کتیبه‏ ی سارگن دوم آشوری‏ در تنگی‏ ور
اشاره

آنچه می‏خوانید،ترجمه‏ی مقاله‏ای‏ است درباره‏ی کتیبه‏ ی‏ «تنگی‏ور»و همراه با توضیحاتی از مترجم درباره‏ی ویژگی‏های طبیعی‏ محلی که این کتیبه در آن جا قرار دارد. در نوشتار حاضر،همچنین به‏ موقعیت دقیق کتیبه و آثار دیگری پرداخته شده است که در اطراف کتیبه‏ قرار دارند. عکسی نیز از کتیبه و آثار اطراف آن ارائه شده است. گستره‏ی تقریبی ایالت «کارالا»ی مذکور در کتیبه نیز بررسی شده‏ است.
این کتیبه‏ی قدیمی برای بررسی تاریخ ایران قبل از قدرت‏گیری‏ مادها،اهمیت بسیار دارد که متأسفانه در تحقیقات تاریخی مورد بی‏ توجهی قرار گرفته و نیز این اثر گرانبها به ناملایمات طبیعی محیط اطراف کتیبه سپرده شده است.خرابی دیواره‏ی راست طاقنمای محافظ کتیبه در سال‏های اخیر گسترش بیش‏تری یافته است.در حوادث اوایل‏ انقلاب نیز تیراندازی به متن کتیبه،قسمت‏هایی از آن‏را خراب کرده و به دلیل رسوبات آهکی فراوانی که روی این کتیبه را پوشانده است، خطوط کتیبه قابل مشاهده نیست.


کتیبه‏ ی تنگی‏ور در پای کوه«شاهو» از کوه‏های معروف کردستان‏ و در ۳۵ کیلومتری غرب شهرستان «کامیاران»در دره‏ای تنگ میان‏ سه روستا قرار دارد: روستای «پالنگان» در شمال غربی کتیبه و درست‏ در طرف دیگر این دره،روستای«تنگی‏ور»در نزدیکی کتیبه و در قسمت جنوبی آن‏که کتیبه به نام این روستا معروف شده است،و روستای«یوزیدر»در قسمت جنوب شرقی کتیبه.این کتیبه بر سینه‏ی‏ راست دره‏ای حک شده که آب چشمه‏های نزدیک به خود و قسمتی از آب کوه شاهو را که از کنار روستای تنگی‏ور به این دره می‏ریزد،و همچنین آب روستای یوزیدر و دشت جنوبی را به روستای پالنگان و با فاصله‏ی کمی از آن جا به رود سیروان(گاورود)یا دیاله‏ی قدیم، می‏ریزد.
این دره‏ی باریک،از کنار کتیبه شروع می‏شود و تا روستای پالنگان‏ تقریبا ۱۰ کیلومتر طول دارد.در واقع دژ طبیعی محکمی است که تنها از دو راه ورود،یکی در کنار کتیبه و یکی در جانب شمال غربی در روستای پالنگان،می‏توان به آن وارد شد.هنوز آثار سنگرهای دیده‏بانی‏ در جاهایی باقی مانده است که با وجود صعب العبوری،امکان نفوذی‏ به این دژ بوده‏اند.درون دره،چشمه‏های آب دائمی وجود دارند و با داشتن ذخیره‏ی غذایی،این دژ می‏توانست به مدت طولانی در برابر حمله‏ها مقاومت کند.ابتدای ورود شمال غربی،در سمت راست که‏ دارای شیب کمی در پائین دره است،به محله‏ی یهودی‏ها شهرت دارد. با توجه به این‏که ساکنان کنونی،درباره‏ی این یهودیان و زمان زندگی‏ آن‏ها اطلاعاتی ندارند،باید به دوره‏های قدیمی مربوط باشند.بالاتر،
چشمه‏های دائمی و پرآب دره از کنار این محل شروع می‏شوند و به‏ طرف بالاتر ادامه می‏یابند.
جریان آب از طرف جنوب شرقی،با پشت‏سر گذاشتن دشت‏ جنوب شرقی و چند تپه‏ی باستانی کوچک در طرف راست به ورودی دره، به این دره‏ی تنگ وارد می‏شود.این آب با فشار زیادی در بهار،به آب‏ چشمه‏های درونی دره می‏پیوندد و با حجم فراوان،از طرف شمال غربی‏ با پشت‏سر گذاشتن روستای پالنگان،رو در جانب دشتی دیگر با شیب‏ نسبتا زیاد،به سیروان می‏ریزد و مسیر پرپیچ‏وخم و طولانی خود را در دره‏های تنگ زاگرس به سوی بین النهرین در پیش می‏گیرد.
می‏توان تصور کرد که این کتیبه در گذشته حد اقل در مسیر چهارراه‏ قرار گرفته بود:راهی که از جانب شرق و با گذشتن از دشتی‏ وسیع،پس از پشت‏سر گذاشتن کرمانشاه و کامیاران به این کتیبه و به‏ کنار رود سیروان می‏رسید و اکنون جاده‏ی اصلی ارتباطی کامیاران با این منطقه است.راهی دیگر که در واقع ادامه‏ی همین راه بود و با گذشتن از پلی که هنوز آثار یکی از پایه‏های آن در کنار سیروان معروف‏ به پل‏دختر(کلی کناچه)در فاصله‏ی چند صد متری پائین‏تر از پل‏ جاده‏ی کنونی قرار دارد،به دشت شمالی و از آن جا به مریوان می‏رفت. این پایه‏ی پل از سنگ و ساروج است و بنای محکم پل را نشان‏ می‏دهد.راه دیگر،راه شرقی است که در طول رودخانه‏ی سیروان به‏ سنندج می‏رفت و بالاخره راه غربی که راهی نسبتا صعب العبور بوده و با پشت‏سر نهادن کوه شاهو،به کوهپایه‏های جنوبی این کوه،به‏ منطقه‏ی پاوه و جوانرود منتهی می‏شد.این راه‏ها مناسب‏ترین مسیرهای‏ ارتباطی دژ با مناطق اطرافش بوده‏اند که وجود کتیبه می‏تواند نشاندهنده‏ی اهمیت این محل در گذشته باشد.
شغل مردم این منطقه کشاورزی دیم و مخصوصا کشت گندم و جوست.در داخل دره و در کنار رود سیروان نیز باغداری محدودی‏ وجود دارد.اما وجود گورستان‏های گوناگون و نام مناطق اطراف این‏ دژ،حتی در دشت‏های مرتفع،نشاندهنده‏ی وجود مردمانی‏ یک‏جانشین و کشاورز در اطراف دیاله در گذشته است؛هرچند مردمان‏ امروزین اطراف دژ،زندگی نیمه کوچ‏نشینی دارند.


مجسمه سارگن دوم پادشاه سلسله آشور باستان
توصیف کتیبه


کتیبه در ورودی جنوبی بر جانب راست دره و پس از پشت‏سر نهادن نزدیک به ۲۰۰۰ متر،در ارتفاع حدودا ۵۰ متری دیوار کنده شده‏ است.این حجاری که کتیبه درآن قرار گرفته،به صورت طاقی است‏ تا کتبیه را از ناملایمات طبیعی محافظت کند.کتیبه بر زمینه‏ی نقش‏ برجسته‏ای از سارگن نوشته شده است.این نقش،سارگن را نشان‏ می‏دهد که کلاهی مدور بر سر دارد.چهره‏ی او به‏صورت نیمرخ نشان‏ داده شده و دارای ریش بلند و مجعد و موهای پرپشت است که از پشت روی گردنش ریخته‏اند.جامه‏ای بلند به تن دارد و نیم تنه‏ای نیز روی آن پوشیده است.سارگن در دست راستش که آن‏را بلند کرده‏ (به تصویر صفحه مراجعه شود) است،ماکت معبدی را دارد که می‏تواند معبد یکی از خدایانی باشد که در کتیبه نام برده است؛این شاید خدای آشور باشد که توجه خدایان‏ به سارگن و کمک به او در پیروزی‏اش را نشان می‏دهد.همه‏ی سطح‏ حجاری را نوشته‏ی کتیبه پوشانده و حتی به دلیل کمبود جا،روی‏ کناره‏های طاقنما نیز نوشته شده است.
این نوشته به خط میخی آشوری و شامل ۴۶ سطر است.در پای‏ کتیبه و در کنار سطح دره،جریان تند آب سطح دره را پس از گذشت‏ سالیان دراز پائین‏تر برده است.آثار دو هاون یکی کوچک‏تر و کم‏عمق‏تر و دیگری بزرگ‏تر و عمیق‏تر وجود دارد.با ادامه‏ی راه در جانب راست و با فاصله‏ی کمی از کتیبه،دیواره‏ی دره به ارتفاع حدودا ۵ و طول ۲۰ و عمق ۵ متر کنده شده که به احتمال زیاد به همان‏ دوران مربوط است.اکنون ساکنان این محل گله‏های خود را در ساعات‏ گرم تابستان به آن جا می‏برند.در دوران گذشته نیز می‏توانست چنین‏ کاربردی داشته یا پناهگاه مردم فراری از برابر مهاجمان باشد.اما روبه‏روی کتیبه در جانب دیگر دره شکافی وجود دارد که مردمان بومی‏ کنونی به آن«زینانه»به معنی زندان کوچک می‏گویند و نشانگر مورد استفاده‏ی این محل است.در نزدیکی ورودی شمال غربی سنگری‏ از سنگ درست در مقابل معبری سخت قرار دارد که احتمالا برای ورود به دژ از آن استفاده می‏کرده‏اند.
تا آن‏حا که اطلاع داریم در فاصله‏ی سال‏های ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۷ ش علی اکبر سرافراز[سرافراز بی‏تا:۳۶-۱۲]از طرف هیأت علمی‏ بررسی‏های آثار باستانی و با کمک نیروهای ارتش از این کتیبه‏ نسخه‏برداری کرد و عکس‏هایی نیز از آن برداشت که گزارش آن در مجله‏ی بررسی‏های تاریخی شماره‏ی پنجم منتشر شد.در ایران‏ کار چندانی روی نسخه‏ی سرافراز انجام نگرفته و دکتر ارفعی در موزه‏ی‏ تهران نسخه‏ای از کار سرافراز را به دانشمندان آلمانی تحویل داده‏ است که هنوز چیزی دراین‏باره منتشر نکرده‏اند.ظاهرا تنها فریم این
کتیبه را خوانده است.او در مقدمه‏ی مقاله‏ی خود در مجله‏ی‏ ẓOrientalẒ در سال ۱۹۹۹،کار سرافراز را توضیح داده و به‏ دشواری‏های خواندن آن اشاره کرده است.
دکتر ولات،ترجمه‏ی کتیبه را از روی ۲۲ اسلاید که در ۱۹۷۱ م‏ از این کتیبه برداشته بود،انجام داده که به دلیل واضح نبودن قسمت‏هایی‏ از عکس‏ها،خواندن همه‏ی کتیبه برای او مقدور نبوده است.به خاطر گزند طبیعت و این واقعیت که برخی بخش‏ها به وسیله‏ی مواد تصویری، از دیگر قسمت‏ها بهتر ارائه شده‏اند،برخی قسمت‏های متن خوانده‏ نمی‏شود و خواندن قسمت‏های دیگر نیز قطعی نیست.اما بخش‏ زیادی از کتیبه با اطمینان،قابل خواندن است و مربوط به شاه آشوری، سارگن دوم(۷۰۵-۷۲۲ ق.م)است.فریم،بخش‏هایی را که خوانده‏ است،به پنج بخش زیر تقسیم می‏کند:
۱٫نیایش خداوندان گوناگون(خطوط ۱۰-۱)
۲٫نام و عنوان سارگن دوم(خطوط ۱۱ و ۱۲)
۳٫کارهای بزرگ سارگن در دوران پادشاهی‏اش(خطوط ۳۶-۱۳)
۴٫شرح لشکرکشی به سرزمین کارالا(خطوط ۴۴-۳۷)
۵٫ایجاد کتیبه و شاید تقدیس و نفرین(خطوط ۴۶ و ۴۵)
ترجمه‏ی کتیبه


قسمت‏های نقطه‏چین که در ترجمه‏ی کتیبه آورده شده‏اند،کلماتی‏ هستند که فریم نخوانده است و در برخی موارد،کلمه یا کلماتی میان‏ کروشه قرار گرفته‏اند که ما برای تکمیل شدن جمله آورده‏ایم:
•۱٫خدای آشور شاه همه…خدایان و همه…خدایان.
•۲٫خط دوم خوانده نشده است.
•۳٫خدای مردوک بزرگ‏تر از همه،او که همه‏ی مردمان را با غذاها آفرید…
•۴٫خدای نبوکه جانشینی را به وجود آورد[احتمالا به جانشینی‏ خود به عنون نماینده‏ی خدا روی زمین اشاره دارد].
•۵٫خدای سین،مسلط بر آسمان و جهان مردگان…
•۶٫خدای شمش،صاحب عدالت بر آسمان و جهان مردگان…
•۷٫خدای ایشتار،او که انسان را آفرید و برای جنگ مهیا کرد…
•۸٫خدایان هفت‏گانه که رهبری می‏کنند و خواست شاه را در جبهه‏ی جنگ برآورده می‏سازند و پیروزی را برایش فراهم می‏آورند.
•۹٫خدایان بزرگ،گردانندگان هستی و جهان مردگان،کسانی‏ که حمله می‏کنند و جنگ‏ها و نزاع‏ها را معنی می‏بخشند.
•۱۰٫خدایانی که می‏گردند و پادشاه را برمی‏گزینند؛کسی که‏ فرماندهی را به عنوان فرمانروای مقدس بر عهده دارد.آن‏ها قلمرو را وسعت می‏دهند و آن پادشاه را از قانونگذاران دیگر برتر می‏کنند.
•۱۱٫سارگن(دوم)،شاه بزرگ،شاه توانا،شاه جهان،شاه‏ آشور،نایب السلطنه‏ی بابل،شاه سرزمین سومر و اکد و دوستدار خدایان بزرگ.
•۱۲٫قهرمان بزرگ…مرد،فرمانروای دیندار،انسانی حیرت‏آور و شبان‏[خدا].
•۱۳٫خدای آشور،نبو و مردوک،خدایان کمک‏کننده‏ی من، پادشاهی را به من بخشیدند و مرا بی‏همانند و مشهور و با عظمت کردند.
•۱۴٫من همواره به عنوان غنی‏کننده‏ی«سیپار»،«نیپو ر»و بابل‏ عمل کرده‏ام و آسیب‏های غیرقانونی را که توسط مردمانی والاشأن تحمل‏ شده بود که تعداد زیادی از آنان چنین بودند،جبران کردم.
•۱۵٫من معافیت از مالیات را که برای«بالتیل»و«آشور»برداشت ه‏ شده بود،از نو برقرار کردم.با ملاحظه‏ی شهر«حران»[بر]دروازه‏ی‏ مردم‏[آن شهر]،نشان«کیدینو»(اشاره به موقعیت ممتازشان دارد)را نصب کردم.
•۱۶٫من ارتش«هومبانیگاش»(هومبان-نیگاش)عیلامی را پراکنده ساختم.من سرزمین کارالا را ویران کردم؛سرزمین«شوردا»، شهر«کیشه‏سیم»،شهر«هرهر»[خارخار]سرزمین«مادها»و سرزمین‏ «الی‏پی»را.
•۱۷٫من سرزمین«اورارتو»را ویران کردم.شهر«موسسیر»و سرزمین«ماننا»را تاراج کردم و سرزمین«اندیا»و سرزمین«زیبیریم»را شکست دادم.
•۱۸٫من فرمانروایان سرزمین«حمات»،شهر«کارخمیش» ، شهر«کوم‏موهی»و سرزمین«کاممانو»را شکست دادم و بر سرزمین‏ «هایشن»،صاحب منصبانی نشاندم.
•۱۹٫من شهر«اشدود»را غارت کردم.لامانی،شاه آن جا از سلاح‏های من ترسید…به ناحیه‏ای از سرزمین«ملوحا»فرار کرد.در آن جا کاملا مخفیانه شبیه یک دزد زندگی می‏کرد.
•۲۰٫شپاتکو(شبیتکو)،پادشاه سرزمین ملوحا،قدرت خدایان‏ آشور،نبو و مردوک را که من به همه‏ی سرزمین‏ها نشان دادم،احساس‏ کرد و…
•۲۱٫اولامانی در یوغ‏ها و دستبندهای آهنین،در بند،به زندان‏ من آورد.
•۲۲٫من همه‏ی سرزمین‏های«تابالو»،«کاسک �»و«هیلاکو»را از جمعیت خالی کردم و آن‏ها را با اموال و دارایی به نزد میداس،شاه‏ سرزمین«موسکو»تبعید کردم و قلمروی او را کاهش دادم.
•۲۳٫در شهر«راپیهو»پیش قراول ارتش مصر را شکست دادم و پادشاه شهر«هازوتو»،کازه که بندگی مرا نمی‏پذیرفت،به عنوان‏ غنیمت به حساب آوردم.
•۲۴٫من هفت پادشاه سرزمین«انا»،یک منطقه از سرزمین‏ «لدنانا»که خانه‏هایش در فاصله…(در میان)دریای غرب واقع شده‏ بود،مطیع کردم.
•۲۵٫من با دستان توانایم،اپل-ایدین(مردوک بالادان)،شاه‏ سرزمین«کلده»را که بر ساحل دریا اقامت داشت و پادشاهی‏اش را برای مقابله با خدایان نیک،بر بابل می‏گسترانید،شکست دادم.
•۲۶٫همه‏ی سرزمین«بیت‏ایایکن»…ثابت کردم…
•۲۷٫اهون داری شاه«دیلمون»که در فاصله‏ی…چند کیلومتری‏ در میان…دریا،مانند یک ماهی جا گرفته بود،توانایی شاهانه‏ی مرا شنید و هدایای بزرگش را برای من آورد.
•۲۸٫به وسیله‏ی خدایان بزرگم که جنگ‏افزارهای مرا قدرت‏ بخشیدند،با قدرت و قوت شدم و همه‏ی دشمنانم را از بین بردم.
•۲۹٫از سرزمین لدنانا که در میان دریای مغرب(مدیترانه)،به‏ دوری مرز مصر و سرزمین موسکو،سرزمین وسیع«آمورو»،تمام‏ سرزمین‏های…
•۳۰٫همه‏ی سرزمین«گوتیوم»سرزمین مادهای دور(در کنار کوه بیکنی)،سرزمین الی‏پی و سرزمین«راشی»(در مرز عیلام).
•۳۱٫آن‏هایی که در کنار رود دجله زندگی می‏کنند،قبایل«اوتو»، «روبو»،«ختکو»،«لابدودو»،« کمرانو»،«اوبولو»،«رووا»و «لیتااو»…
•۳۲٫آن‏هایی که در کنار رود فرات و دریای«اوکنو»زندگی‏ می‏کنند.قبایل«گامبلو»،«هی ندارو»،«پوکودو»،«سونی‏ها �،مردم‏ استپ سرزمین«لادبورو»،به تعداد زیادی که آن جا هستند.
•۳۳٫از شهر«سامونا»به فاصله‏ی شهرهای«بوب»و«تل‏هومبان» که در مرز عیلام هستند…
•۳۴٫سرزمین«کاردونیاش»از ابتدا تا انتها و سرزمین«بیت‏ آموکان»،«بیت‏ایاکین»که در ساحل دریا،به فاصله‏ی قلمروی‏ «دیلمون»،واقع شده است…
•۳۶٫من همه‏ی آن‏ها را مطیع کردم و دست‏نشاندگانم را به عنوان‏ دولتمردان حاکم بر آن‏ها گماشتم و قدرت شاهانه‏ام را بر آن‏ها تحمیل‏ کردم…
•۳۷٫در آن زمان مردم سرزمین کارالا…که…نمی‏خواستند از هیچ فرمانروایی تبعیت کنند…
•۳۸٫به کوه‏های پرشیب پشت‏گرم بودند و دست‏نشانده‏ی مرا [بیرون کردند].حکمران همه‏ی سرزمین…
•۳۹….آن‏ها برپا و آماده شدند،برای جنگ…تعداد زیادی از مردمشان برافروخته شدند…
•۴۰ اسبان،قاطران…حاضرشان را…برگرداندم و…
•۴۱٫آن‏ها راه‏ها را در سرزمینشان ویران و[معبدها]را مسدود کردند.
•۴۲٫سربازان اندک من،به معبدهای دور از دسترس،شبیه‏ عقاب‏ها[نفوذ کردند].
•۴۳….آن‏ها…سربازانشان به کوه‏ها فرار کردند…
•۴۴٫باقی مانده‏ی آن‏ها[اسیر شدند]و به عنوان غرامت به حساب‏ آمدند.
•۴۵٫من لوحه‏ی یادبودی ساختم و روی آن پندارهای خدایان‏ بزرگ را حک کردم.هدف‏های شاهانه‏ام را با فروتنی،برای پادشاهی‏ آسمانی بزرگشان،در مقابل آن‏ها نهادم.
•۴۶٫من همه‏ی پیروزی‏های خدای آشور،پدر خدایان،بزرگ… را توضیح دادم…
لشکرکشی سارگن به کارالا


حادثه‏ای که دلیلی برای آفرینش حجاری تنگی‏ور و کتیبه‏ی آن‏ بود،تهاجم هدایت شده‏ی آشوری‏ها در مقابل کارالا(خطوط ۳۷ تا ۴۴)بود؛سرزمینی که در کوه‏های زاگرس و در جهت شرق آشور قرار داشت.ال.د.لیوان،در بررسی جغرافیای منطقه‏ی زاگرس در دوره‏ی‏ جدید امپراتوری آشور،محل کارالا در«منطقه‏ای از دریاچه‏ی زریبار» (زریوار)مریوان حدس زده بود.به نظر می‏رسد که حجاری تنگی‏ور این حدس را تقویت کند.زیرا شرح یک حمله را علیه کارالا به یادگار گذاشته و در ۷۵ کیلومتری جنوب شرقی دریاچه زریبار واقع شده‏ است.
طبق سالنامه‏های سارگن،آشورلی از کارالا و ایتی از«آلابریا»، سران شورش ضدخداوندگاری آشور بودند.به همین دلیل،در ششمین سال سلطنت(۷۱۶ق.م)،سارگن به کوه‏ها حمله برد و یاغیان را شکست داد.اولوسونو بخشیده شده و اجازه یافت تا همچنان‏ حاکم ماننا بماند.اما ایتی و خانواده‏اش تبعید شدند.قسمتی از سالنامه‏ها که در آن‏ها سرنوشت آشورلی ارائه شده،آسیب دیده است. اما طبق اظهارات استلی از سارگن،در نجف‏آباد در دره‏ی اسدآباد، حدود ۱۵ کیلومتری شمال غربی دره‏ی کنگاور(خطوط ۳۱ و ۳۲)، آشورلی کشته شد:«من آشورلی از شهر کارالا را که یک بدکار بود، اسیر کردم.در میان تهاجم،من او را با سربازانش در یوغ‏های آهنین‏ آوردم.من پوست او را کندم و به شهر آشور بردم و شهر کارالا را با ناحیه‏ی اطرافش به ایالت لولوم افزودم.»
بااین‏حال،کارهای سارگن در سال ۷۱۶ ق.م به مقابله‏ی آشور در کارالا را پایان نداد.مردم کارالا بعدها صاحب‏منصبانی را که سارگن‏ بر آن‏ها گمارده بود،بیرون کردند و برادر آشورلی،امی‏تاشی،را حاکم‏ خود کردند.درنتیجه،در همین سال سلطنت،سارگن علیه کارالا، سرزمین الی‏پی و سرزمین مادها به حرکت درآمد که در واقع،ادامه‏ی‏ هشتمین لشکرکشی او بود.
سارگن در کوه«انا»با پیروزی بزرگی بر نیروی کارالا غلبه کرد.
امی‏تاشی گریخت و شاید به سرزمین«شوردار»رفت.متن کتیبه‏ی‏ تنگی‏ور مشخص می‏کند که تهاجم موردنظر به کارالا شدت زیادی‏ نداشته است و آشکارا با لشکرکشی ۷۱۶ ق.م و لشکرکشی ۷۱۳ ق. م مطابقت نمی‏کند.درهرصورت،ما می‏دانیم که این کتیبه دیرتر از دوره‏ی هم‏زمان با این دو حادثه ساخته شده است.خطوط ۲۵ تا ۲۷ کتیبه،شکست مردوک بالادان(مردوک-اپل-ایدین)شاه بابل را ثبت
کرده‏اند.سارگن عملیات جنگی را علیه مردوک بالادان در ۷۰۹ و ۷۱۰ ق.م عملی کرد.بعد از فرار مردوک بالادان،پایتختش تسلیم شد. سارگن بر تخت پادشاهی بابل تکیه زد و دست خدای مردوک را در جشن‏ سال نو در سال ۷۰۹ ق.م در بابل لمس کرد.سپس به راه افتاد تا پایتخت‏ قبیله‏ای مردوک بالادان را در«دوریاکین»،در منتهی الیه جنوب بابل، فتح کند.مردوک بالادان هرچند محاصره شد،اما فرار کرد و تا دوره‏ی‏ سناخریب،جانشین سارگن،از او خبری نداریم.
فریم براساس اظهارات بالا معتقد است که کتیبه‏ی تنگی‏ور باید یادگار یک تهاجم بعد از ۷۰۹ ق.م باشد و معتقد است که این کتیبه‏ به وجود آمده است تا تهاجم آشور را در ۷۰۶ ق.م و یا در سال ۷۰۵ ق. م،آخرین سال سلطنت سارگن،جاودانه کند.اما با توجه به این‏که در کتیبه به«لشکرکشی ۷۰۶ ق.م سارگن به الی‏پی‏[ریاکانوف،۱۳۷۲: ۲۰۷]اشاره‏ای نشده است،بنابراین کتیبه باید به یک لشکرکشی مستقل‏ علیه کارالا در قبل از ۷۰۶ ق.م مربوط باشد و چون سارگن خود را نایب السلطنه‏ی بابل نیز خوانده است،باید بعد از ۷۰۹ ق.م،یعنی‏ سال‏های ۷۰۸ یا۷۰۷ ق.م صورت گرفته باشد.
متن کتیبه روشن می‏کند که مردم کارالا،از قوانین خارجی تبعیت‏ نمی‏کردند و علیه مأمورانی که سارگن بر آن‏ها گمارده بود،شورش‏ می‏کردند.آنان باوجود سرکوب‏های شدید،با تکیه بر موقعیت کوهستانی‏ که داشتند،باز هم سعی در بیرون رفتن از زیر سلطه‏ی آشور را داشتند. چنان‏که کتیبه روشن می‏سازد،مردم کارالا اتحاد زیادی داشتند و از رهبران‏ خود به خوبی پیروی می‏کردند.در جنگ آخر،نیروی طغیان کارالا فروننشست،بلکه موقتا در مخفیگاه‏های دوردست پنهان شد.
حدود ایالت کارالا


با توجه دقیق به اشاراتی که منابع آشوری به ایالت‏ها و سرزمین‏های‏ غربی ایران کرده‏اند،حدود ایالت کارالا را می‏توان حدس زد.در جنوبی‏ترین قسمت غرب ایران،عیلام واقع بود که تا جنوب کرمانشاه‏ ادامه داشت و لرستان و کوه‏های بختیاری را نیز شامل می‏شد.هم‏مرز با لرستان،ایالت«دیااکو»قرار داشت که از ۷۱۵ ق.م به‏صورت ایالتی‏ آشوری درآمده بود و با نام«مادای»شناخته می‏شد.الی‏پی نیز در جنوب‏ کرمانشاه با عیلام همسایه بود و بالاتر از آن در کرمانشاه ایالت«خارخار» قرار داشت.قبایل ماد از همدان به‏طرف شمال و مشرق تا کوه بیکنی و قزل‏اوزن و اطراف آن پراکنده شده بودند.
ماننا با اتحاد با آشور،توانسته بود آذربایجان شرقی و قسمتی از آذربایجان غربی و شمال کردستان امروزی تا اطراف دیواندره را به دست‏ آورد.قسمت‏های شرقی دریاچه‏ی ارومیه در دست اقوام«گوتیوم»بود که جزو اتحادیه‏ی ماننا بودند.بنابراین دو ایالت کارالاو آلابریا که مدام‏ علیه سلطه‏ی آشوریان قیام می‏کردند،باید در فاصله‏ی ایالت خارخار تا جنوب ماننا بوده باشند که با ایالت‏های آشوری دامنه‏های غربی زاگرس‏ همسایه بودند.کارالا را اگر براساس محل کتیبه‏ی تنگی‏ور،مثلث‏ شهرهای امروزین مریوان،سنندج،کامیاران فرض کنیم،آلابریا باید بالاتر از آن و همسایه‏ی غربی ماننا بوده باشد و به اعتقاد ما،دژ طبیعی‏ تنگی‏ور که درباره‏ی آن سخن رفت،محل نهایی شکست حاکم کارالا در ۷۰۸ یا ۷۰۷ ق.م بوده است.
کتیبه‏ی مذکور در این دژ،با یادآوری پشتوانه‏ی دینی لشکرکشی‏های‏ آشوریان و یاد خدایان آغاز می‏شود.سپس شرح لشکرکشی‏ها را با عیلام‏ و سرکوب هومبان‏نیگاش آغاز می‏کند(۷۲۰ ق.م)[مجیدزاده،۱۳۷۰: ۳۰].سرزمین‏هایی که به همراه سرکوب هومبان‏نیگاش نام می‏برد،به‏ احتمال زیاد هم‏دست او بوده‏اند.کارالا،«شوردا»،« کیشه‏سو»و خارخار و الی‏پی ایالت‏های واقع در کردستان و کرمانشاه امروزی بوده‏اند و سرزمین مادها نیز در اطراف همدان بوده است.سپس به شمال غربی‏ ایران یعنی ماننا،«اندیه»و«زیبیریم»اش اره می‏کند و بعد از آن به غرب‏ امپراتوری آشور،یعنی سوریه تا مصر می‏پردازد.بعد به کلده در جنوب‏ آشور و سرکوب مردوک بالادان،متحد هومبان‏نیگاش ایلای می‏پردازد (۷۱۰ ق.م)و باز هم به سرزمین‏های غربی ایرانی یعنی«گوتیوم»،الی‏پی‏ و«راشی»-در مرز عیلام-و همچنین به مادهای دوردست در کنار دماوند اشاره می‏کند.با ذکر سرکوبی قبایل اطراف دجله و فرات،باز هم به‏ غرب ایران یعنی سرزمین«تل‏هومبان»،در مرز عیلام و سرزمین‏ کاردونیاش و بار دیگر به سرکوبی شورش‏های کلده اشاره می‏کند.از خط ۳۷ تا پایان کتیبه به‏صورت اختصاصی به سرکوب شورش گسترده‏ی‏ کارالا در ۷۰۸ یا ۷۰۷ ق.م می‏پردازد.
مناطق غرب ایران که در سه نوبت در کتیبه از آن‏ها نام برده شده‏ است،دارای قدرت سیاسی جدا از هم و نیز با تکیه بر یافته‏های‏ باستان‏شناسی،دارای تفاوت‏های فرهنگی بوده‏اند.از آن جا که این کتیبه‏ مادها را از مردمان دیگر غرب ایران جدا می‏کند،می‏توان نتیجه گرفت که‏ مادها در اواخر قرن هفتم ق.م،در این مناطق غربی نفوذ سیاسی و فرهنگی یافتند و با تشکیل پادشاهی گسترده‏تری ماد و سپس«هخامنشی»، این فرهنگ‏های گوناگون تا حدی به‏هم نزدیک شدند.برای روشن شدن‏ جزئیات این مسائل،انجام فعالیت‏های گسترده‏ی باستان‏شناسی در مناطق گوناگون غرب ایران،بسیار ضروری است.