دومین رویارویی اروپاییان با دنیای اسلام، باز پس از یك مقابله نظامی در قرن دهم/ شانزدهم و یازدهم/هفدهم، بعد از آنكه دولت توسعه طلب عثمانی وین را در 1529 محاصره كرد، رخ نمود. تكانی كه از این حادثه بر پیكر غرب افتاد موجب طغیان احساسات ضدتركی، یعنی در واقع ضد اسلامی، شد و این احساس در ادبیات عامیانه انعكاس یافت، چنانكه «تركنامه» های آلمانی و اتریشی فوقالعاده عامیانه و لبریز از نفرت و دشمنی است و نمایشنامههای تركی لوهنشاین، تركان را به صورت پستترین مردم قابل تصور در روی زمین نشان میدهد. در همان دوره، سیاحان و جهانگردان از اروپا وارد دنیای جدیدی شدند، یعنی جهان ایرانی، آنجا كه شاه اسماعیل صفوی (یا به گفته منابع غربی و عربی: صوفی) مذهب شیعه دوازده امامی را در سال 907/1501 دین رسمی مملكت قرار داده بود.
اسماعیل صفوی دشمن خونین تركان عثمانی بود، تركانی كه در جنگ چالدران در 920/1514 سپاهیان او را در هم شكسته بودند و از این رو، متحد بالقوه قدرتهای اروپایی علیه عثمانیها به نظر میرسید. دهههای پیدرپی، جهانگردان اروپایی از ایران دیدار كردند و درباره سفرهای خود سفرنامهها نوشتند و از شكوه اصفهان و بعداً بارگاه شاه عباس گزارشها دادند. سفرنامههای پزشك آلمانی انگلبرت كامپفر و سیاحان اروپایی چون شارون، تاورنیه و برنیه و جهانگرد ایتالیایی پیترو دلاواله، توده و عامه مردم اروپا را از تحولات ایران آگاه ساختند و از این راه، علاقهمندی بیشتری نسبت به دولت صفویه ایجاد كردند. این علاقهمندی در آلمان بیشتر از همه جای دیگر بود و یكی از امیران كوچك بیشمار آلمان، فرمانروای امیرنشین كوچك «شلسویك.هولشتاین»، گوتورپ، یك گروه سی و چهار نفری را در ششم نوامبر 1633 برای استقرار روابط تجاری و سیاسی به دربار پادشاه ایران فرستاد. گرچه این اقدام با شكست مواجه شد، اما ثمرات زیادی در سطح معنوی– اما نه مادی– به بار آورد.
یك سال بعد از گسیل این هیات، یك دیپلمات فرانسوی به نام دوریه، نخستین ترجمه فرانسوی گلستان سعدی را منتشر ساخت و ترجمه آلمانی همین اثر را از زبان فارسی میتوان مهمترین نتایج سفر هیات نمایندگان شلسویك.هولشتاین شمرد. شخصیت برجسته این هیات، آدم اولئاریوس بود، كه شرح رویدادها و ماجراهای بیشمار یا مصیبتهای فراوان این سفر طولانی و مشقتبار را در كتاب خود به نام Reyssbeschreiburg(1647) Neue Orientalische نگاشت. رفیق همراه او، پاول فلمینگ، نیز كه شاعر آلمانی خوبی بود، بعضی از این ماجراها را به شعر با طراوت آلمانی به نظم كشید. پس از آن، اولئاریوس در 1653 به ترجمه گلستان سعدی به زبان آلمانی دست یازید و در آن، مترجم لاف زد كه: «از این پس مرا پارسی- آلمانی خواهند نامید» و حال آنكه فلمینگ با نخوتی كه موجه مینمود، مدعی بود كه: «ما را سپاس باید داشت كه فارسی را وارد كشور هولشتاین كردیم.» این سخن البته بسیار محجوبانه است، زیرا در حقیقت گلستان هرجا ادبیات آلمانی شكوفا می شد با آغوش باز استقبال میگردید.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)