به همین جهت است که نوشتههای دینیی که از آن زمان برجای مانده، از عزایم و فال بد و خوب زدن تجاوز نمیکند. در میان این آثار، فهرستهای درازی است که نتایجی را که از هر حادثه ممکن است حاصل شود شرح میدهد و میگوید چه باید کرد تا چنان نتایجی حاصل نشود. چنان تصور میکردند که عالم پر از شیاطین است و باید با طلسمهایی که به گردن آویخته میشود، یا اوراد خاصی که باید با دقت کامل تلاوت شود، از گزند آن شیاطین جلوگیرند.
در چنان محیطی طبیعتاً چیزی جز علم جنگ و خونریزی ترقی نمیکند. پزشکی آشوری همان پزشکی بابلی است و چیزی بر آن افزوده نشده؛علم نجوم آشوری جز احکام نجوم بابلی چیز دیگری نیست، و بزرگترین منظوری که در خواندن علم نجوم داشتهاند همان پیشگویی و خبرگرفتن از غیب بوده است. هیچ سند و مدرکی به دست نیامده که مردم آشور در مباحث فلسفی وارد شده باشند، نیز دلیلی در دست نیست که آن مردم، در اندیشة تفسیر جهان، از راهی جز راه دین، افتاده باشند. علمای لغت آشور فهرستی از نامهای گیاهان مرتب کردهاند؛ شاید تهیة این فهرست برای آن بوده است که از آن در صناعت پزشکی استفاده کنند، و باید گفت از این راه سهمی در پیشرفت علم گیاهشناسی دارند. نویسندگان دیگر فهرستهایی ترتیب دادهاند که تقریباً شامل هرچه بر روی زمین بوده میشد، و این فهرستنویسی مورداستفادة علمای طبیعی قدیم یونان قرار گرفتهاست. بسیاری از آن لغات، به میانجیگری زبان یونانی، وارد زبانهای اروپایی شده و هماکنون وجود دارد؛ از آن قبیل است کلمههای hangar (= انبار مسقف بیدیوار)، gypsum (= گچ)، camel (= شتر)، plinth (= ازارة دیوار)، shekel(= شاقل، واحد وزن، مثقال)، rose (= گل سرخ)، ammonia (= امونیاک)،jasper (= یشم)، cane (= نیشکر)، cherry (= گیلاس)، laudanum (=لودانوم)، naphtha (= نفت)، sesame (= کنجد و به عربی: سمسم)، hyssop (= زوفا)، myrrh (= مر).
الواحی که مشتمل بر کارهای شاهان است، گرچه از لحاظ اینکه همه شرح خونریزی و آدمکشی است مایة ناراحتی و ملالت خاطر خواننده میشود، این مزیت را دارد که قدیمیترین تاریخ نوشته را در پیش چشم ما میگذارد. از این الواح، آنچه مربوط به اوایل تاریخ آشور است، تنها به شرح پیروزیهای شاهان میپردازد و هیچ گاه از شکستی در آنها سخن نمیرود. الواح مربوط به سالهای بعد رنگ ادبی دارد و حوادث مهم زمان هر شاهی را به صورت جالب توجهی وصف میکند. مهمترین چیزی که نام آشور را در تاریخ تمدن جاودانی ساخته کتابخانههای آن است. کتابخانة آسوربانیپال سیهزار لوحة طبقهبندی شده و فهرستدار دارد، و به هر لوحه برچسبی متصل است که بآسانی میتوان آن را شناخت. بر بسیاری از لوحها این عبارت، که از علامات خاص سلطنتی است، دیده میشود: «هرکس این لوح را از جای خودنقل مکان دهد، به لعنت آشور و بلیت گرفتار شود… و نام او و نام فرزندانش را از صحنة روزگار محو کنند». بیشتر این لوحها از نسخههای قدیمیتری استنساخ شده، که تاریخ آنها معین نیست و پیوسته اشکال قدیمیتر آنها در ضمن اکتشافات به دست میآید؛ قصد آسوربانیپال، بنا بر اظهار خود وی، آن بوده است که ادبیات بابلی را از خطر فراموشی محفوظ نگاه دارد، ولی عدة کمی از الواح را میتوان در جزو ادبیات قرار داد؛ بیشتر این الواح عبارت است از گزارشهای رسمی و ارصاد نجومی، که به منظور احکام نجوم و تعیین طالع و فال بد و خوب زدن صورت گرفته؛ و دستورها و نسخههای پزشکی؛ و گزارشهای سحری و تعاویذ و سرودها و اوراد دینی؛ و سلسله نسب شاهان و خدایان. آنچه در میان الواح این کتابخانه خواندش کمتر مایة ملالت میشود دو لوح است، که آسوربانیپال در آنها به کتابدوستی و عشق به معرفت خویش، با شوق و شور بیاندازه، اعتراف میکند:
من، آسوربانیپال، حکمت نابو را دریافتم، و به همة هنرهای نوشتن الواح واقف شدم. دانستم که چگونه تیراندازی کنم و لگام به دست بگیرم و اسب و ارابه برانم… حکیم خدایان مردوک علم و فهم را چون هدیهای به من ارزانی داشت… انورت و نرگال بأس و شدت و نیروی بیمانندی به من بخشیدند. صنعت آداپای حکیم را فهم کردم، و به همة نابو خدای حکمت و نظیر تحوت و هرمس و مرکوری (عطارد) در مصر و یونان است.
اسرار نهان فن منشیگری راه یافتم؛ ساختههای آسمانی و زمینی را خواندم و در آنها تدبیر کردم؛ در انجمنهای نویسندگان حاضر شدم و مراقب پیشگوییها و اخبار غیبی بودم؛ با کاهنان دانشمند به شرح آسمانها برخاستم؛ به ضربها و تقسیمهای پیچیدهای آگاهی یافتم که در نخستین نظر واضح و آشکار نیست. یکی از اسباب شادی من آن بود که نوشتههای زیبا و غامض سومری و نوشتههای اکدی را، که بهخاطر سپردن آنها دشوار است، تکرار کنم… بر پشت کره اسبها قرار گرفتم و چنان با مهارت بر آنها سوار شدم که آرام گرفتند؛ برسان جنگاوران، زهکمان را کشیده و تیر پرتاب کردم و زوبین لرزنده را چنان انداختم که گویی نیزة کوتاهی است… همچون رانندگان ارابه، مهار را به دست گرفتم… برسان مهندس جنگی، کار بافتن سپرهای نیی و صفحات سینهپوش را به راه انداختم. به دانشی که همة طبقات گوناگون نویسندگان، در سالهای پختگی خود، به آن میرسیدند دست یافتم، و در عین حال، آنچه را برای سروری و فرمانروایی لازم است آموختم، و در راه شاهانة خود پیش رفتم.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)