گفتگویی صمیمی با شبنم قلی خانی
راز سكوت اميرحسين چيست؟
با بازي در سريال «پنج كيلومتر تا بهشت» عليرضا افخمي هر شب مهمان سفرههاي افطاري خانههاي ماست. در اين گفتوگو متوجه ميشويد او چه دنياي بزرگ و شلوغي براي خودش دارد؛ از بازيگري بگيريد تا تدريس، فيلمسازي و يادداشتنويسي.
خودش ميگويد شانس هيچ نقشي در اين اتفاق برايش نداشته و همچين بيزحمت بيزحمت هم به اينجا نرسيده؛ نخستينبار با بازي درخشان در فيلم «مريم مقدس» خودش را به سينماي ايران معرفي كرد و همين اتفاق كافي بود تا حسابي ديده شود و به قول خيليها «يك شبه، ره صدساله را برود.» «شبنم قليخاني» اين شبها مهمان سفرههاي افطاري خانههاي ماست؛ او بعد از بازي در سريال «پنجمين خورشيد» كه چند سال پيش در همين روزها از تلويزيون پخش ميشد، اين روزها با بازي در سريال «پنج كيلومتر تا بهشت»، دومين حضور خود در سريالهاي مناسبتي را تجربه ميكند و انگار از اين اتفاق بسيار خرسند بهنظر ميرسد، زيرا معتقد است ماه رمضان، بهترين زمان براي بازيگراني است كه دوست دارند مطمئن شوند مردم كارشان را هر شب و سر زمان مشخصي ميبينند. ما پاي صحبتهاي بازيگر نقش «آيدا»ي سريال جديد عليرضا افخمي كه به جز بازيگري دغدغههاي ديگري نيز دارد، نشستيم و اگر شما هم دوست داريد بدانيد او در جديدترين گفتوگويش چه حرفهايي زده، راه دوري نرويد.
حال و هواي رمضان با تمام سال فرق ميكند
اگر بخواهم بهعنوان يك بازيگر، ايام مناسبتي و مهم سال مانند عيد نوروز يا محرم را با روزهاي ماه مبارك رمضان از نظر بهتر بودن شرايط كاري مقايسه كنم، بايد بگويم در ايام عيد و محرم شما نميتواني تشخيص دهي مردم دقيقا چه ساعتي در منزل هستند و مطمئن نيستي همه بتوانند سريالت را ببينند، چراكه مثلا در ايام عيد بسياري از خانوادهها بهمنظور ديد و بازديد منزل نيستند يا در ماه محرم خيلي از مردم براي عزاداري خاص آن روزها در مساجد و تكيهها مشغول انجام فرايض دينيشان هستند، بنابراين مزيت ماه رمضان اين است كه اكثر مردم بعد از افطار در منزل و پاي تلويزيونهايشان مينشينند و شانس بيشتري براي ديده شدن شما وجود دارد. به همين دليل تصور ميكنم سريالهاي ماه رمضان به خاطر حال و هواي اين ماه و دورهم جمع شدن خانوادهها كنار يكديگر خيلي بيشتر از سريالهايي ديده ميشوند كه شايد حتي از نظر فيلمنامهاي و محتوايي بسيار قويتر از سريالهاي اينچنيني باشند.
من هم مثل نيكي كريمي
اينكه خيليها ميگويند «شبنم قليخاني» يك شبه با فيلم «مريم مقدس» چهره شد را تا حدودي قبول دارم اما سؤالم اين است كه مگر بسياري از بازيگران سينماي ايران چنين اتفاقي برايشان نيفتاده؟ مگر «نيكي كريمي» با فيلم «عروس» مشهور نشد؟ بعضي وقتها كه با دوستان سينماييام صحبت ميكنيم، ميگويم اينكه من در نخستين كارم با فيلم «مريم مقدس» شناخته شدم، كارم را خيلي سختتر از كساني كرده كه با نقشهاي كوتاه و كوچك فعاليت سينماييشان را شروع ميكنند و زياد ديده نميشوند و پلهپله بالا ميآيند، به اوج ميرسند و آن زمان از به اوج رسيدن مسرور ميشوند اما من بهواسطه نخستين كارم تقريبا به اوج رسيدم ولي خيلي سخت است به اوج برسي و بتواني خودت را در اوج نگهداري و حتي بالاتر بروي. اصلا هم قبول ندارم به خاطر شانس اين اتفاق برايم افتاده چون قبل از اينكه در «مريم مقدس» بازي كنم، دانشجوي رشته تئاتر بودم و نمايشي در تئاتر داشتم كه باعث شد براي اين فيلم انتخاب شوم، بنابراين بيزحمت هم به اينجا نرسيدم. از سوي ديگر وقتي بازيگري از همان ابتداي راه گامش را محكم برميدارد و با يك كار قوي شروع ميكند، ديگر نميتواند كارهايي را انتخاب كند كه فيلمنامهشان ضعيف است يا محتوايي ندارند، يكي از دلايلي كه اين روزها كمتر نقشي را قبول ميكنم، همين است كه دوست ندارم مثل خيليها در هر كاري حضور داشته باشم. اصلا دوست ندارم به هر دليل خودم را خسته كنم؛ دوست دارم علاوه بر كار، زماني را به مسافرت، تفريح، درس و تدريس اختصاص بدهم تا اينكه بخواهم مثل خيلي از دوستان بازيگر از اين كار به آن كار بروم و در هر فيلمي بازي كنم.
حسنهاي عليرضا افخمي و داريوش فرهنگ
«پنج كيلومتر تا بهشت» دومين همكاري من با آقاي عليرضا افخمي است؛ پيش از اين نيز در سريال «پنجمين خورشيد» با يكديگر همكاري كرده بوديم. ويژگي كه ايشان دارد، دقت و وسواس بسيارشان روي نقش و نوع بازي بازيگرانشان است؛ شايد در مقام يك بازيگر در خيلي از سكانسها و پلانها دوست داشته باشي جور ديگري نقشت را بازي كني اما وقتي نتيجه كار را ميبيني، متوجه ميشوي نكاتي كه آقاي افخمي حين كار گوشزد كرده بسيار صحيح بوده و از اينكه به حرفهايش گوش كردهاي پشيمان نميشوي. از طرفي سريال «پنج كيلومتر تا بهشت» نخستين تجربه همكاري من با آقاي «داريوش فرهنگ» بود كه بسيار از اين اتفاق خرسندم؛ از آنجا كه آقاي فرهنگ هم كارگردان هستند و هم بازيگري بسيار ماهر و توانا، نكات بسيار زيادي در كنارشان آموختم. وقتي بازيگر روبهرويي شما در ايفاي نقشش توانا و قوي باشد، خواهناخواه روي بازي شما نيز تاثير بسيار مثبتي ميگذارد و شما نيز تمام تلاشت را ميكني كه بهترين باشي. در كارهاي گذشتهام نيز سابقه همكاري و بازي روبهروي اساتيد بزرگ سينماي ايران را داشتهام، مانند فيلم «مريم مقدس» كه با آقاي پورحسيني بازي كردم.
وقتي عليرضا افخمي خواب تعبير ميكند!
مهدي سلوكي بازيگر خوب و توانايي است و از اينكه در اين سريال با او كار كردم بسيار راضي هستم. كاراكتر او يعني «اميرحسين» بر اثر يك اتفاق به كما ميرود و در 4-3 روزي كه در اين حالت به سر ميبرد، يكسري اتفاقاتي برايش ميافتد كه من (آيدا) از اين اتفاقات باخبر ميشوم و..... فكر ميكنم داستان سريال از اين نظر كه به مسائل ماورايي و روح ميپردازد خيلي جديد نباشد اما عليرضا افخمي قبل از شروع كار يك تحقيق گسترده درباره مسائل خواب و رويا انجام داده و جالب اينكه آنقدر اطلاعاتشان در اين زمينهها بالاست كه هر كدام از عوامل گروه كه سوالي در اين زمينهها دارند يا ميخواهند تعبير خوابشان را بدانند، سراغ ايشان ميروند! در كل مردم ايران به خواب و تعابيرش هم علاقه دارند و هم اعتقاد، بنابراين تصور ميكنم سريال آقاي افخمي جذابيتهاي خاصي براي مخاطبان داشته باشد. خودم به تعبير خواب اعتقاد دارم اما اصلا اهل خرافات نيستم و به هيچ وجه هم به واژه شانس اعتقادي ندارم چون تصور ميكنم هيچچيزي شانسي اتفاق نميافتد و اين خواسته آدمهاست كه شرايط را بهوجود ميآورد.
اين كارها فشار زيادي دارد
براي ساخت سريال «پنج كيلومتر تا بهشت» از فروردينماه سركاريم و هنوز هم سر فيلمبرداري هستيم. اينكه الان همزمان با فيلمبرداري تمام گروه ميتوانند كارشان را از تلويزيون ببينند، باعث شده همگي بفهميم كارمان چه بازتابي در جامعه داشته است و اين خيلي خوب است. درست است كه فيلمنامه كار از قبل نوشته شده اما همين كه مردم در جريان داستان قرار ميگيرند و درگيرش ميشوند، به نويسندههاي داستان اجازه تغيير در جزئيات فيلمنامه را ميدهد و اين كمك ميكند كار نتيجه بهتري داشته باشد. در اين چند شب پخش سريال خيلي از اطرافيانم تماس گرفتهاند يا پيامك دادهاند و از كار رضايت داشتهاند. تنها سختي كارهاي مناسبتي اين است كه خستگي و فشار زيادي را به بازيگر تحميل ميكنند.
راز سكوت اميرحسين
فكر ميكنم مشابه نقش «اميرحسين» در زندگي خيلي از ما وجود داشته باشد؛ اينكه پسري به دختري علاقهمند باشد اما به خاطر ترس يا حجب و حيايي كه دارد نميتواند اين علاقه را به طرفش نشان دهد. اميرحسين نيز از ترس پدر آيدا جرات نميكند علاقهاش را به او بگويد. بهنظرم هميشه كساني در زندگي و احساساتشان موفق بودهاند كه ترس به دلشان راه ندادهاند و همواره حرفشان را زدهاند. همين ترس باعث شد اتفاقي كه بايد براي اميرحسين بيفتد، نيفتد. البته يكي از دلايلي كه اميرحسين اين راز چندين ساله عاشقانهاش را در دل نگه داشته بود، اين بود كه ميخواست در يك زمان و سن مناسب اين اتفاق برايشان بيفتد، بهنظرم خيلي حساب شده و عاقلانه ميخواست اين كار را انجام دهد؛ چون سالها صبر كرده بود «آيدا» دانشگاهش را برود و با يك تصميم منطقي به اين نتيجه برسند كه همديگر را ميخواهند يا نه تا بعد از اين مراحل پيشنهادش را مطرح كند، فكر نميكنم دليل پنهانكاري اميرحسين ترسيدن صرف از پدر آيدا باشد.
ترس از ازدواج از بين رفته
4سال از ازدواج من با همسرم ميگذرد؛ بهنظرم همسرم از من كار هنرمندانهتري دارد، چراكه مهندس عمران است و اين شغل نياز به ذوق و علاقه هنرمندانه زيادي دارد. خواهر من و خواهر همسرم سالها با يكديگر دوست بودند و ما رابطه خانوادگي با يكديگر داشتيم و همديگر را ميشناختيم؛ وقتي همسرم از من خواستگاري كرد، به خاطر شناختي كه 2 خانواده از يكديگر داشتند همه چيز براي اين اتفاق مهيا بود و كسي مخالفتي نداشت و ما با يكديگر ازدواج كرديم. به دليل شناختي كه از همسرم داشتم و همچنين سن مناسبي كه براي ازدواج داشتم، درگير عشق و عاشقيهاي اذيتكننده نشدم و احساسي فكر و عمل نكردم بلكه يك ازدواج عاقلانه همراه با دوست داشتن را تجربه كردم. شايد بازيگران زن يكي دو دهه گذشته سينماي ايران آنچنان علاقهاي براي ازدواج از خود نشان نميدادند اما خود من هميشه به همكارانم پيشنهاد ميكنم ازدواج كنند؛ خوشبختانه بين بازيگران همنسل خودم ميبينم آمار ازدواجها بالا رفته و ترسشان از اين اتفاق ريخته است اما يكي از ترسهايي كه هنوز نتوانستهام بر آن غلبه كنم، ترس از بچهدار شدن است اما وقتي با همكارانم مشورت ميكنم، ميبينم خيلي از بازيگران بچهدار شدهاند و هم به كارشان ادامه ميدهند و هم به زندگيشان. اتفاقا چند روز پيش رزيتا غفاري را ديدم كه يك دختر 5 ساله دارد، او به من گفت اصلا متوجه نميشوي بچهات چقدر زود بزرگ ميشود، از بچهدار شدن نترس و.... البته اين نكته را هم بايد بگويم كه جريان جهاني سينما نيز روي تمام كشورهاي دنيا تاثير ميگذارد؛ مثلا امروز ميبينيم بسياري از بازيگران سينماي هاليوود 5-4 تا بچه دارند و هيچ اختلالي هم در روند زندگي عاديشان بهوجود نميآيد. بالاخره يك روز بايد اين ترس را در خودم بكشم.
جوانهاي امروز عجله دارند
حدود 7 سال است در واحد تهران مركز دانشگاه آزاد مشغول تدريس رشته تئاتر هستم، دانشجوهايم نيز سال دومشان است و البته خيلي هم شيطان هستند! زماني كه خودم دانشجو بودم واقعا عاشق تئاتر بودم و دوست داشتم زحمت بكشم تا به جايي كه دوست دارم برسم اما الان دانشجوها خيلي طرز تفكرشان فرق كرده؛ طرف 2 تا مصاحبه يك بازيگر را ميخواند و ميبيند يكي از خيابان آمده و ديگري عكسش را داده و شانسي قبول شده و...، اين هم ميگويد چرا اين اتفاق براي من نيفتد؟ بنابراين دوست دارند خيلي زود همه مراحل را بدون هيچگونه زحمتي پشتسر بگذرانند و دوست دارند در كمترين زمان، بهترين نتيجه را بگيرند كه اين به بيحوصلگيشان برميگردد! هميشه به همه شاگردهايم توصيه ميكنم پله پله جلو بروند و دنبال اين نباشند كه يكهو وارد سينما شوند چون اگر اين اتفاق هم برايشان بيفتد، خودشان اذيت خواهند شد و زود محو ميشوند. ديگر مثل قديم نيست كه دانشجو از استادش بترسد يا حساب ببرد، بهنظرم هر چه استاد و شاگرد با يكديگر دوست باشند، نتيجه كارشان بهتر خواهد بود؛ درست همان روشي كه خودم در تدريس پيش گرفتهام.
فعلا جرات انجام اين كار را ندارم
در رابطه با خودم اگر بگويم نه من از هيچچيزي نميترسم كه مطمئنا دروغ گفتهام! من هم مثل همه از خيلي چيزها ميترسم اما فكر ميكنم هر چه زمان براي من جلوتر رفته، ترسهاي سطحيام از يك آدم خاص يا حرف زدن راجع به يك موضوع مشخص از بين رفته و امروز ترسم از چيزها بسيار عميقتر است.
يكي از كارهايي كه سالهاست از آن ميترسم، ساختن فيلم بلند است؛ از سال 83 تا امروز حدود 8-7 فيلم كوتاه ساختهام اما هر چه اطرافيانم ميپرسند چرا فيلم بلند نميسازي؟ نميتوانم بر ترسم غلبه كنم، چراكه ساختن فيلم بلند به اين سادگيهايي هم كه فكرش را ميكنيم نيست. دوست دارم فيلمي را بسازم كه از دل يك زندگي عادي بيرون ميآيد و آسيبهاي اجتماعيمان را نيز نشان ميدهد.
شخصيت و اعتماد به نفس بچهها را بالا ميبرم
چند سالي ميشود در آموزشگاه «هنر و انديشه» براي كودكان 5 تا 16 سال نيز تئاتر تدريس ميكنم، در واقع هر آنچه در دانشگاه به دانشجويانم آموزش ميدهم را در قالبي قابل فهمتر به بچهها ميآموزم. مسلما تدريس براي بچهها خيلي سختتر از آموزش دانشجويان است اما هميشه معتقدم هر بچهاي كه آموزش بازيگري ميبيند، نبايد حتما بازيگر شود. يكي از دروس اصلي مدارس و مهدكودكهاي خارج از كشور، تمرين بازيگري براي كودكان است، چراكه اين كار باعث ميشود كودك اجتماعيتر بار بيايد و از جمعي كه در آن حضور دارد نترسد اما در مدارس داخل ايران هرگز چنين اتفاقي نميافتد. در كلاسهاي موسسهاي كه در آن تدريس ميكنم، شخصيت و اعتماد به نفس كودك تقويت ميشود. در انتهاي دوره نيز پدران و مادران بچهها براي ديدن نمايشي كه همهشان در آن به ايفاي نقش ميپردازند ميآيند و هنرمندي بچههايشان را ميبينند. بهنظرم اين ميتواند يكي از بهترين تفريحات براي روزهاي تعطيل و اوقات فراغت بچهها باشد.
من نقد هم ميكنم
اين روزها علاوه بر بازيگري و تدريسي كه دنبال ميكنم، يكسري فعاليتهاي فرهنگي نيز انجام ميدهم؛ از جمله فعاليت در سايت پايگاه خبري فيلمهاي كوتاه و مستند كه در بخش نقد و يادداشتنويسي است؛اين نخستين سايت در قاره آسياست كه در بخش فيلمهاي كوتاه و مستند فعاليت آنها را بررسي و نقد ميكند. بسياري از جوانان با استعدادي كه در شهرهاي مختلف ايران زندگي ميكنند و فيلمهاي كوتاه و مستند ميسازند، كارهايشان ديده نميشود؛ اما اين سايت فرصتي است براي ديده شدن استعداد و تواناييهاي اين افراد. از آنجا كه خودم يكي از فيلم كوتاهبينهاي حرفهاي هستم، كلا به فعاليت در اين زمينه علاقه زيادي دارم و دوست دارم كساني كه در اين زمينه فعال هستند را نيز تا آنجا كه امكان دارد حمايت كنم.
اختصاصی مجله اینترنتی برترین ها Bartarinha.ir
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)