صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 43

موضوع: نویسندگان آمریــکــا

  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض نویسندگان آمریــکــا

    وبستر، جين (1876- 1916 م):

    از نزديكان مارك تواين نويسنده معروف است، اين خانم نويسنده و نيويورك

    متولد شد. به علت علاقه زيادي كه به سير و سفر داشت سفري به دور دنيا كرد.

    سپس به نويسندگي پرداخت اما در واايل موفقيتي كسب نكرد ولي با نوشتن كتاب

    بابا لنگ دراز درهاي موفقيت به رويش گشوده شد. اين خانم دراوج معروفيت بود

    كه ناگاه به سن 40 سالگي درگذشت. آثار مهم وي عبارتند از:

    وقتي كه پتي به دانشگاه رفت – بابا لنگ دراز.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #2
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض جان اشتاین بک

    اشتاين بك، جان (1902- 1968م):

    در يكي از ايالت هاي امريكا به نام كاليفرنيا چشم به

    جهان گشود،‌در جواني كارگر مزرعه بود،‌سپس به روزنامه

    نگاري و خبرنگاري روي آورد. وي نويسنده اي رئاليست

    بود و به تشريح وقايع و دردهاي جامعه در اكثر آثار خود

    پرداخته است.

    در 1962 به خاطر نوشتن كتاب خوشه هاي خشم به

    دريافت جايزة ادبي نوبل نائل آمد، از ديگر آثار وي

    مي توان به كتاب هاي زير اشاره كرد:

    فنجان زرين – چمنزارهاي بهشتي – به خداي ناشناخته – تور تيلافلت –

    درياي كورتز – جريده روسي – سلطنت كوتاه – پنجشنبه دلپذير

    در نبرد مشكوك – يابوي كهر – موش‌ها و آدم‌ها – دره دراز

    دهكده از ياد رفته – ماه پنهان است – راسته كنسرو سازان –

    اتوبوس سرگردان – مرواريد – آتش درخشان – زمستان

    نارضائي ما – چراگاههاي آسمان – ولگردان جام طلا

    بانوي سرخ دهكده – شرق يهشت.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #3
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض لندن – جك

    لندن – جك
    وقتي كه جك لندن در 24 سالگي به نوشتن پرداخت، زندگي بي‌نظم و بي‌پروايي را پشت سر گذاشته بود. زندگي گذشته او با كارگري در بندرگاه سانفرانسيسكو، جاشويي در يك كشتي نهنگ‌گيري در شمال اقيانوس آرام، پرسه‌زني بي‌هدف در بيشتر قسمت‌هاي ايالات متحده و كانادا و طلاشويي در رود كلموندايك در سال 1897، در اوان هجوم عده‌اي از آمريكاييان طلاجو به آن ناحيه سپري شده بود. اين پيشينه متنوع مجال زيادي براي تحصيل رسمي باقي نگذاشته بود ولي عشق سرشار او به مطالعه وي را با جريان‌هاي فرهنگي زمان خود آشنا ساخته بود. آثار او آميزه‌اي است از طبع بي‌انضباط و رمانتيك خود او و افكاري كه با مطالعه در ذهنش راه يافته بود.
    جان گريفيت معروف به جك لندن در سال ۱۸۷۶ در امريكا به دنيا آمد . او فرزند نامشروع يك منجم سيار بود. پرورش او در خانواده‌اي انجام گرفت كه شغل يا مسكن ثابتي نداشت و تحصيل رسمي نامرتب وي در سن 14 سالگي، با آغاز سرگرداني‌هاي پر ماجرايش پايان يافت. هوش بي‌قرار لندن كتاب را جزء مهمي از زندگي او حتي در اين سال‌ها ساخت و او با كتابخانه‌ها و محافل ادبي خو گرفته بود. او آثار چارلز داروين را مخصوصاً جذاب يافته و جبر دارويني در كارهاي ادبيش عامل مهمي را تشكيل داده بود.



    جبر تأثير عمده‌اي در نوشته‌هاي آمريكاييان قرن نوزدهم داشت و نويسندگان قبلي مانند استيون كرين و فرنك نوريس در نگارش داستان‌هاي ناتوراليستي به معاصران فرانسوي خود پيوسته بودند. ناتوراليسم اصطلاحي ادبي بود به معني جبر و ناتوراليست‌ها تصور مي‌كردند كه سرنوشت انسان با عواطف او، محيط اجتماعي و اقتصاديش و تقاضاهاي سخت طبيعت تعيين مي‌شود. از لحاظ عقلي، لندن بحث‌هاي داروين و ساير جبريان را ناگزير سازنده مي‌دانست. او از معتقدان پار برجاي تحول شد و ايمان او به جبر اقتصادي وي را به سوسياليست پر حرارتي تبديل كرد. با اين حال طبع رمانتيك لندن در برابر برخي از همان نظريه‌هايي كه ذهنش آنها را پذيرفته بود طغيان كرد. او درعين‌حال كه آثار داروين، هكسلي و ماركس را مي‌خواند و مثل آنها معتقد بود كه انسان از كيفيات خارجي شكل مي‌گيرد، با نيچه نيز كه مي‌گفت يك فرد واقعاً قهرمان مي‌تواند فقط به نيروي اراده بر محيط خويش غالب شود، هم‌عقيده بود. اين هر دو فكر متضاد در داستان‌نويسي لندن براي خود جايي دارند. برخي از آثار او كاملاً ناتوراليستي است، اما در بعضي ديگر او قدرت وحشي مردانه‌اي را به كار مي‌‌گيرد كه عده‌اي از قهرمان‌هايش را به كاميابي‌هاي فوق انساني سوق مي‌دهد.



    حرفه نويسندگي لندن در سال 1900، پس از يك تصميم آگاهانه براي اينكه بخت خود را به جاي نيروي عضلاني با مغز خويش ساز كند، آغاز شد. در 16 سال بعد او 49 مجلد داستان، نمايشنامه و مقاله انتشار داد و به پاداش‌هايي كه فرآورده ماجرا، عشق، ثروت و شهرت بود و طبع سيري‌ناپذير او در آرزويش به سر مي‌برد، رسيد. او از حيث محبوبيت در درجه دوم پس از مارك تواين بود و آثارش در سراسر جهان ترجمه و خوانده شد. داستان‌هاي كوتاهش مرتباً در مجله‌هاي مهم چاپ مي‌شد و رمان‌هايش ازقبيل «آواي وحش» (1903)، «گرگ دريا» (1904)، «سپيد دندان» (1906)، شهرت و محبوبيت يافتند. رمان زندگينامه‌اي لندن به نام «مارتين ايدن» كه در 1909 چاپ شد، شرح افسانه‌واري است از تحول او به سوي نويسندگي.
    اما تعداد زيادي از داستان‌هاي افسانه‌اي پر شماري كه از خامه لندن تراوش كرد، امروزه فراموش شده است، كارهاي كم‌ ارج‌تر فاقد صميميت هنرمندانه‌اند زيرا كه او غالباً مي‌خواست آن حدي را كه تجربه‌ها و عقايدش به آثارش مي‌داد با احساس‌‌گرايي تو خالي كه مي‌دانست داستان‌هايش را جالب خواهند كرد، تنزل دهد. شخصيت‌هاي انساني او غالباً فاقد عمق روانشناختي‌اند و او در كوشش براي تصوير روابط بشري غالباً به مرحله كليشه‌سازي سقوط مي‌كند.
    با اين حال بهترين داستان افسانه‌اي لندن جاي خود را در ميان شاهكارهاي ادبيات آمريكا باز كرده‌اند و «در تلاش آتش» ازجمله اين آثار جاودان است. در اين داستان جك لندن با سادگي گزنده‌اي از پيكار كابوس مانندي سخن مي‌گويد كه انسان بايد براي ادامه زندگي خود در قطب شمال به آن دست بزند. خواننده هرگز با تنها شخصيت انساني داستان آشنا نمي‌شوند، درحقيقت اسم اين شخصيت هرگز ذكر نمي‌شود. تمام جزئيات معطوفند به تلاش او براي ادامه زندگي.
    به يقين هيچ داستاني نمي‌تواند اين اعتقاد را كه انسان، با همه ادعاهاي خودپسندانه‌اش، مخلوقي است مانند ساير مخلوقات و تابع همان محدوديت‌هايي كه با محيط بي‌رحم و تغييرناپذير تحميل مي‌شود، بهتر از اين داستان تشريح كند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #4
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض همينگوي - ارنست

    همينگوي - ارنست

    ارنست همينگوي به سال 1898 در اوك پارك ايليونوي به جهان آمد. در پس آثار او انضباط كامل نثري نهفته است كه نويسندگان نوگراي ساكن پاريس ، در سالهاي پس از جنگ جهاني اول، طالب آن بودند. همينگوي بسيار زود از سوي نوگرايان ياد شده ، گرترود استاين ، فورد مادوكس فورد، شروود اندرسن و عزرا پاوند ، به عنوان يار جديد پذيرفته شد. همينگوي صراحت بيان تحسين انگيز خود را از شروود اندرسن ، روشني نثر خود را از گزارش نويسي براي روزنامه ها و انضباط هنري خويش را از گروترود استاين ، بانوي نويسنده و روشنفكر امريكايي كسب كرد. كسب موجز و مضمون خشن و ظاهرا محدود همينگوي در اروپا تحسين يك گروه و دشمني درك ناپذير گروهي ديگر را برانگيخت. اما امريكاييان، كه ميراث ادبي آنان از تمثيل و نماد انباشته است، نكته هاي دقيق و دست آورد او را بهتر شناختند. حاصل اين شناخت چاپ دو كتاب انتقادي بود به نام ارنست همينگوي (1952) و همينگوي : نويسنده و هنرمند (1952) . با انتشار اين دو اثر بود كه همينگوي با توجه به شيوه هنري و ميراث ادبي درخور اهميتي كه پي افكنده بود در نظر خوانندگان جدي و غيرمبتدي جايي والا يافت .



    كتاب ديگري كه با عنوان دوران نوآوري ارنست همينگوي (1954) درباره او انتشار يافت و حاوي اطلاعات مفصلي در خصوص سالهاي كودكي همينگوي بود، برخي از علل نگاه سرخورده و جبري او را به زندگي نشان مي داد. نويسنده اين كتاب اشاره مي كند كه همينگوي از رياكاري زادگاهش دلزده بود؛ زيرا كليساها ، خيابان هاي وسيع سه رديفه و خانه هاي چوبي سفيد آن به ميخانه هاي كثيف و شلوغ و خيابان هاي جنايت زده سيسرو منتهي مي شد . او به خلاف ظاهر، همان اندازه ايدئاليست بود حساس نيز بود ، و در آن سن و سال، براي ورود به دنياي بيرحمي و خشونت آمادگي نداشت . همينگوي بعدها، در دوران جواني ، پيوسته با انديشه بي گناهي و فساد، دو جهاني كه امريكاي خشن او را در برمي گرفت ، دست به گريبان بود . همينگوي ، پس از پايان تحصيلات دبيرستان در شهر كانزاس، با دنبال كردن آمبولانس هاي ويژه تصادف به كار خبرنگاري مشغول شد . در هجده سالگي ، با آغاز جنگ جهاني اول ، به فوسالتاي ايتاليا رفت و در آنجا به كار در آمبولانس پرداخت و به دنبال انفجارتوپي 227 زخم برداشت و همزمان با اين انفجار پايش نيز از گلوله مسلسلي آسيب ديد . همينگوي در 1919 با تني معلول و روحي زخم خورده به امريكا بازگشت و ابتدا در شيكاگو و سپس در تورانتو در دفتر روزنامه اي به كار پرداخت . در 1922 بار ديگر با عنوان خبرنگار خارجي به اروپا سفر كرد . در اين دوران بيشتر اوقاتش در پاريس مي گذشت اما از جنگ تركيه و يونان و نيز كنفرانس لوزان گزارش تهيه مي كرد . در اين زمان به سائقه جواني اشعار بدبينانه و كفرآميزي سرود و به چاپ سپرد. آثار نخستين او سه داستان و ده شعر (پاريس ، 1923) و در زمان ما (پاريس ، 1924) تسلط او را در نثر موجز، منضبط و دقيق و نيز «گفتگوي پوشيده » نشان داد. داستان «نيك » و زن سرخپوست نمونه اي از داستانهاي اين كتاب است . نيك همراه با پدر پزشكش به جنگل هاي ميشيگان دعوت مي شود . پدرش درون كلبه اي با يك چاقوي جيبي به عمل سزارين دست مي زند . به رغم اين ابتكار ، روشن مي شود كه شوهر زن سرخپوست از آنجا كه نتوانسته رنج همسر خود را تحمل كند ، بي صدا گلوي خود را دريده است . در زمان ما تصويرهايدقيقي از زندگي در غرب ميانه امريكاست و در عين حال سرخوردگي هاي همينگوي را نشان مي دهد .



    انتشار رمان خورشيد همچنان طلوع مي كند (نيويورك ، 1926) براي «نسل سرگشته» تبعيديان پاريس شهرت به دنبال داشت . چاپ اين اثر، كه مرگ عشق را تصوير مي كند، بسياري را به خواندن رمان علاقمند مي كرد . نوشتن به سبك همينگوي رسم روز شد و نويسندگان و حتي دانش آموزان دبيرستانهاي امريكا به شيوه همينگوي شروع به نوشتن كردند . مجموعه داستان مردان بدون زنان ، كه دو سال پس از خورشيد همچنان طلوع مي كند منتشر شد، برخي از بهترين داستان هاي كوتاه همينگوي را در بردارد . سال بعد وداع با اسلحه (نيويورك 1929) انتشار يافت . اين رمان كه بر اساس تجربه هاي همينگوي در جبهه ايتاليا به سال 1918 فراهم آمده ، داستان رمانتيك و زيبا درباره عشق و جنگ است . وداع با اسلحه مشهورترين رمن جنگ جهاني اول است و همينگوي ديگر هيچ گاه ننوانست رماني در حد آن بيافريند . به گمان برخي منتقدان خورشيد همچنان طلوع مي كند ، مردان بدون زنان و وداع با اسلحه بهترين آثار همينگوي به شمارمي آيند . درونمايه اين آثار : ترس از مرگ ، شهامت و ضرورت روگرداني از عيش و نوش به قصد حفظ انسان در برابر ترس است . پس از اين زمان بود كه در شخصيت همينگوي نشانه هاي تغيير ديده شد، تغييري كه بر آثار او نيز تاثير گذارد ، همينگوي در اين زمان نامه هاي خود را با امضاي «پاپا همينگوي » پايان مي داد و وقت خود را به ماهيگيري در سواحل فلوريدا يا شكار جانوران در اوتا مي گذراند . در همين زمان ازدواج اول و سپس دوم او با شكست روبه رو شد و رابطه اش را با دوستان ، يعني اسكات فيتزجرالد و جان دوس پاسوس ، گسست و صرفا به كار نوشتن پرداخت . همينگوي با آغاز جنگ داخلي اسپانيا به عنوان خبرنگار به آنجا رفت . مادريد براي او «كارناوال خيانت و فساد» بود . با اين همه ، از رفتار جمهوريخواهان و سياست كمونيست ها انتقاد نكرد . او در طول اين جنگ همه جا حضور داشت . پس از پيروزي فرانكو و ملي گرايان در 1939 رمان ناقوس براي كه مي زند (نيويورك ، 1940) را نوشت . در اين رمان يك امريكايي به كارهاي قهرماني دست مي زند و آنارشيستها و كمونيست ها به سبب شكست جمهوري خواهان مورد سرزنش قرار مي گيرند. در جاي جاي اين كتاب قطعه هاي كوتاه بسيار زيبايي ديده مي شود. همينگوي به شكار ، ماهيگيري ، بوكس ، گاوبازي و قايقراني بسيار علاقه مند بود و به همين سبب برخي او را قهرمان جسم ناميده اند و ، به عكس ، برخي به او لقب «ترسو» داده اند. همينگوي در بسياري از آثارش علاقه خود را به گاوبازي نشان داده اما حداقل از كتاب مرگ در بعد از ظهر (1932)برمي آيد كه چيزي در باره اين «ورزش » نمي دانسته است . انتشار رمان پيرمرد و دريا (نيويورك ،1952) براي همينگوي تحسين بسيار به همراه داشت . اين كتاب آخرين تلاش همينگوي براي خلق يك شاهكار هنري بود . پيرمرد و دريا از همان درونمايه موبي ديك ، رمان مشهور هرمان ملويل ، در مقياس كوچكتر مايه گرفته است . اين داستان كه در آن پيرمردي كوبايي با يك نيزه ماهي بزرگ به نبرد برمي خيزد ، در حقيقت ، داستان كشمكش همينگوي با كهنسالي و بيماري ذهني است . او بعدها در كلينيك مايو به درمان خود پرداخت اما سرانجام به جاي توسل به پزشكان براي درمان حالت افسردگي ، ترجيح داد به زندگي خود پايان دهد . داشتن ونداشتن (1937) ، در ميان درختان آن سوي رود(1950) و تپه هاي سبز افريقا (1935) از ديگر آثار اوست .



    همينگوي نويسنده اي تواناست . رئاليسم سطح آثار او از چنان استحكامي برخوردار است كه يكي از واقعيت هاي آثار او را از نظر پنهان داشته ، واقعيتي كه نشان مي دهد او همچون ديگر نويسندگان امريكا ، كوپر ، هوتورن ، ملويل و جيمز پرسشهايي فلسفي درباره زندگي مطرح مي كند . شايد به همين سبب است كه گاهي برخي از آدم هاي آثار او «پرداخت ناشده » به نظر مي رسند . جيك و برت، ستوان هنري و كاترين ، جردن و ماريا به راستي«به زندگي پا نمي گذارند» . آثار او تفاوتي را نشان مي دهد كه ميان رمان در امريكا و رمان در ديگر كشورهاي جهان وجود دارد . تاثرات و تمايلات رمن نويس امريكايي متفاوت است و سبب اين تفاوت شرايط خشونت باري است كه برجامعه امريكا حاكم است و در تاريخچه جهان غرب سرشتي منحصر به فرد است . هر چند رمنهاي خورشيد همچنان طلوع مي كند و وداع با اسلحه بهترين آثار او شناخته شده اند اما به يقين مي توان ادعا كرد كه اوج هنر همينگوي داستان كوتاه اوست . انتشار مجموعه داستانهاي در زمان ما و مردان بدون زنان برنده سهمي ندارد (1933) هر كدام حادثه اي در جهان داستان نويسي بودند. همينگوي با اين داستانها سبكي نو پي افكند، سبكي كه در آنها گفتگوها در نهايت ايجاز بيان مي شوند، از واژه ها و جمله هاي اديبانه و مطنطن خبري نيست ، جمله ها آنچنان شفافند كه موضوع داستان به روشني از خلال آنها ديده مي شود و در مجموع فضاي داستان از چنان گيرايي و توسعي برخوردارست كه هيچ گاه از يادها نمي رود . همينگوي در 1952 جايزه نوبل پوليتزر و در 1954 جايزه نوبل براي ادبيات را از ان خود كرد ، اما حتي اين جوايز نيز نتوانستند سستي آثار بعدي او را بپوشانند و هنگامي كه در 1961 دست به خودكشي زد سي سالي از خلق بهترين آثارش گذشته بود .

    شرح مكمل :

    ارنست میلر همینگوی در 21 ژوئیه سال 1898 در اوک پارک از توابع ایلی نویز به دنیا آمد او دومین فرزند دکتر کلارنس همینگوی بود. پدر و مادرش با هم توافق اخلاقی نداشتند و ارنست از این حیث دچار زحمت و اشکال بود، مادر به فرزند خود توصیه می کرد که سرود مذهبی یاد بگیرد، اما پدرش چوب و تور ماهیگیری بدو می داد که تمرین ماهیگیری نماید. ده ساله بود که پدرش او را با تفنگ آشنا ساخت. موقعی که به دبستان رفت احساس کرد که برای ادبیات مستعد است و در همان موقع شروع به نوشتن مقالات ادبی و داستان در روزنامه ای که خود شاگردان اداره می کردند نمود. وی تحصیلات متوسطه خود را در مدرسه عالی اوک پارک به انجام رسانید. وقتی در سال 1717 آمریکا وارد جنگ شد همینگوی با سری پر شور خود را سرباز داوطلب معرفی نمود. بعدها نیز رانندگی آمبولانس صلیب سرخ را به عهده گرفت و به جبهه جنگ ایتالیا رهسپار گردید. یک روز که در جنگ با آمبولانس خود به کنک مجروحین می شتافت جراحت برداشت، جراحتش وخیم و خطرناک بود و در اثر آن به وی مدال جنگی ایتالیا دادند. جنگ پایان پذیرفت و کشتارهای ملل متمدن متوقف گردید. همینگوی نیز به شیکاگو بازگشت و با نویسندگان بزرگی مانند شرود آندرسن و دوستان و همکارانش آشنا گردید و در همین اوان بود که با دختر جوان روزنامه نویسی به نام هدلی ریچاردسون ازدواج کرد. در سپتامبر 1921 زن و شوهر جوان به صورت دو خبرنگار عازم میدان جنگ یونان و ترکیه شدند و همین که این جنگ به نفع ترک ها پایان یافت همینگوی از آنجا به پاریس رفت و در آنجا اولین کتاب خود را به نام «سه داستان و ده شعر» منتشر ساخت. در 1927 هدلی همسرش پیوند و علاقه خود را پاره ساخت و همینگوی در این باره گفته بود هرکس در زنان بزرگواری و وفا بجوید احمق است. علیرغم این بی وفایی به زودی او با زن دیگری به نام پولین پیمان زناشویی بست و یکسال بعد پدر همینگوی خودکشی کرد. آثار و نوشته های همینگوی با آنکه به حد اعلی شهرت می رسید با پیروزی مالی توأم نبود ولی وقتی که کتاب بیوگرافی نویسندگان آمریکایی مقیم پاریس را انتشار داد، درهای موفقیت به رویش گشوده گشت و به دنبال این کتاب مردان بی زن را انتشار داد. همینگوی شکارچی بسیار ماهری بود و اغلب برای شکار حیوانات خطرناک به سرزمین آفریقا سفر می کرد و تأثیراتی را که در این شکارها پیدا کرده در کتابی به نام «تپه های سبز آفریقا» منعکس نموده است. در سال 1940 دومین زنش با او قطع علاقه کرد و شش سال بعد پس از آغاز جنگ داخلی اسپانیا همینگوی با عده ای از روشنفکران آمریکا بر آن شدند که با جمهوری طلبان اسپانی همراهی نمایند و در همان سال بود که شاهکار جاویدان او به نام زنگ ها برای که به صدا در می آیند؟ انتشار یافت قهرمان این داستان عجیب مردی به نام رابرت یا بهتر بگوییم خود همینگوی بود. همینگوی در اواخر سال 1940 مارتا لوژن را که یک خانم رمان نویس بود به عنوان سومین همسر خود پذیرفت. آن دو نفر پس از ازدواج به چین و باکو و آلمان سفر کردند. ماری دولش نام چهارمین زن یا آخرین زن او بود که برای روزنامه ها مقاله می نوشت. در سال 1954 جایزه ادبی نوبل به خاطر پیرمرد و دریا به وی تعلق گرفت و سیل شادباش به رویش جاری شد. همینگوی در دوم ماه مه 1961 با گلوله تفنگ شکاری به زندگی خود خاتمه داد و بدین ترتیب ماجرای مرگ پدرش بعد از بیست وسه سال تجدید گردید. از او آثار زیادی باقیمانده است که در زیر از نظر می گذرد:

    آدمکش ها، وداع با اسلحه، سیلاب های بهاری، خورشید نیز می دمد، مرگ در بعدازظهر، برف های کلیمانجارو، برای که زنگ ها به صدا در می آیند؟، آنطرف رودخانه در میان درختان، پیرمرد و دریا، داشتن و نداشتن، در زمان ما، برنده چیزی نمی برد، زندگی خوش کوتاه فرانسیس مکومبر، ستون پنجم، کلبه سرخ پوستان و مردم در جنگ.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #5
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض جرالد - اسكات فيتز

    جرالد - اسكات فيتز
    1940-1896

    “ روياهاي زمستاني “ در سال 1922 وقتي نگارش يافت كه فيتز جرالد هنوز اعجوبه جديدي در داستانسرايي امريكا به شمار مي‌رفت . در 1920 نخستين رمان او به نام “ اين سوي بهشت “ نسلي از دانشجويان كالج پرينستون را جاوداني ساخت. اين دانشجويان پيش از جنگ جهاني اول مي‌زيستند و همه معتقد بودند كه ميروند تا به نحوي غم‌انگيز در جنگ كشته شوند، با پولي كه از اين نخستين رمان به دست آمد اسكاتي ( فيتز جرالد ) فوراً با “ زلداي “ دست نيافتني عروسي كرد و هر دو تصوير خود را بر صفحات آن عصر عنان گسيخته پر زرق و برق كه پس از جنگ آغاز شد، رقم زدند. خود فيتز جرالد با عنوان دومين مجموعه داستانهاي كوتاهش تحت عنوان “ حكاياتي از عصر جاز “ يك نام قطعي به اين دوره داد.

    در 1922 دومين رمان فيتز جرالد به نام زيبايان و منفوران منتشر شد، هر چند كه كمتر از نخستين رمان مورد استقبال قرار گرفت. اگر چه پس از آن در سال 1925 كتسبي بزرگ انتشار يافت با اين رمان بود كه فيتز جرالد شهرت خود را تثبيت كرد و اثري براي آيندگان گذاشت كه بيش از پيش يكي از آثار كلاسيك داستانسرايي امريكا شناخته شده است .

    زيبائي “ روياهاي زمستاني “ در اين است كه اين داستان در حالي كه اشاره‌اي به پيش به سوي “ كتسبي بزرگ “ دارد ، به “ اين سوي بهشت “ نيز واپس مينگرد. زيرا كه اين داستان كوتاه در روياها و خيالپروريهاي يك جاه‌طلب بيرون از محيط كه تدريجاً به حد يك شبه گستبي موفق مي‌رسد، ريشه دارد. اين شخص به همه چيز دست مي‌يابد جز به زني كه به هنگام جواني همواره محبوب او بود - زني كه تجسم كامل يك جهان زيبا و مرموز است كه او را هرگز نميتوان با پول خريد. دكتر گرين نيز مانند گتسبي مردي است كه به وسيله ذوق‌ها و معيارهاي عصر خويش، “ آفريده “ شده است - هر چند كه هر دوي آنها وانمود مي‌كنند كه به هما صورتي كه هستند خودشان خويشتن را آفريده‌اند.

    مقايسه داستان عشقي در “ روياهاي زمستاني “ با عاشقان رمانتيك در “ كتسبي بزرگ “ يعني “ دي زي “ و “ جي كتسبي “ آموزنده و فاش سازنده است زيرا جوي جونز چنان زن سهمگيني است كه “ دي زي “ هرگز نميخواست باشد. آنچه كه دكتر گرين مي‌آموزد - و در حقيقت اگر بناست زنده بماند بايد بياموزد. درسي است كه گتسبي هرگز نميتوانست بفهمد: درسي كه ميگويد انسان بايد دختر روياهايش را ، وقتي كه ميبيند موجب تباهيش ميشود، ترك گويد. جاي رووح قهرماني و اندوهبار “ كتسبي بزرگ “ كه مانند يك قهرمان نجيب زاده براي دفاع از معشوقه و نجات وي از رسوايي جان خويش را فدا ميكند “ روياهاي زمستاني “ با سادگي بيشتر تن به رضا و تسليم مي‌دهد زيرا مادر وجود دكستر گرين مشاهده ميكنيم كه چگونه يك قهرمان به تدريج به يك بازرگان محترم تبديل مي‌شود. بازرگاني كه با رنج و تعب فراوان ياد ميگيرد كه چگونه روياهاي زمستاني را پشت سر بگذارد.

    “ روياهاي زمستاني “ سرشار است از آرزومندي رمانتيك. در اين داستا سبك فيترچرالد هنوز به آن وسيله كاملي كه هر هنجار آن رنگ حقيقت داشته باشد نرسيده است. به يك معني اين داستان تصويري است از هنرمند همچون يك جوان خيالپرور كه مايوسانه ميكوشد مردي شود كه احساسات رمانتيك را در بوته فراموش نهد - تا جائي كه ديگر بر زندگي روزانه‌اش حكومت نكند و آن را از هم نگسلد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #6
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض كارلوس كاستاندا

    كارلوس كاستاندا
    نويسنده امريكايي كه مي خواهد فلسفه غرب را با حكمت شرقي بياميزد . فارغ التحصيل رشته مردم شناسي از دانشگاه كاليفرنيا و فارغ التحصيل رشته حكمت وجود از دانشگاه ( دون خوآن ) .
    از آثار وي ميتوان به :
    آموزش هاي دون خوآن
    حقيقتي ديگر
    دومين حلقه قدرت
    سفر به ديگر سو
    افسانه قدرت
    هديه عقاب
    آتش درون
    قدرت سكوت
    هنر رويا ديدن را نام برد .

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #7
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض پاركر

    پاركر
    دورتي پاركر Dorothy parker از نويسندگان موفق آمريكا به شمار مي‌رود. وي در سال 1893 متولد گرديده است.

    پس از اتمام تحصيلات مقدماتي و عالي در سال 1916 عضو هيأت تحريريه مجله «وك» گرديد و چون در اين رشته از خويش استعداد شگرفي نشان داد به زودي در سال 1917 عهده‌دار بخش انتقادي هنرهاي دراماتيك مجلات گرديد.

    در سال 1929 برنده جايزه ادبي «اوهنري» گرديد. از ميان آثار وي مي‌توان اينها را نام برد: «مرك و ماليات»، «نه به عمق چاه»، «عزاداري براي زندگي»،‌ «شعر» و «پس ا زيك چنين شادماني».

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #8
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض هارت - برت

    هارت - برت
    هجوم عظيم مردم به كاليفرنيا براي به دست آوردن طلا در سال 1848 شروع شد و فقط ده سال ادامه يافت اما در همين يك دهه بود كه بيشتر افسانه‌هاي غرب وحشي ساخته شد.

    داستان‌هاي مختلف ازقبيل كسب ثروت‌هاي كلان در يك آن مناظر طبيعي پست و بلند ـ شهرهاي پر رونق ـ كلانترهاي شجاع مرز و جنايتكاران سرسخت دوباره متوجه ايالات شرقي شدند و بازار پر رونقي براي داستان‌ها و اشعار مربوط به غرب به وجود آوردند. برت هارت متولد آلباني ـ نيويورك به سال 1836 در 1854 به كاليفرنيا رفت و در آنجا به مشاغل گوناگوني پرداخت و از نزديك روزهاي خوش و پر رونق كاليفرنيا را مشاهده كرد. مدت كوتاهي معدنچي شد اما چندان بهره‌اي از اين حرفه نگرفت ولي به عنوان نويسنده به بسياري از خصوصيات محلي غرب پي برد.

    هارت در سال 1860 در سانفرانسيسكو رحل اقامت افكند و با نوشتن مقالات و داستان‌هايي براي نشريات «گلدن ارا» (عصر طلايي) و كاليفرنين (كاليفرنيايي) با آن نشريات همكاري كرد.

    همكاري او بيشتر به شكل اشعار و داستان‌هاي تقريباً رومانتيك به سبك واشينگتن ايروينگ بود اما همين كه شهرتش بالا گرفت به او پيشنهاد شد كه سردبيري مجله ماهانه «اورلند» را كه از مجلات مهم بود عهده‌دار شود و هارت در اين مجله شروع به انتشار مشهورترين داستان‌هاي مصور خود نمود. بين اولين داستان‌هايي كه انتشار يافت يكي «بخت و اقبال اردوي پر هياهو» و ديگري «رانده‌شدگان پوكر فلات» بود يعني دو اثري كه محبوبيت زيادي براي او در شرق كسب كرد. محبوبيت هارت به نسبت فاصله خواننده از محل واقعي معادن طلا همواره بيشترين افزايش را داشت و هروقت خوانندگان مناطق شرقي از قواعد سهل و آسان سبك نگارش او خسته مي‌شدند خوانندگان انگليسي و آلماني جاي آنها را مي‌‌گرفتند.

    در 1870 هارت از كاليفرنيا عازم بوستون شد و اين نقل‌مكان برايش توأم با پيروزي بود زيرا مجله «آتلانتيك ماهانه» حاضر شد درازاء 12 مقاله جمعاً 000/10 دلار به او بپردازد. نتايج كار نه خوب بود و نه بد و بعد از اينكه بازار فروش داستان‌هايش رو به ركود گذاشت هارت شغل كنسولي را پذيرفت.ابتدا به مأموريت آلمان رفت و سپس به اسكاتلند و ديگر هيچ‌وقت به آمريكا برنگشت و در سال 1902 در لندن بدرود حيات گفت. در سال‌هاي آخر عمرش در لندن داستان‌هايي انتشار داد كه به سبك داستان‌هايي كه در كاليفرنيا نوشته بود نگارش يافته بود. در سلسله مراتب كسب محبوبيت در آمريكا يكي ممكن است خيلي زود و خيلي خوب محبوبيت و شهرت پيدا كند و يكي خيلي ديگر و مشكل. شايد هارت از آنهايي بود كه خيلي سريع شهرت و محبوبيت پيدا كرد و نيز خيلي زود از منابعي كه سرچشمه الهام او در داستان‌سرايي بود دور شد. برخلاف نويسنده معاصرش يعني مارك تواين كه او نيز داستان‌سرايي را به عنوان يك نويسنده محلي شروع كرد هارت قادر نبود سوژه‌ها و تكنيك‌هاي تازه‌اي ابداع كند. براي تأمين زندگي عالي و به اصطلاح اشرافي خودش هميشه دست به دهان بود و مانند يك ارگ‌زني كه در خيابان ارگ مي‌نوازد و پول جمع مي‌كند او هم براي اينكه زندگي پر خرج خودش را تأمين كند ناگزير از فروش فوري داستان‌هايش بود.

    اگر هارت حتي در بهترين داستان‌هايش نتوانسته سليقه چنداني براي بينش واقعي نشان بدهد، و اگر او نتوانسته خصوصيات و كاراكترهاي لازم را در داستان‌هايش به وجود آورد اما همه اين حقيقت را اذعان دارند كه او توانست مجموعه‌اي فراموش‌نشدني از تصوير واقعي غرب به وجود آورد. او در ايجاد درام‌هايي از انسان‌هاي كوچك داراي قريحه‌اي خاص بود ازقبيل داستان تولد يك طفل در اردوي معدن ـ تبعيد عده‌اي از افراد ناباب شهر و داستان سواري در نيمه شب براي رساندن طفلي به عيد نوئل. همه اين داستان‌ها اگرچه به سبك كاملاً ادبي نگارش يافته‌اند ولي رنگ و بوي و جاذبه و گيرايي محلي دارند. نثر او گرچه غالباً عاري از تكلف نبود اما هميشه خيلي پاكيزه و صريح بود و او در استعمال كلمات نهايي صرفه‌جويي را به خرج مي‌داد و درنتيجه آثارش داراي ايجاز و فشردگي خاص مي‌باشد.

    اغلب داستان‌هاي هارت كه تا حدي جنبه احساسي دارند روي محور اضداد مثلاً بيگناهي و گناهكاري مي‌گردد و پيروزي هم غالباً نصيب بيگناهي مي‌شود.

    بدين‌ترتيب خواننده از آن افسانه‌ها و اساطير غرب كه آن همه مورد بهره‌برداري فيلم‌هاي كاوبويي قرن بيستم قرار گرفت يك تصوير و تجسم قبلي به دست مي‌آورد. آن روسپي با قلبي طلايي ـ آن معلمه پرهيزكار ـ آن معدنكار خشن اما با احساس و آن قمارباز بيرحم اما شريف: اينها همه فقط چند نمونه جالبي هستند كه قبل از همه در نوشته‌هاي هارت ديده مي‌شوند. براي نسل‌هاي بعدي اينها كليشه‌هايي بيش به نظر نمي‌رسند اما موقعي كه هارت ابتدا آنها را به وجود آورد همه تازگي ميتولوژي جديد را داشتند و اگر فاقد اعتبار واقعي بودند اين نقص به وسيله روشني رومانتيك آنها جبران شده است. داستان «رانده‌شدگان پوكر فلات» نمونه بارزي است از مهارت و هنر نويسنده نه فقط به علت فشردگي آن و صرفه‌جويي در به كار بردن كلمات بلكه به اين علت كه اين داستان درواقع مبين بسياري از رؤياها و جاه‌طلبي‌هاي پنهاني آمريكاييان مي‌باشد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #9
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هنری جورج
    هنری جورج یکی از پیشگامان اقتصاد سیاسی و از بزرگترین فیلسوفان اجتماعی آمریکاست وی به سال 1839 متولد گردید و به سال 1897 چشم از جهان فرو بست برخی از آثار وی عبارتند از:

    پیشرفت و فقر و زمین و سیاست ما در باب زمین.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #10
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض سینکلر لوئیس

    سینکلر لوئیس
    سینکلر لوئیس در هفتم فوریه سال 1885 در «سوک سنتر» واقع در مینه سوتا به دنیا آمد و در دهم ژانویه 1951 درگذشت. لوئیس از برجسته ترین داستانسرایان آمریکاست و اولین نویسنده آمریکایی بود که جایزه نوبل گرفت. او در بسیاری از نوول هایش به طبقه متوسط آمریکای صنعتی شده به واسطه ستایش از راحت طلبی و ایده آلیزم توخالی و بی معنایش حمله می کند.

    آقای رنما
    خیابان اصلی
    بابیت
    کمان ساز
    دادزورث
    نمی تواند اینجا رخ دهد
    پادشاهی خون
    خیابان اصلی
    آروسمیث
    المر گنتری
    نمی تواند در اینجا اتفاق بیفتد
    پیکان ساز
    جای پای باز
    شغل
    اروسمیت
    المر گنتری
    دادزوورث
    پدر و مادر ولخرج
    خون سلطنتی شاه
    دنیای به این پهناوری.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/