میرسد از راه مردی از دیار آشنایی
بر زبانش مهربانی در نگاهش روشنایی
روشنایی می دهد خورشید را برق نگاهش
می گزارد آسمان هر روز پیشانی به راهش
می رسد مهدی به دستش تیغ سرخ اقتدار
لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
میرسد از راه مردی از دیار آشنایی
بر زبانش مهربانی در نگاهش روشنایی
روشنایی می دهد خورشید را برق نگاهش
می گزارد آسمان هر روز پیشانی به راهش
می رسد مهدی به دستش تیغ سرخ اقتدار
لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
[SIGPIC][/SIGPIC]
آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...
الا ساقی مستان ولايت
بهار بی زمستان ولايت
از آن جامی كه دادی كربلا را
بنوشان اين خراب مبتلا را
چنان مستم كن از يكتا پرستی
كه از آهم بسوزد ملك هستی
هزاران راز را در من نهفتی
ولي در گوش من اينگونه گفتی
ز احمد تا احد يك ميم فرق است
جهانی اندر اين يك ميم غرق است
يقينا ميم احمد ميم مستيست
كه سرمست از جمالش چشم هستيست
ز احمد هر دو عالم آبرو يافت
دمی خنديد هستی رنگ وبو يافت
اگر احمد نبود آدم كجا بود ؟
خدا را آيه ای محكم كجا بود ؟
چه ميپرسند كين احمد كدام است ؟
كه ذكرش لذت شرب مدام است
همان احمد كه آغازش بهار است
دليل خلقت ليل ونهار است
همان احمد كه فرزند خليل است
قيام بت شكنها را دليل است
همان احمد كه ستارالعيوب است
دليل راه وعلام القلوب است
همان احمد كه جامش جام وحی است
به دستش ذولفقار امر و نهی است
همان احمد كه ختم الانبياء شد
جناب كنت و كنزمخفیا شد
همان اول كه اينجا آخر آمد
همان باطن كه بر ما ظاهر آمد
همان احمد كه سر مستان سرمست
بخوانندش ابوالقاسم محمد
محمد ميم وحا و ميم و دال است
تدارك بخش عدل و اعتدال است
محمد رحمت وللعالمین است
شرافت بخش صد روح الاامين است
محمد پاك و شفاف و زلال است
كه مرات جمال ذوالجلال است
محمد تا نبوت را بر انگيخت
ولايت را به كام شيعيان ريخت
ولايت باده غيب و شهود است
كليد مخزن سر وجود است
محمد با علی روز اخوت
ولايت را گره زد بر نبوت
محمد را علی آينه دار است
نخستين جلوه اش بر ذولفقار است
به جز دست علی مشكل گشا كيست ؟
كليد كنت و كنز مخفيا كيست؟
كسی جز او توانايی ندارد
كه زخم شيعه را مرحم گذارد
غدير ای باده گردان ولايت
رسولان الهی مبتلايت
ندا آمد ز محراب سماوات
به گوش گوشه گيران خرابات
رسولي كز غدير خم ننوشد
ردای سبز بعثت را نپوشد
تمام انبيا ساغر گرفتند
شراب از ساقی كوثر گرفتند
علی ساقی رندان بلاكش
بده جامی كه ميسوزم در آتش
مرا آينه صدق و صفا كن
تجلی گاه نور مصطفی كن
مرغ دلم راهی قم می شود
در حرم امن تو گم می شود
عمه ی سادات سلام علیک
روح عبادات سلام علیک
کوثر نوری به کویر قمی
آب حیات دل این مردمی
عمه ی سادات بگو کیستی؟
فاطمه یا زینب ثانیستی؟
از سفر کرب وبلا آمدی؟
یا که به دنبال رضا آمدی؟
من چه کنم شعله ی داغ تو را
درد وغم شاهچراغ تورا
کاش شبی مست حضورم کنی
با خبر از وقت ظهورم کنی
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)