گابریل گارسیا مارکز(Marquez - G.G) بزرگترین نویسنده کلمبیا و نامآورترین نویسنده جهان و برنده جایزه ادبی نوبلسال 1982؛ در ششم ماه مارس 1928 میلادی در دهکده آراکاتاکا در منطقه سانتاماریایکلمبیا متولد شد و تا سن هشت سالگی در این دهکده نزد مادربزرگش زندگی میکرد. وی که پسر بزرگ یک مرد داروساز و زنی متصدی تلگراف بود، در سال 1935 به قصد زندگی با والدینش به شهر بارانکیا رفت و تحصیلات ابتدایی خویشرا در مدرسه سیمون بولیوار به اتمام رساند.
در سال 1941 اولین نوشتههایش در روزنامهای به نام خوونتود که مخصوص شاگرداندبیرستانی بود، منتشر شد. تحصیلات دبیرستانی او با وقفه روبهرو گشت و مارکز، یکسال به سوکو رفت.
در سال 1943 پس از پایان سال تحصیلی، ساحل آتلانتیک را جهت رفتن به بوگوتا ترک کردودر این شهر در کنکوری جهت گرفتن بورسیه شرکت کرد.
گارسیا مارکز در آن روزگار که در دبیرستان زیپاکوئیرا به تحصیل مشغول بود، باانتشار مجلهای به نام لیتراتورا قدرت ادبی خویش را به سایر همکلاسی-هایش بازشناساند، ولی متاسفانه نشریه فوق بعد از یک شماره توقیف شد.
در سال 1947 مارکز تحصیل در رشته حقوق را در دانشگاه بوگوتا آغاز کرد. بی آنکهنوشتهای را منتشر کند، مسئولیت ضمیمه دانشگاهی مجله هفتگی رازون را به عهده گرفت وبا پیلینو مندوزا و کامیلو تورس آشنا شد. در سپتامبر همان سال، اولین نوول خود را در ضمیمه ادبی ال اسپکتادو منتشر کرد و درماه دسامبر، مارکز امتحانات سال اول حقوق را گذراند.
در ژانویه سال 1950 گارسیا مارکز مقاله نویس روزنامه ال ارالدوی بارانکیا شد. نوشتن کتاب "برگریزان" را همان سال آغاز کرد.
در سال 1951، مارکز به کارتاخنا، جایی که والدینش در آن مستقر شده بودند، برگشت. اما در سال 1952، دوباره به بارانکیا برگشت و دستنویس برگریزان به انتشاراتلوسادای بوینس آیرس داد، اما رد شد. با این حال او همچنان به خواندن، سیر و سفرکردن و نوشتن ادامه داد و سرانجام در سال 1955 کتاب برگ ریزان منتشر شد.
در ژانویه سال 1957، مارکز نوشتن "کسی به سرهنگ تامه نمی نویسد" را تمام کرد. درماه می همراه مندوزا به آلمان شرقی رفت. در ژوئیه، باز به همراه پلینیو مندوزا، بهشوروی سفر کرد و از آنجا، به مجارستان رفت در ماه اکتبر، به پاریس برگشت و گزارشیطولانی درباره ممالک بلوک شرق نوشت.
مارکز در مارس 1958، در جریان یک سفر کوتاه به کلمبیا، با نامزدش مرسدسبارکاپاردو، ازدواج کرد. در همان سال سردبیر مجله ونزوئلا گرافیکا شد و کتاب "کسی بهسرهنگ نامه نمینویسد" را منتشر کرد. همچنین بسیاری از قصههای کتاب مراسم تدفینمادربزرگ، رمان ساعت شومرابهپایانرساند.
در آوریل 1961، "کسی به سرهنگ نامه نمینویسد" مجدداً چاپ شد. در همین سال به مکزیکرفت و با زن و فرزند دو سالهاش زندگی کرد. برای فیلمهای سینمایی فیلمنامهنوشت. همچنین دستنویس داستان ساعت شوم را به مسابقه ملی رمان که در بوگوتا توسط شرکتنفت اسو ترتیب یافته بود، فرستاد و جایزه اول آن را از آن خود کرد.
در سال 1962 کتاب "کسی به سرهنگ نامه نمینویسد" وی در مکزیک منتشر شد؛ همچنین ترجمههمان کتاب در پاریس. اولین روایت"پاییز پدرسالار"را هم در همین سال نوشت. درسال 1965، نوشتن"صد سال تنهایی" را آغاز کرد و در آوریل 1968، صد سالتنهایی در بوینس آیرس منتشر شد و به موفقیتی فوری و چشمگیر رسید طوری که کتاب به طورمداوم تجدید چاپ میشد. در سال 1969 صد سال تنهایی، جایزه فرانسوی بهترین کتاب خارجی را نصیب خود کرد.
در سال 1970 در بارسلون "سرگذشت یک غریق" چاپ شد. مارکز پس از این که پست سفیر بودندر بارسلون را رد کرد، به سفر طولانی در کشورهای کاراییب پرداخت.
انتشار نوول های کتاب داستان غمانگیز و باورنکردنی "ارندییرای سادهدل و مادربزرگسنگدلش"، باعث شد که جایزه رومولوگایهگوس را در مورد بهترین رمان به دست آورد.
در سال 1976، "پاییز پدرسالار" منتشر شد.
در فوریه سال 1981، اولین مجموعه آثار روزنامهنگاریاش در بارسلون چاپ شد. در ماهمارس همان سال ارتش کلمبیا او را تهدید کرد فوراً کشورش را ترک کند و او هم ناچار بهمکزیک بازگشت.
در سال 1982، کتاب "چشمان آبی رنگ سگ" را منتشر کرد و نیز در همین سال موفق به اخذجایزه ادبی نوبل گردید.
کتاب"عشق سالهای وبا" را در 1986 منتشر کرد.
انتشار کتاب "ژنرال در هزار توی خویش" در سال 1989 در سطح جهانی جنجال آفرید.
در 1992، کتاب "از عشق و شیاطین دیگر"، 1996 انتشار "پرونده یک گروگانگیری"، 1998 "کارگاه سناریونویسی و فرهنگ جامع اصطلاحات آمریکای لاتین"، 1999 "سرزمین کودکان"و "برای آزادی" و در سال 2000 دو عنوان کتاب به نام "یاداشتها" و "خانه بزرگ" از اومنتشر شد.
تا همین اواخر، مارکز با همسر، دو فرزند، عروس و نوه ششسالهاش در شهرنیومکزیکو زندگی میکردند، اما با وخامت اوضاع جسمانی و سرطان رو به پیشرفت ،همچنینبا احساس نزدیکی مرگ، به سرزمین خود بوگوتا رفت. از چندی پیش، عنوان بزرگترین مردو مرد سال 1999 آمریکای لاتین رسماً به وی داده شد. در همین سال بود که متوجه شد سرطان غددلنفاوی دارد و بدون لحظهای درنگ خود راگوشهنشین کرد. چنان انزوایی که شاید اززمانی که شاهکارش، «صدسال تنهایی» را در 1967 نوشته بود، تا به امروز از او دیدهنشده است. تنها عادت بدش در این سالهامصرف پی در پی سیگار بود که آن را هم همسرش، مرسدس، تهیه میکرد. نویسنده به روزنامهکلمبیایی «ال تمپو» در معدود توضیحاتی کهدرباره بیماریاش داده، گفته است: «در حال حاضر روابطمرا با دوستانم به حداقل رساندهام، تلفنمرا قطع کردهام، همه سفرها و برنامههاو طرحهای جاری و آیندهام را لغو کردهام… و تنها خودم را در نوشتن بدون وقفههر روزهام جست وجو می کنم.»
گارسیا مارکز 75 ساله،مرتب برای شیمی درمانی میان یکی از بیمارستانهای لسآنجلس و خانهای که در مکزیکوسیتیی برای مداوا و نوشتنش تهیه کرده در رفت وآمد بود. و حالا بعد از سه سال پژوهش ونوشتن، کتابش را که بسیار منتظرش بودندبا نام «زیستن برای باز گفتن» منتشر ساختهاست.
نخستین جلد خاطرات نویسنده، شرح تلخو شیرین و گاه احساساتی سالهای ابتداییمرد بسیار محبوب آمریکای لاتین است که معمولًابا لقبش، «گابو»، شناخته می شود. بسیاریاز صفحات این کتاب بر روی «آراکاتاکا» وبر روی رازها و جادوهایی که از آنجا بهداستانسرا الهام شده متمرکز است. شهریکه در همه جا به سرزمین موز شهره است؛ امابا این وجود، هنوز در فلاکت و انزوا نگاهداشته شده است.
روزنامه La Vanguardia چاپ بارسلون از این نویسنده 78 ساله نقل کرده است که:
«سال 2005 اولین سال زندگیم بود که در آن یک خط هم ننوشتم. من اصلاً پایکامپیوتر ننشستم. به علاوه، هیچ دورنمای خاصی هم در این کار نمیدیدم...من قبلاً عادت داشتم که هر روز از 9 صبح تا 3 بعد از ظهر کار کنم. و معمولاًمیگفتم که این کار دستم را گرم نگه میدارد، اما راستش این کار را به ایندلیل انجام میدادم که صبحها هیچ کار دیگری نداشتم.»
مارکز میگوید که -اگر الهام یاری کند- شاید یک کتاب دیگر در وجود او باقی مانده باشد، اما چندان هم خوشبین نیست. او میافزاید : «اگر فردا یک رمان تازه به ذهن من وارد شود، بسیارخارقالعاده خواهد بود. با تجربهای که من دارم، بدون هیچ دردسری میتوانمیک رمان دیگر را هم بنویسم، اما مردم به خوبی متوجه میشوند که برای آنانرژی خاصی صرف نشده است.
کتاب " دلبرکان غمگین من "، عنوان آخرین اثر گابریل گارسیا مارکز است که خاطرات 90 سالگی به بعد اوست و توسط کیومرث پارسایی ترجمه به فارسی شده و درمرحله دریافت مجوز از وزارتفرهنگ و ارشاد اسلامی میباشد.
در میان آثار گوناگون مارکز صد سال تنهایی، پاییز پدر سالار، عشق در سالهای وبا، کسی برای سرهنگ نامه نمی نویسد و ژنرال در هزارتوهای خود، اهمیت و ارزش ویژهایدارند
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)