گل از تراوت باران صبحدم، لبریز
هوای باغ و بهار از نسیم و نم لبریز
صفای روی تو ای ابر مهربان بهار
كه هست دامنت از رشحه ی كرم لبریز
هزار چلچله در برج صبح می خوانند
هنوز گوش شب از بانگ زیر و بم لبریز
به پای گل چه نشینم درین دیار كه هست
روان خلق زغوغای بیش و كم لبریز
مرا به دشت شقایق مخوان كه لبریز است
فضای دهر ز خونابه ی رستم، لبریز
ببین در آینه ی روزگار نقش بلا
كه شد ز خون سیاووش، جام جم لبریز
چگونه درد شكیبایی اش نیازارد
دلی كه هست به هر جا ز درد و غم لبریز
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)