عشقِ گلِ نرگسی

آیا این خونی که در رگ‌هایت جریان دارد
واقعی‌ست یا انگبین‌ست؟
هنگامی‌که به شوقِ نوشتن‌ات شعله‌ور می‌شوم
مرکب در دوات به جوش می‌آید
و برابرم چون کوره می‌ماند
و قلم میانه‌ی دست‌ام مشعلی می‌شود...
بامدادان فرا‌می‌خواندم:
ای گلِ نرگس...
چهره‌ام را به زلالِ دریاچه نزدیک می‌کنم
خوب که خیره می‌شوم
چهره‌ات را می‌بینم.