمین است و او به خاطر ما آدمیان و برای نجات ما نزول کرد و مجسم شده انسان گردید و زحمت کشید و روز سوم برخاست و به آسمان صعود کرد و خواهد آمد تا زندگان و مردگان را داوری نماید و (ایمان داریم) به روح القدس و کلیسای جامع رسولان و لعنت باد بر کسانی که می گویند زمانی بود که او وجود نداشت و یا آنکه پیش از آنکه وجود یابد نبود، یا آنکه از نیستی به وجود آمد و بر کسانی که اقرار می کنند وی از ذات یا جنس دیگری است و یا آنکه پسر خدا خلق شده یا قابل تغییر و تبدیل است».
تأکید بر دو آموزه تثلیث و حجیت کلیسا
در این اعتقاد نامه بر دو آموزه تثلیث و حجیت کلیسا تأکید شد و هر کسی که می خواست اندکی از مقام الوهیت مسیح بکاهد مورد لعنت قرار می گرفت. اکثر نزدیک به اتفاق اعضای شورا این بیانیه را امضا کردند. فقط پنج اسقف، و سرانجام فقط دو تن، از امضای این بیانیه خودداری کردند و این دو همراه با آریوس تکفیر و توسط امپراطور تبعید شدند. یک فرمان امپراطوری، مقرر داشت که همه کتاب های آریوس سوزانیده شود و مجازات پنهان نگاه داشتن آنها اعدام باشد. با توجه به اینکه مجازات نگاهداری کتاب آریوس مرگ بود، می توان پی برد که عبور اندیشه و کتابی که قائل به الوهیت عیسی نباشد و با الهیات پولسی ناسازگار باشد، از این مقطع تاریخ مسیحیت تا چه اندازه مشکل بوده است. هر چند گفته می شود قسطنطین از کار خود پشیمان شد و امپراطورهای بعدی هم تا حدی از الهیات آریوسی و نیمه آریوسی حمایت کردند، باز غلبه نهایی با همین اعتقادنامه نیقیه بود، از این رو در همین قرن چهارم و در سال 381 شورای قسطنطنیه رأی به حاکمیت اعتقادنامه نیقیه داد.
مناقشه ای دیگر و انکار الوهیت روح القدس
در فاصله بین این دو شورا، مناقشه ای دیگر، که شبیه مناقشه آریوس بود- رخ داد. اگر آریوس الوهیت پسر، شخص دوم تثلیث، را انکار کرد- که به طور ضمنی منکر الوهیت روح القدس هم شد- شخصی به نام ماسدونیوس – که از سال 341 تا 360 م. اسقف قسطنطینه بود- الوهیت روح القدس، شخص سوم تثلیث، را نیز رد کرد و او را مخلوقی از مخلوقات خدا و فرشته ای از فرشتگان الهی خواند. اندیشه های وی نیز در شورای قسطنطنیه در سال 381 م. رد شد. و اینگونه بود که الهیات تثلیثی حاکم مطلق امپراطوری شد و در پی آن هر اندیشه مخالفی سرکوب شد: «تئودوسیوس، که یک طرفدار سر سخت (اعتقاد نامه) نیقیه بود، در سال 379 امپراطور بود. او برای استقرار اتحاد در امپراطوری به دنبال ارتباط نزدیک با اسقف رم، پاپ داماسوس، بود. تئودوسیوس در سال 381 دومین شورای جهانی، یعنی شورای جهانی قسطنطینه را فرا خواند. در آنجا آموزه نیقیه، تعریف راست کیشی کاتولیک گردید و اعلام شد که کلیسای کاتولیک (عام ) مسیحیان، «طرفدار تثلیث» است.
رسمی و قانونی شدن مسیحیت تثلیثی
همانطور که قسطنطین در سال 313 م. مسیحیت را یکی از ادیان قانونی امپراطوری اعلام کرد، در این دوره نیز قرائت خاصی از مسیحیت، مسیحیت تثلیثی، به عنوان تنها دین رسمی و قانونی امپراطوری اعلام شد: «این مسیحیت «راست کیشی تثلیثی» توسط تئودوسیوس تنها دین رسمی امپراطوری گردید. او گفت که همه مردم تحت حکومت او باید با دینی زندگی کنند که «گفته می شد پطرس الهی رسول، به رومیان داده است.» آنها باید به این اعتقاد داشته باشند که «یک خدای پدر و پسر و روح القدس با شأنی مساوی در تثلیث مقدس هستند.» (سی. ال. منسکرک در کتاب تاریخی از مسیحیت در جهان ). بدعت گذاران و مشرکان در معرض جریمه قرار گرفتند... تمام اشکال آریانیزم مطرود گردید و آریوس پس از مرگش به دلیل انکار الوهیت کامل کلمه محکوم شد. آریانیزم به یک بدعت تبدیل شده بود». شورای قسطنطنیه در واقع کار جدیدی انجام نداد، بلکه اعتقاد نامه نیقیه را تأیید و برخی از بندهای آن، مانند الوهیت روح القدس را با صراحت بیشتری بیان کرد و این اعتقاد نامه نیقیه بود که یک بار و برای همیشه، ثابت کرد که در مکتب کاتولیک راست کیش، هر سه شخص تثلیث شأنی یکسان دارند و هر سه یک خدا هستند.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)