رقص جغد

به نیایش برخاستم تا خورشید بدرخشد
و چون بدرخشید ، مرا خاكستر كرد
خوشه اى را به جان بپروردم
چون رسیده شد و خوردمش ، مسمومم كرد

شعار آزادى سر دادم
اما آنگاه كه گردونه هاى آزادى
با پرچم هایش در همه جا به گردش درآمد
مرا پایمال كرد

من جغد نومیدى ام
به هر كه دل دادم ، جانب مرا فروگذاشت
و خویشتن به جاى من سخن گفت
بعد از آنكه بر من دهان بند نهاد
و افزون بر آن اینكه
مردمان ، مرا شوم مى دارند

جغدى كه به هزاره سوم مى لغزد
مرا ضمادى بخشید ، از گل ها و گیاهان جادویى
تا چون به هزاره سوم مى لغزم
بر قلبم مرهم بگذارم
سپس گفت :
"این ضماد همچون مرهم عاشقان است
در یكى از نمایشنامه هاى شكسپیر
آنجا كه شخص ، نخستین چیزى را كه ببیند
بدان عاشق مى شود
و الاغى ، خروسى از نژاد آدمى دید ..."

من آن را راست پنداشتم
و مرهم را بر قلبم نهادم
و به هزاره سوم لغزیدم
اما دشنه هاى شكست ، پوستم را از هم مى درید
به روانى تیغ هاى سلمانى ...

اى دوست
گمان مكن كه باران مى بارد
آنچه رخ مى دهد
این است كه ما ، دویست و پنجاه میلیون عرب
عرق شرم مى ریزیم ...
و یكباره در برابر باورهاى هزاره سوم
شیون و زارى مى كنیم
گریه ، شیون مى كند
بر سفره آنان كه به وطن شان تبعید شده اند
و آنان كه از وطنشان به پیشخوان قهوه خانه هاى غربت
تبعید مى شوند

به رغم همه چیز
هان! اینك منم ، كه كارت هاى تبریك عید را
همچون منشور هاى عشق
به وطن عربى ام مى نویسم ...
و صادقانه مى گویم :
در قرن دیگر دوستت خواهم داشت

ترجمه دكتر عبدالحسین فرزاد