من و آیدا که تازه احساس کرده بودیم چه خوب معنی موسیقی کلاسیک را دریافته ایم، نگاه متعجبانه یی به هم انداختیم. آیدا از روی بهت شانه ها را بالا انداخت و دوباره چشم به دهان خانم نوایی دوخت.
"در حقیقت موسیقی کلاسیک به آثاری گفته می شود که در یک دوره مشخص از تاریخ موسیقی به وجود آمده اند. و نام این دوره هم دوره کلاسیک است. بنابراین به یک معنا تنها به آثاری که در آن دوره از تاریخ به وجود آمده اند آثار موسیقی کلاسیک گفته میشود. دوره کلاسیک صد سال، از حدود سال 1700 تا 1800 میلادی ادامه داشت. یعنی قرن هجدهم. اگر بخواهیم دقیق تر صحبت کنیم، نیمه اول قرن هجدهم را دوره باروک یا ماقبل کلاسیک می گویند. دوران باروک بعد از رنسانس به وجود آمد و موسیقیدانان بزرگی چون ویوالدی، هندل و باخ متعلق به این دوره هستند. موسیقی این دوره عموما به صورت پولی فونی و بسیار پیچیده بود. خب بگذریم. از موضوع اصلی دور شدیم. اساس دوره کلاسیک، پدید آمدن قوانین و به کمال رسیدن آن ها بود. نمونه هایی از این قوانین تکامل یافته را می توان در سایر هنرهای این دوره مانند معماری کلاسیک،نمایشنامه نویسی کلاسیک و... دید. و در این میان موسیقی بیش از هر رشته دیگر، به دنبال پیداکردن شکل کامل خود بود.
مردم نیمه دوم قرن هجدهم یعنی مردم زمان هایدن و موتسارت تصور می کردند که موسیقی باخ از مد افتاده و خسته کننده است. آن ها به موسیقی جدیدی که زیاد پیچیده و جدی نباشد نیاز داشتند و موسیقی موتسارت و هایدن پاسخگوی این نیاز زمان بود. چون ویژگی موسیقی آنها، ساده، دلنشین و سرگرم کننده بودن آن بود. در حقیقت باید گفت که اگرچه موتسارت و هایدن، پایبند به قوانین محکم تناسب و قالب و طرح هستند ولی آثار آن ها عواطف و احساسات مختلفی را هم در شنونده به وجود می آورد. همین نکته است که موجب میشود آثار آهنگسازان بزرگ پایدار بمانند و هر زمان شنونده یی آنها را بشنود احساسی در او به وجود می آید. شاید مهم ترین توصیف برای واژه کلاسیک جاودانگی باشد.
در قرن نوزدهم با وجود بتهوون، دوران موسیقی کلاسیکی که از آن صحبت شد به سر رسید. اگر هایدن آثاری سرگرم کننده و غافلگیر کننده می ساخت، بتهوون آثاری بدیع تصنیف می کرد که حیرت آور بود و به جای آنکه لبخند حاکی از لذت بر لب آورد، نفس را در سینه حبس می کرد. بتهوون دارای عواطف و احساسات والیی بود که در آثارش بسیار راحت احساس می شوند. و این همان سبکی ست که ما آن را رمانتیسیزم می نامیم. و این نام را به آثاری اطلاق می کنیم که صد ساله پس از او تصنیف شده اند. یک هنرمند رمانتیک به جای آنکه وسواسی و دقیق و محدود باشد، در بیان احساسات بسیار آزاد است و در نتیجه با هنر خود از عمیق ترین عواطف با شما سخن می گوید. خب تفاوت این دو سبک را متوجه شدید؟"
یکی از شاگردان پرشیطنت کلاس دست بلند کرد و گفت:"بله استاد مثلا اگر پسر جوانی به دوشیزه یی بگوید حال شما چطور است؟ از آشنایی با شما خوشوقتم، به شیوه یی کلاسیک عمل کرده است. یعنی به شکل موقر، دقیق، مودب و خلاصه مطابق آداب و قواعد. اگر بگوید حال شما چطور است؟ چه چشمان زیبایی دارید. من همیشه عاشق چنین چشم هایی بوده ام، چون احساساتش را در همان لحظه و بدون پرده پوشی و صریح بیان کرده، عکس العمل رمانتیک داشته. درست فهمیدم استاد؟"
همه خندیدند و استاد ادامه داد:"عجب توصیفی!گمان نکنم شوپن و شومان که هردو از رمانتیک های واقعی بودند چنین وصفی می کردند. خلاصه آنکه، در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، این تغییرات در موسیقی توسط بزرگترین آهنگساز کلاسیک زمان یعنی بتهوون آغاز شد. در واقع بتهوون مرزبان حدفاصل میان دو سبک کلاسیک و رمانتیک است. چون او تواما آخرین هنرمند کلاسیک و اولین هنرمند رمانتیک بود. به عنوان مثال، اوورتور اوگمنت بتهوون یکی از بهترین نمونه ها در موسیقی کلاسیک است، در حالی که این اثر پر از احساسات رمانتیک از جمله اشتیاق، رمز و راز، خشم، پیروزی و خوشحالی است. او اگرچه قوانین موسیقی کلاسیک را شکسته است اما تا حد زیادی از آن قوانین پیروی کرده، با این امتیاز که سعی او در تکامل موسیقی کلاسیک و نوآوری در آن بوده است. به جرات می توان گفت که او بیش از هر هنرمندی از آغاز جهان تا امروز در موسیقی خود موفق بوده است. خب برای امروز کافیست. خدانگهدار همگی!"
و همهمه در کلاس که:"خدانگهدار،خسته نباشید،به سلامت..."
همه از کلاس خارج شدند. من و آیدا هم دست در دست هم، به طرف خانه به راه افتادیم.
پایان فصل چهارم
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)