گر چه با یادش، همه شب، تا سحر گاهان نیلی فام،
بیدارم؛
گاهگاهی نیز،
وقتی چشم بر هم می گذارم،
خواب های روشنی دارم،
عین هشیاری !
آنچنان روشن كه من در خواب،
دم به دم با خویش می گویم كه :
بیداری ست ، بیداری ست، بیداری !
***
اینك، اما در سحر گاهی، چنین از روشنی سرشار،
پیش چشم این همه بیدار،
آیا خواب می بینم ؟
این منم، همراه او ؟
بازو به بازو،
مست مست از عشق، از امید ؟
روی راهی تار و پودش نور،
از این سوی دریا، رفته تا دروازه خورشید ؟
***
ای زمان، ای آسمان، ای كوه، ای دریا !
خواب یا بیدار،
جاودانی باد این رؤیای رنگینم !
***
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)