لندن – جك
وقتي كه جك لندن در 24 سالگي به نوشتن پرداخت، زندگي بي‌نظم و بي‌پروايي را پشت سر گذاشته بود. زندگي گذشته او با كارگري در بندرگاه سانفرانسيسكو، جاشويي در يك كشتي نهنگ‌گيري در شمال اقيانوس آرام، پرسه‌زني بي‌هدف در بيشتر قسمت‌هاي ايالات متحده و كانادا و طلاشويي در رود كلموندايك در سال 1897، در اوان هجوم عده‌اي از آمريكاييان طلاجو به آن ناحيه سپري شده بود. اين پيشينه متنوع مجال زيادي براي تحصيل رسمي باقي نگذاشته بود ولي عشق سرشار او به مطالعه وي را با جريان‌هاي فرهنگي زمان خود آشنا ساخته بود. آثار او آميزه‌اي است از طبع بي‌انضباط و رمانتيك خود او و افكاري كه با مطالعه در ذهنش راه يافته بود.
جان گريفيت معروف به جك لندن در سال ۱۸۷۶ در امريكا به دنيا آمد . او فرزند نامشروع يك منجم سيار بود. پرورش او در خانواده‌اي انجام گرفت كه شغل يا مسكن ثابتي نداشت و تحصيل رسمي نامرتب وي در سن 14 سالگي، با آغاز سرگرداني‌هاي پر ماجرايش پايان يافت. هوش بي‌قرار لندن كتاب را جزء مهمي از زندگي او حتي در اين سال‌ها ساخت و او با كتابخانه‌ها و محافل ادبي خو گرفته بود. او آثار چارلز داروين را مخصوصاً جذاب يافته و جبر دارويني در كارهاي ادبيش عامل مهمي را تشكيل داده بود.



جبر تأثير عمده‌اي در نوشته‌هاي آمريكاييان قرن نوزدهم داشت و نويسندگان قبلي مانند استيون كرين و فرنك نوريس در نگارش داستان‌هاي ناتوراليستي به معاصران فرانسوي خود پيوسته بودند. ناتوراليسم اصطلاحي ادبي بود به معني جبر و ناتوراليست‌ها تصور مي‌كردند كه سرنوشت انسان با عواطف او، محيط اجتماعي و اقتصاديش و تقاضاهاي سخت طبيعت تعيين مي‌شود. از لحاظ عقلي، لندن بحث‌هاي داروين و ساير جبريان را ناگزير سازنده مي‌دانست. او از معتقدان پار برجاي تحول شد و ايمان او به جبر اقتصادي وي را به سوسياليست پر حرارتي تبديل كرد. با اين حال طبع رمانتيك لندن در برابر برخي از همان نظريه‌هايي كه ذهنش آنها را پذيرفته بود طغيان كرد. او درعين‌حال كه آثار داروين، هكسلي و ماركس را مي‌خواند و مثل آنها معتقد بود كه انسان از كيفيات خارجي شكل مي‌گيرد، با نيچه نيز كه مي‌گفت يك فرد واقعاً قهرمان مي‌تواند فقط به نيروي اراده بر محيط خويش غالب شود، هم‌عقيده بود. اين هر دو فكر متضاد در داستان‌نويسي لندن براي خود جايي دارند. برخي از آثار او كاملاً ناتوراليستي است، اما در بعضي ديگر او قدرت وحشي مردانه‌اي را به كار مي‌‌گيرد كه عده‌اي از قهرمان‌هايش را به كاميابي‌هاي فوق انساني سوق مي‌دهد.



حرفه نويسندگي لندن در سال 1900، پس از يك تصميم آگاهانه براي اينكه بخت خود را به جاي نيروي عضلاني با مغز خويش ساز كند، آغاز شد. در 16 سال بعد او 49 مجلد داستان، نمايشنامه و مقاله انتشار داد و به پاداش‌هايي كه فرآورده ماجرا، عشق، ثروت و شهرت بود و طبع سيري‌ناپذير او در آرزويش به سر مي‌برد، رسيد. او از حيث محبوبيت در درجه دوم پس از مارك تواين بود و آثارش در سراسر جهان ترجمه و خوانده شد. داستان‌هاي كوتاهش مرتباً در مجله‌هاي مهم چاپ مي‌شد و رمان‌هايش ازقبيل «آواي وحش» (1903)، «گرگ دريا» (1904)، «سپيد دندان» (1906)، شهرت و محبوبيت يافتند. رمان زندگينامه‌اي لندن به نام «مارتين ايدن» كه در 1909 چاپ شد، شرح افسانه‌واري است از تحول او به سوي نويسندگي.
اما تعداد زيادي از داستان‌هاي افسانه‌اي پر شماري كه از خامه لندن تراوش كرد، امروزه فراموش شده است، كارهاي كم‌ ارج‌تر فاقد صميميت هنرمندانه‌اند زيرا كه او غالباً مي‌خواست آن حدي را كه تجربه‌ها و عقايدش به آثارش مي‌داد با احساس‌‌گرايي تو خالي كه مي‌دانست داستان‌هايش را جالب خواهند كرد، تنزل دهد. شخصيت‌هاي انساني او غالباً فاقد عمق روانشناختي‌اند و او در كوشش براي تصوير روابط بشري غالباً به مرحله كليشه‌سازي سقوط مي‌كند.
با اين حال بهترين داستان افسانه‌اي لندن جاي خود را در ميان شاهكارهاي ادبيات آمريكا باز كرده‌اند و «در تلاش آتش» ازجمله اين آثار جاودان است. در اين داستان جك لندن با سادگي گزنده‌اي از پيكار كابوس مانندي سخن مي‌گويد كه انسان بايد براي ادامه زندگي خود در قطب شمال به آن دست بزند. خواننده هرگز با تنها شخصيت انساني داستان آشنا نمي‌شوند، درحقيقت اسم اين شخصيت هرگز ذكر نمي‌شود. تمام جزئيات معطوفند به تلاش او براي ادامه زندگي.
به يقين هيچ داستاني نمي‌تواند اين اعتقاد را كه انسان، با همه ادعاهاي خودپسندانه‌اش، مخلوقي است مانند ساير مخلوقات و تابع همان محدوديت‌هايي كه با محيط بي‌رحم و تغييرناپذير تحميل مي‌شود، بهتر از اين داستان تشريح كند.