از زبان خود او:

من نه شاعرم و نه اهل وزن و قافيه. گاه گاهى حرفهاى پراكنده‏اى را روى صفحه كاغذ مى‏ريزم كه صرف تراوش يك سوز نهانى و تأثرعميق قلبى من است كه در شام‏هاى خاكسترى و دودآلود لندن برايم دست مى‏دهد و دلم سخت به هواى روشن و آفتابى كشورم پرمى‏كشد. خواستم اين احساس قلبى خود را با هموطنان گراميم نيز در ميان بگذارم.
در سال 1947 در شهر نو كابل در يك خانواده سادات به دنيا آمدم. در هفت سالگى مادر خود را از دست داده‏ام كه بى او در طول‏حيات بيشتر از پنجاه ساله، با اوقات خود را يتيم احساس كرده‏ام...
در سال 1965 از مكتب. زرغونه فارغ و شامل دانشگاه كابل شدم. در سال 1969 از دانشكده ادبيات شعبه ژورناليزم فارغ التحصيل واولين وظيفه رسمى خود را در مطبوعات افغانستان و در دفتر سالنامه شروع كردم. بعد نظر به مشكلات چندى وظيفه مقدس معلمى رابرگزيدم و دوازده سال در مؤسسه نسوان به حيث معلم درّى اجراى وظيفه كردم كه از بهترين و فراموش نشدنى‏ترين دوره حياتم‏مى‏باشد. در سال 1966 با سيدظفر فوژان ازدواج كردم و ثمره ازدواج ما سه فرزند است، يماجان، پريساجان و سليمان‏جان كه قوت قلب‏و فروغ ديدگانم هستند.
در سال 1982 بعد از ***** روس به افغانستان وطن را ترك گفته و مدت دو سال مانند هزاران فاميل محروم و مهاجر افغانى دركشور پاكستان حقارتها كشيدم. از جولاى 1984 به اين طرف به حيث يك پناهنده در كشور انگلستان بسر مى‏برم.