طلوع آفتاب در آلاباما لنگستون هیوز



وقتي آهنگساز شدم

واسه خودم يه آهنگ مي‌سازم

در باب طلوع آفتاب تو آلاباما

و خوشگل‌ترين مقامارو اون تو جا ميدم

اونايي رو که عين مه باتلاق‌ها از زمين ميرن بالا و

اونايي‌رو که عين شبنم از آسمون ميان پايين

درختاي بلند ِ بلندم اون تو جا ميدم

با عطر سوزنکاي کاج و

با بوي خاک رُس قرمز، بعد از اومدن بارون و

با سينه سرخاي دُم دراز و

با صورتاي شقايق رنگ و

با بازوهاي قوي ِ قهوه‌يي و

با چشماي مينايي و

با سياها و سفيدا، سياها، سفيدا و سياها

دستاي سفيدم اون تو جا ميدم

با دستاي سيا و دستاي قهوه‌يي و دستاي زرد

با دستاي خاک رُسي

که تموم اهل عالمو با انگشتاي دوستي‌شون ناز مي‌کنن و

همديگه رم ناز مي‌کنن، درست مث شبنم‌ها

تو اين سفيده‌ي موزون سحر

وقتي آهنگساز شدم و

طلوع آفتابو تو آلاباما

به صورت يه آهنگ درآوردم