صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 29 , از مجموع 29

موضوع: غادة السّمان شاعر توانا ي سوریه

  1. #21
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    زنی عاشق در هزار توی ورق

    عشق تو را آموختم از مرکب ،
    تنها یک قطره ، راه ی دراز بر سپیدی می دود...
    عشق تو را آموختم از پرندگان سپید نوروزی ،
    که دوباره با بال های کوچ ،
    در پشت نور ، افق را رقم می زنند...
    عشق تو را آموختم از کودکان و دیوانگان ،
    زبان آیینه ی دل است در عریانی مطلق...
    عشق تو را آموختم از مورچه ،
    که دانه ی گندم اساطیری را تا آخرین رمق ،
    تعقیب می کند...
    ***
    هان این حروف من است...
    هان اینک این حروف من است
    که پنهان می شود...
    آه چگونه چونان زنبق،
    تشویش در اعماقم
    آرام می گیرد
    در ظروف رکود باتلاقی
    برای گردشی خونین ، که از زمان ها پیش ، رخ نداده بود ؟
    ...و چگونه بِزیَم ، آنگاه که بر تو عاشق نیستم ،
    و چگونه با تو شريك شوم
    در سرقت آتش و عشق به رازها؟...
    ***
    خاطراتت چه می کند که
    باید مرواریدی سیاه گردد ،
    و تا به ابد از گردنم فرو آویخته باشد؟
    پرنده ی پليكان چه می کند ...
    در حالی که با مرکب سپید بر بالهایش ، شتابان است.
    و از دفتر بیشه ها و تیرگی ها
    می گذرد ،
    و حال آن که من در سرزمین ها یی دوانم ،
    که از آنِ من نیست...
    و معشوقی را فرا می خوانم که معشوق من نیست
    من با لاشه ی این حروف چه کنم ،
    آنگاه که دوستت نداشته باشم
    چگونه روح در زبان سَرَیان پیدا کند ،
    و با عشق ناممکن شعله ور گردم ،
    برای میلیونها زن خاموش وطنم؟
    من چگونه فریادهای آنان را از بند رها سازم ،
    آنگاه که عشق تو را برنگزینم و آن را نزیَم و آن را نمیرم...
    در حالی که حیران چهره ی توام
    چهره ی از یاد نرفتنی ات ،
    در جستجوی چهره راستین خویش؟...
    ...قلم همواره، با قهر
    بر دستم یورش می آورد،
    و آن را به گستره ی ورق می کشاند
    تا تو را بنویسم و ترا تنفس کنم ،
    و از نردبان فلزی متحرک زمان ،
    به فرا سويش باز گردم ،
    و ترا ترسیم کنم ،
    درون آن لحظه ی از یاد نرفتنی ،
    در حالی که تو در گوشم نجوا می کنی:
    دوستت دارم...
    تو آن را در خلسه ی از خود شدگی می گویی ،
    و با حدّت
    چونان زخم خنجر برّان در دل سیاهی...
    پيكر تو چونان قاره ای است،
    که وارد شونده ی آن، گم و سرگردان است
    و نیز خارج شونده !...
    چشمانت ، طلوع شب است ،برق باران های سوزان ،
    ترا به یاد می آورم ، ترا نفس می کشم ،
    ترا دوباره به خاطر می آورم
    در حالی که بر اوراقم خم شده ام ،
    چونان زنی ساحر ،
    که رخسار محبوبش را
    در آیینه حاضر می کند ،
    و با سرکشی دلم ،
    ترا برای ناممکن می نویسم،
    و آنگاه که با مژگانت ،
    بر ورق ، پلك می زنی ، و زنده ای و نفس بر می آوری ،
    من به درون دفتر به سوی تو می جهم ،
    تا با هم از میان سطور بگریزیم...

    ...

    دموکراسی؟...
    آری...حتما...!
    اما با زنی دیوانه چون من چه می کنی،
    که همواره به ديكتاتوري عشق تو رای می دهد...!


    ............
    پس خاطره ی مرگ...نامش زندگی است...

    زندگانی ام به مرگم می گويد:


    دوستت دارم....زيرا اگر تو نبودی...


    بی گمان من می زيستم


    بی آن که زندگانی کرده باشم.........


    " چونان گام های شفاف و ناپیدا
    در دو سوی شبم
    حضور پنهان و فراموش ناشدنیت را
    در خاطر دارم"
    نه ! یادی نیست ... راهی نیست ... تیرگی ، هر چند چشمانم را عادت نداده هنوز ، اما نگاهم را به سایه نشانده است!

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #22
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای یار
    كه در گریبانت

    دوكبوتر توآمان بی تابند

    و قلب پاك تو

    با لرزش خوش كبوتران

    به تنظیم ایقاع و آهنگ جهان برخاسته است

    لبانت به طعم خوش صداقت آغشته است

    و گرمای مهربان دستت

    مرد را مرد می كند

    ومن

    ایستاده ام

    و به نیمه ی كهكشان می نگرم

    كه درآنسویش

    تو

    عشق تقدیر می كنی

    و من

    كامل می شوم

    ای زن زن !

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #23
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    من با تو باشمُ .....

    من‌ با تو باشم‌ُ تو با من‌
    امّا با هم‌ نباشیم‌
    جُدایی‌ این‌ است‌!

    خانه‌یی‌ من‌ و تو را در برگیرد
    و در کهکشانی‌ جای‌ نگیریم‌
    جُدایی‌ این‌ است‌!

    قلب‌ِ من‌ اتاقی‌ با دیوارهای‌ عایق‌ِ صدا باشد
    وتو آن‌ را به‌ چشم‌ ندیده‌ باشی‌
    جُدایی‌ این‌ است‌!

    جست‌ُ جو کردن‌ِ تو در تنت‌
    جست‌ُ جو کردن‌ِ صدای‌ تو در سخنت‌
    جست‌ُ جو کردن‌ِ نبض‌ِ تو در دستانت‌
    جُدایی‌ این‌ است‌!

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #24
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    در كافه كنار دريا

    در کافه‌ی‌ کنارِ دریا می‌نشینم‌

    و به‌ زورق‌هایی‌ می‌نگرم‌

    که‌ در بی‌نهایت‌ زاده‌ می‌شوند!

    تو را می‌بینم‌ که‌ از قاره ‌یی‌ بعید می‌آیی‌

    و شتابان‌ بر آب‌ها گام‌ برمی‌داری‌

    تا با من‌ قهوه‌ بنوشی‌!

    همان‌طور که‌ عادت‌ِ ما بود

    پیش‌ از آن‌ که‌ بمیری‌!

    میان‌ِ ما اتّفاقی‌ نیفتاده‌ است‌

    و من‌

    قرارهای‌ پنهانی‌مان‌ را حفظ‌ کرده‌اَم‌

    اگر چه‌ آدمیان‌ِ پیرامونم‌ بر این‌ گمانند

    که‌ هَر کس‌ مُرد

    دیگر بازنمی‌گردد!

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #25
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    وردة تطنُّ فی أذنها نحلة
    وزوج تطنُّ فی أذنه امرأة
    ورجل یطنّ فوق المنبر
    وها هو
    الطنین یختلط فی أذنی...

    ================== :

    زنبوری در گوش گلی وز وز می‌کند
    و شویی در گوش زن‌اش وز وز می‌کند
    مردی بر منبر وز وز می‌کند
    این‌گونه است که
    وز وزها در هم می‌آمیزند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #26
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    یادمانِ سؤال

    آیا آذرخش،
    نگاه زنی عاشق
    به محبوبِ سفر کرده‌ی خویش‌ست؟
    آیا رنگین کمان،
    دورغ‌های رنگارنگی‌ست که باورشان کرده بود؟
    آیا تندر،
    لحظه‌ی طنین‌انداز جدایی‌ست؟
    و آیا باران عذابِ وجدان‌ست؟

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #27
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چه كسي

    چه‌ کسی‌ بهتر از همه‌ نوشته‌های‌ تو را می‌خواند؟
    ـ مأمورِ سانسور!
    ـ محبوب‌ترین‌ خواننده‌ی‌ نوشته‌هایت‌ کیست‌؟
    ـ مأمورِ سانسوری‌ که‌ انگشتانش‌ در شب‌ درد می‌گیرند
    چرا که‌ روی‌ حروف‌ِ شعرِ من‌ خط‌ کشیده‌ است‌
    مأمورِ سانسوری‌ که‌ زاری‌ِ حروف‌ِ مَرا می‌شنود
    وقتی‌ قیچی‌اش‌ را به‌ آن‌ها نزدیک‌ می‌کند
    ـ دل‌ْسنگ‌ترین‌ خواننده‌ی‌ نوشته‌هایت‌ کیست‌؟
    ـ سطل‌ِ زباله‌!
    ـ کدام‌ خواننده‌ به‌ قلبت‌ نزدیک‌تَر است‌؟
    ـ آن‌ که‌ بفهمد ؛
    در گفتن‌ِ حرف‌ِ دِلش‌ از او پیشی‌ گرفته‌اَم‌!

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #28
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    پيش از خواب

    پیش‌ از خواب‌ گوسفندان‌ را نمی‌شمارم‌

    یارانی‌ را می‌شِمُرَم‌ که‌ تَرکشان‌ گفته‌اَم‌

    صورت‌هاشان‌ را به‌ یاد می‌آورم‌

    که‌ یکایک‌ در برابرم‌ ورق‌ می‌خورند

    آن‌ها را چون‌ زخم‌ها می‌شمارم ‌...

    و خوابَم‌ نمی‌بَرَد!


    باقی‌ِ شب‌ را به‌ والیوم‌ می‌بخشم‌

    و به‌ خواب‌آورهای‌ دیگر

    از خود می‌پُرسم‌

    یاران‌ِ پیرارِ من‌

    چگونه‌ به‌ گلّه‌ی‌ گوسفندان‌ بَدَل‌ شُدند


    چندان‌ که‌ چشم‌ فرو می‌بندم‌

    آنان‌ را چشم‌ در راه‌ِ خویش‌ می‌بینم‌

    و یک‌ به‌ یک‌ می‌شمارشان‌

    تا بلکه‌ در خواب‌ به‌ خواب‌ روم‌!

    __________________
    هفت شهر عشق را عطار گشت
    او هنوز اندر خم یک کوچه است
    وآن یکی اندر خمش گم گشته است
    وآن دگر هم عاشق است و خودپرست
    من در این حیرت سرا وا مانده ام
    عاشق هستم ؟ واله هستم ؟ یا که مست ؟

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #29
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    عشقِ گلِ نرگسی

    آیا این خونی که در رگ‌هایت جریان دارد
    واقعی‌ست یا انگبین‌ست؟
    هنگامی‌که به شوقِ نوشتن‌ات شعله‌ور می‌شوم
    مرکب در دوات به جوش می‌آید
    و برابرم چون کوره می‌ماند
    و قلم میانه‌ی دست‌ام مشعلی می‌شود...
    بامدادان فرا‌می‌خواندم:
    ای گلِ نرگس...
    چهره‌ام را به زلالِ دریاچه نزدیک می‌کنم
    خوب که خیره می‌شوم
    چهره‌ات را می‌بینم.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/