صفحه 1 از 6 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 57

موضوع: اشعار سيما ياري

  1. #1
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    اشعار سيما ياري

    غیر قابل تعقیب

    راهی بین ماست
    رازهن ها هرگز نتوانستند به این راه بیایند
    زمین لرزه و توفان و سیل نتوانستند راه ِ ما را
    تخریب کنند
    دیر و زود ِ عقربه های فلزی
    در صفحه ی ماشینی ِ ساعت
    دیر و زود ِ ما نیست
    ما همیشه از این راه
    به سراغ ِ هم آمده ایم
    و بخار ِ بی جسم و غیر قابل ِ تعقیب ِ نفس های ما
    روی جدار ِ شیشه های سرد ، همیشه
    رقص ِ شعله های روشن را بازسازی کرده اند
    هم از این روست که ظلمت ، هیچ وقت
    به تمامی خانه ها را فتح نکرد
    فتح
    نخواهد کرد
    زیرا راهی بین ماست
    - بین درخت و جوانه -
    راهی از دل ِ من
    به
    دل ِ تو


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #2
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    ک فرشته روی شانه ی چپ
    یک فرشته روی شانه ی راست
    ما
    در پناه ِ فرشته هاییم
    دو به دو ، دو بال ِ بزرگ ِ دو فرشته
    ما را
    - مرا و تو را -
    همچون سپر ضد گلوله
    از سر تا پا پوشانده اند
    فرشته های ما را هیچ چشمی نمی بیند
    مردمان ، تنها می بینند که ما
    در آتش می افتیم ، اما خندان بیرون می آییم
    مردمان ، تنها می بینند که ما
    بی آنکه خرد شویم
    از زیر ِ چرخ های سهمگین ِ ماشین ها می گذریم
    مردمانی که در دایریه ی بسته ی کالا -پول - کالا می چرخند
    و لایه لایه
    پوست ها و عصب ها و خون های آن ها می خشکد
    با حیرت می بینند
    رقم های نرحی که روی همه ی اجناس می چسبد
    روی ما نچسبیده است
    شاید هرگز هیچ دشتی نباشد
    که در آن
    گرگ ها ، بره ی گمشده را تا آغل برگردانند
    رابطه ی گرگ و میش تا ابد شاید
    به همین شکل ِ دایره ی پر ملال ِ بسته
    باقی بماند
    ما نه گرگ ایم
    نه میش
    و هنوز نقشه ی شهری در سر ِ ماست
    که خیابان هایش به ساحل های یک دریای بزرگ ِ آزاد
    می پیوندند
    شهری که در آن
    - در چشم ِ همه -
    پولک های ماهی ها
    زیباتر از قطعه های الماس اند
    یک فرشته روی شانه ی چپ
    یک فرشته روی شانه ی راست
    بی گمان اما
    از دو بال ِ بلند ِ فرشته های نگهبان ِ خود دیده ایم
    که شکل ِ دایره ی بسته
    تنها یکی از شکل های هنمدسی ِ بی پایان است
    مردمان ، تنها می بینند
    که ما
    در آتش می افتیم
    و خندان بیرون می آییم
    در حالی که
    دو دست ِ من بر شانه ی توست
    و دو دست ِ تو بر شانه ی من
    با تپش های تند تند ِ دو قلب ِ کوچک
    که از دایره ی تنگ ِ یک قفس ِ سینه
    بیرون آمده اند


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #3
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    حکایت یک فلسفه ی قدیمی

    بی نظیرم
    با این مغز ِ شیرین ِ لطیف
    با این استخوان ِ کشیده
    با این پوست ِ سبزه ، درخشان و نرم
    با این عطر ِ دل انگیز ِ عجیب
    دور شوید ای دستان ِ حریص
    دور شوید مورچه های ولگرد
    دور شوید خاک های بی بته ، بادهای هرزه
    هیچ پیوندی بین ِ ما نیست
    هستی ِ هر ذره به همان ذره تعلق دارد
    من گنجی هستم مال ِ خودم ، مال ِ خودم ، مال ِ خودم
    و کلمات
    مقطع
    در محفظه ی خال ِ بادام ِ چروک و پوکیده می چرخند
    گنگ و
    نامفهوم
    مثل ِ نوار ِ وارفته
    در پخشی
    که به زودی از کار می افتد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #4
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    شیرازه

    با هم بودیم
    - خیلی پیش از این ها -
    در یخ های قطبی ِ مریخ
    - که تازه دیشب
    تلسکوپ ها کشف ِ آن ها را جشن گرفتند
    از خیلی پیش
    ما با هم بودیم
    در گَزی
    که می چسبد به دندان ها
    و کش می آید
    و زبان را در شیرینی ِ خود می پیچد
    آغاز و پایان ِ هر تقویمی
    با بهار است
    و شب ها و روزهای پی در پی ِ دیگر
    بین ِ دو بهار محصورند
    بهاران در آغوش ِ هم اند
    و جدایی
    میان کاغذهاست
    از خیلی پیش
    ما با هم هستیم
    در شیرازه ی ناپیدایی
    که ورق های جدا از هم را
    در میان ِ بازوهای سبز ِ دو بهار
    جمع کرده است
    تسلیم شوید !
    راه ِ فراری نیست
    عشق
    سرنوشت ِ محتوم است
    گردبادی ست که توفان هایش
    خارهای زهرآگین را
    از ریشه برخواهد کند
    پاشنه ها را از روی گَلوها بردارید
    فریاد ِ تنهایی آسمان را خواهد لرزاند
    پاشنه ها را از روی گلوها بردارید
    وقتی که ما
    - در کلیدی که زدیم
    و چراغ ِ حیاط ِ خلوت را روشن کردیم
    با هم هستیم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #5
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    همسایه

    ابرهای سفید
    سایه های خود را بر می دارند
    می روند
    - خانه ی آنها که اینجا نیست -
    شاخه ها گاهی بی برگ اند
    چتر ِ تابستانی گاهی دور از دست است
    ما اینجاییم
    زیر ِ آتشباران ِ ماه ِ تیر
    بیا
    سبزه و آب ِ هم
    همسایه ی هم باشیم ما


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #6
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    یگانگی

    آسمان
    پایین آمده
    سمت ِ ما
    یا ما
    گریه کنان
    قد کشیده ایم
    سمت ِ او ؟
    یا هر دو چرخ هایی بودیم
    که تقدیر ِ بزرگی را حمل کرده ایم تا حالا
    حالا ی دل انگیزی
    که تپش های ستاره ها را می بینیم
    مثل ِ نبضی
    زیر ِ پوست ِ دست ِ خود


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #7
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    قلب ِ تو

    بند هایی بر گردن هاست
    تسمه های سربی از کاغذ
    کاغذ هایی که در آن
    قلب ها را می پیچند
    می خرند
    می فروشند
    به هیچ
    در گلخانه ی مصنوعی
    جای ِ چیزی خالی ست
    جای ِ چیزی مانند ِ قهقهه ای از ته ِ دل
    مانند ِ رنگ ِ درخشان ِ غنچه هایی که سرانجام
    در دامن ِ دشت
    خود به خود
    روییده اند
    و گردن های سبز ِ خود را
    از قید ِ بند های سربی
    رها کرده اند
    دشتی که زنبور ِ عسل
    پیوسته
    در او می گردد
    ابدیت را در خود پرورده است
    در خود و در شهدی که
    هم رنگ ِ چشمان ِ تو
    می چکد
    از دو بال ِ بلورین ِ جفت
    همیشه
    گردن هایی بوده اند
    که از قید ِ بند
    بیرون آمده اند
    مثل ِ دانه هایی که به ناگاه
    سر به شورش برداشته اند
    از بطن ِ قلب ِ پنهان ِ دشت
    با هر شورش
    بندهایی باز شده اند
    عصب هایی جان یافته اند
    و انگشت ِ کوچک ِ دست
    اندکی
    جنبیده است
    چنبشی که تمام ِ ریشه هایش
    میل دارد
    به سمت ِ رهایی از سرب
    دویدن در دشت ِ شقایق ، بی بند
    و شستن ِ تلخی ها در
    بوسه های عسلی
    - هم رنگ ِ چشمان ِ تو
    وقتی که مرا می بوسی -
    برده ها هرگز
    یوغ های خود را نبوسیده اند
    هیچ قیدی تا ابد
    پابرجا نیست
    ابدیت
    در کندویی ست
    در قلب ِ تو
    کندویی که سرانجام
    از تمام ِ گل های مصنوعی
    شهد
    بیرون
    خواهد
    آورد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #8
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    نگاه ِ تو

    نگاهت
    پیچید
    بر اندام ِ من
    پیچکی پیچید
    دور ِ عَلَم ِ چوبی
    من
    سبز شدم
    با دهان ِ شیری ِ گل هایی که
    بازِ باز
    از خورشید لبریزند
    سنگلاخی نیست
    خاری نیست
    و بیابان هایی که میان ِ ما بودند
    محو شدند
    سرزمین ِ موعود
    آرزوی پرستوهای بی بهار ِ مهاجر هستی
    بهشا ِ سیّاری روی ِ زمین
    که تمام ِ برگ ها و آب هایش را
    موج به موج
    ساخته ای
    غوطه ورم
    عریان
    در چشمه ی جادویی
    که مرا
    رویین تن کرده است
    بی انداختن ِ برگی بر روی پلک یا
    پاشنه های پایم
    نگاهت
    بی خار
    بر اندام ِ من می پیچد :
    تیرهای تاریکی
    اکنون
    و همیشه
    روی تن ِ من می لغزند
    و فرو می افتند
    روی خاک
    همچون
    پاره های سرگردان ِ یک سیاره
    که از جو ِ زمین
    می سوزند ، می ریزند زیر ِپا


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #9
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    عطر هایت

    تو
    درختی هستی
    که در اوج ِ بی برگی باغ
    روییدی
    از نگاه ِ دریچه های خشک ِ باغ
    عطر هایت زودرس بودند
    و شکوفه های ترد و لیمویی ِ تو
    محکوم به خشکیدن
    به گمانم
    چشم های باغ ِ خشک
    تنگ شده ند
    باغ ِ خشک
    گیلاسی ست که غلتیده
    افتاده در فراموشی ِ کنج ِ آشپزخانه
    پشت ِ اجاق ِ گاز
    و محکوم شده
    به مچاله شدن ِ در خود
    و گسستن از فهم ِ عشق
    گسستن از فهم ِ بزرگ ِ رویش
    ریشه های تو
    جایی هستند
    که جمجمه ی خشکیده
    راه آن را نخواهد دریافت
    نق نق ِ چرخ ِ فرسوده
    در جاده ی پرپیچ و خم
    پل نمی سازد
    نق نق ِ چرخ ِ فرسوده
    هیچ زمینی را
    پیش نخواهد برد
    تا قلب ِ زمین ِ دیگر
    تو
    درختی هستی
    که شکوفه های پنهان ات را
    از زمین های نامکشوف
    گرد آورده ای
    از تمام ِ کشتزاران ِ باستانی
    از درون ِ چاه های به ظاهر بیهوده
    نوری می تابد
    بر دل ِ دودی که بالا می آید از دودکش
    رنگ ها می جوشند :
    شعری شکل می گیرد
    گنجشکی - روی بوم ِ نقاشی -
    ذره ی نانی را از روی ایوانی به منقارش می گیرد
    ضربه های پراکنده
    از درون زخمه بیرون می ریزند
    میزان هایی را می سازند
    آهنگی می تراود
    از درون ِ سیم های لُختی که جدا از هم می لرزیدند
    هر شعر پلی ست
    پل میان ِ دو جهان ِ تنها
    مثل هر آهنگ
    عکس
    نقاشی
    مثل ِ یک لبخند
    یک تابش ِ نور
    مثل هر مویرگی در تن ِ تو
    این همه چیز
    در این هستی
    شعر شده ند
    بوم ها لبریزند
    رنگ ها تابان اند
    و هر
    تار ِ موی گربه
    یک اثر ِ جاویدان ِ نقاشی ست
    مژه هایم دیگر
    خارهای کوتاه و جزغاله ی پرچین ِ سوخته نیست
    مژه هایم
    برگ های پرِ بیدهای مجنون اند
    و شقیقه هایم
    خانه ی رقص جوانه های تند سبز
    دردل ِ چاه ِ من
    ریشه های تو
    پرچم های نامرئی خود را
    افراشته اند
    - زمان ، دانایی ست -
    هسته های گیلاس
    می غلتند
    به سمت این چاه
    سر فرود آورد
    و در این چاه ِ عمیق
    چشم بدوز
    به چهره ی ماه ِ درخشانی که
    از پشت ِ سیاهی های یک چادر
    آرام آرام
    دارد
    بیرون می آید


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #10
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    تولد نوزاد

    تندیس ِ طلایی
    از فاز ِ محراب
    به زمین می لغزد
    تکه
    تکه
    می نشیند در اجزای فضا پیما
    این صدای ترانه های دیروزی نیست
    و این ها
    نگاهی نیستند
    که فضا را پر از اشباح ِ ترسناک ِ سرگردان می دیدند
    طبل ها و ترومپت ها و نی ها
    در هم آمیخته اند
    و میان ما وقتی که پشت ِ درخت ِ سیب یکدیگر را می بوسیم
    هیچ ابلیسی ، دیگر، نیست
    ما
    داریم به دنیا می آییم
    صوت ها مغشوش اند
    اما به گوش ِ من
    این
    بهترین آوازی ست که دهان ها تا کنون خوانده اند :
    آواز ِ فروریختن ِ آسمان ِ اشباح
    و احکام


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 1 از 6 12345 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/