به نقل از كتاب كاراته نوشته جورج ماتسن و ترجمه سيف غفارى

درباره كاراته، تاريخ و تغيير و تحولات آن از آغاز تا الآن نوشته هاى چندانى در دست نيست. آنچه به عنوان تاريخ كاراته مى شناسيم چيزهايى بوده اند كه دهان به دهان گشته و اينك براى ما نقل مى شود. در واقع تاريخچه كاراته را افسانه ها تشكيل مى دهند. اكثر اين افسانه ها واجد يك نكته اخلاقى هستند و به كارآموزان كاراته درس عبرت مى آموزند. بخش عمده اى از داستان هاى كاراته درباره جوانانى است كه تصور و طرز فكر نادرستى درباره كاراته داشته اند و خواسته اند قدرت نمايى كنند يا به نحوى ديگر از اين فنون سوءاستفاده كنند. از جمله اين حكايت:
جوانى كه حدود سه سال از آموزش او مى گذشت شروع به آزار و وحشت مردم دهكده مجاور كرد و هر هفته يك بار به نحوى براى ساكنين مزاحمت ايجاد مى كرد. يك روز بعد از ظهر هنگامى كه سرگرم مردم آزارى بود تنه اش به يك پيرمرد خورد. اين اتفاق كوچك باعث خشم و عصبانيت جوان شد و در حالى كه دشنام مى داد به پيرمرد گفت: «مگر جلوى پايت را نمى بينى؟!»
مرد پير در حالى كه هنوز سر راه جوان ايستاده بود گفت: «فكر نمى كنيد بايستى با مردم، خصوصاً سالخوردگان، مؤدب تر باشيد؟» جوانك كه سخت برآشفته شده بود با تمام نيرو ضربات مهلكى با مشت و لگد به پيرمرد وارد آورد و او را به زمين كوبيد و در عوض تنها يك مشت از پيرمرد به سينه اش اصابت كرد. جوان، مغرور از اين نبرد يكطرفه و آسيب جزئى، بادى به غبغب انداخت و خوشحال، پيرمرد را به حال خود رها كرد و رفت. گروهى از مردم كه شاهد اين ماجرا بودند به سراغ پيرمرد شتافتند و خواستند كه كمكش كنند تا از زمين بلند شود ولى او بدون كمك از جا برخاست و در حالى كه كاملاً سرحال به نظر مى رسيد به سوى منزلش رفت.
پس از تقريباً دو هفته كه از اين ماجرا گذشت، قفسه سينه و قلب جوان شروع به سوختن و درد كرد و پس از هر غذا حالت تهوع به او دست مى داد. پس از پنج هفته او ديگر قادر نبود چيزى را در معده نگه دارد و در آخر هفته ششم بيش از ۱۰ كيلو از وزنش كاسته شد. در اين وقت بود كه جوان پى برد اين حالت ناگوار كه به مرگ ختم خواهد شد ناشى از همان ضربه ساده چند هفته پيش پيرمرد است. هنگامى كه پيرمرد به بالين او آمد، جوانك از او عذرخواهى و تقاضاى بخشودگى كرد. پيرمرد چون ديد كه پسر واقعاً نادم و پشيمان است از سر تقصيرش گذشت و دارويى مخصوص به او خوراند. پس از يك هفته استراحت، به تدريج آثار سلامتى و تجديد قوا در او پيدا شد.
مرد پير سپس رو به جوان كرد و گفت كه آمدن او به اين دهكده به خواسته تقاضاى ساكنين صورت گرفته و هدف، رفع مزاحمت هاى جوان بوده است. او همچنين به جوان گفت كه يك استاد كاراته است و كاراته، رگبار ضربات مشت و لگد نيست، هنر تمركز بر ضربه و تعيين سرنوشت نبرد در يك لحظه و با يك ضربه است. بعد از آن جوان به شاگردى استاد پير درآمد و از بهترين كارآموزان او شد.