بهلول و پل صراط !
آورده اند كه بهلول بیشتر اوقات در قبرستان می نشست
روزی هارون كه به قصد شكار از آنجا میگذشت از وی پرسید:بهلول اینجا چه میكنی؟
بهلول گفت:به دیدن اشخاصی آمده ام كه نه غیبت مردم را می نمایند ،نه از من توقعی دارند ونه من را آزار میدهند.
هارون گفت:آیا با دیدن قبرستان ،می توانی از پل صراط و سؤال و جوابش مرا آگاهی دهی؟
بهلول گفت:در همین محل آتشی بیفروزید و سینی فلزی بر روی آن نهید تا داغ شود ،پس به هارون گفت: من با پای برهنه بر آن می ایستم و نام خود وهرچه دارم و هرچه امروز خوردم و آشامیدم ذكر می نمایم ،تو نیز باید چنین كنی...
پس روی سینی ایستاد به سرعت گفت:بهلول و خرقه ای و نان جو و سركه و فوری پایین جست.
چون نوبت به هارون رسید در معرفی نامش آنقدر بر سینی ایستاد كه پایش بسوخت و طاقت نیاورد وبیفتاد.
آنگاه بهلول گفت: ای هارون این نمونه دنیوی سؤال و جواب آخرت است.
آنها كه درویشند و از تجملات دنیا بهره ای ندارند آسوده از پل صراط بگذرند و آنها كه پایبند دنیا بوده اند میسوزند و گرفتار میشوند!
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)