صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 30

موضوع: برندگان جايزه نوبل ادبیات

  1. #21
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    سیلانپا / Silanpa - F
    فرانس امیل سیلانپا، رمان نویس فنلاندی، در 16 سپتامبر 1888 چشم به جهان گشود. وی در سال 1939 به سبب هنر تصویر کردن زندگی روستایی فنلاند و ماهیت سرزمینش برنده جایزه نوبل ادبیات شد. سیلانپا در سن 58 سالگی به سال 1946 درگذشت.

    .................................................. ................

    آثار منتشر شده :

    1.زندگی و خورشید
    2. ارثیه ای از روی فروتنی
    3. مستخدمی به نام سیلیا
    4. تنها راه مرد
    5. زیبایی
    6. بیچارگی زندگی بشر.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #22
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    هرمان هسه Hesse
    شرح حال

    هرمان هسه متولد 02.07.1877 میلادی در شهر کالو (استان بادن وُرتمبرگ) و متوفا در تاریخ 09.08.1962 میلادی. نویسنده آلمانی که در سال 1912 میلادی به سوئیس مهاجرت و در سال 1923 میلادی تابعیت آن کشور را پذیرفت. هرمان هسه به عنوان پرخواننده‌ترین نویسنده اروپائی قرن بیستم شناخته شده است. پدر هرمان هسه مدیریت مؤسسه انتشارات مبلغین پروتستان را به عهده داشت. مادرش دختر هند شناس معروف، دکتر«هرمان گوندرت» و مدیر اتحادیه ناشران «کالو» بود. کتابخانه بزرگ پدربزرگ و شغل پدر، اولین باب آشنائی هرمان هسه جوان با ادبیات بود. از طریق پدر و مادرش که مبلغین مذهب پروتستان در هندوستان بودند، به جهان بینی و تفکرات فلسفی هند دست یافت.او که از اوان جوانی دارای روحی حساس و ضربه‌پذیر بود، در مقابل نابرابری های جامعه و تضاد درونی با پدر و مادرش، در سن پانزده سالگی از مدرسه کلیسائی «ماول برون» که بورس تحصلی در رشته الهیات پروتستانتیسم را از آن داشت، فرار کرد و سپس در کانشتات یک دوره یکساله را آغاز و چندی بعد در شهر کالو به کارآموزی در یک کارگاه ساعت سازی مخصوص برج، مشغول و پس از اتمام این دوره در شهر توبینگن در رشته کتابفروشی به کار آموزی پرداخت (1895- 1898). هرمان هسه سوئیسی به خاطر قدرت استعداد نویسندگی و شکوفائی اندیشه و شجاعت ژرف در بیان اندیشه‌های کلاسیک انسان مداری و سبک عالی، به دریافت جایزه نوبل نائل شد.



    قدر‌شناسی از آثار هسه

    رمان زیر چرخ که در سال 1906 میلادی منتشر شد یکی از آثار مرکزی هرمان هسه می باشد که منعکس کننده نشانهای موجود در مجمعوعه آثار وی است. این کتاب نمایشی از تضاد بین آزادی های فردی و فشارهای تخریبی در جوامع مدرن می باشد. هسه در این رمان سایه روشن هائی از دوران کودکی خود و برادرش «هانس» که همانند بازیگر اصلی داستان دست به انتهار می زند، ترسیم کرده است. زندگی در مدرسه کلیسای «ماول برون»، دوران کارآموزی و تصویر مناظر رؤیائی شهر زادگاهش ترواشی از تجربه و دیدگاه نویسنده است که در کتاب «زیر چرخ» جان گرفته اند. فضای رومانتیسم غالب بر ماجرا، به قلم توانای هرمان هسه به دادگاهی تلخ علیه نظام آموزشی زمان خود که سعی در سرکوب نهال شکوفان استعدادها می نمود، تبدیل شد.


    زبان ساده، خصوصیت هرمان هسه

    هرمان هسه در آثارش مبارزه جاودانه روح و زندگی را ترسیم نموده و با نگرشی هنرمندانه به دنبال تعادل این دو پدیده قلم فرسوده است. هسه در خانواده‌ای اصلاح طلب در منطقه شوآب در جنوب آلمان به دنیا آمد و تحت تأثیر مادرش که مبلغ مذهبی در هندوستان بود، به فلسفه هندی روی آورد. از دهه سوم قرن بیستم، به عنوان تبعه سوئیس در منطقه «تسین» به گوشه گیری نشست. گرایش به رومانتیسم و طبیعت گرائی از نمود های چشم گیر آثار قدیمی تر هسه می باشد. این سبک در یکی از اولین رمانهایش به نام «پتر کامنسیند- 1904» که با موفقیت بی نظیری منتشر و اوضاع مالی نویسنده را دگرگون ساخت، به چشم می خورد. هسه در همان سال با «ماریا برنولی» ازدوج و تا سال 1912زندگی مشترک خود را ادامه دادند. در این مدت هسه به طور جدی به مشکلات انسانها و روابط بین آنها و همچنین نقش هنرمند در جامعه، پرداخته و در رمان های «گرترود- 1910» و «روسهالده- 1914» این معضل را به شیوه هنرمندانه‌ای مطرح می نماید. علاوه بر این، هرمان هسه با بیش از شصت نشریه همکاری کرده و به عنوان نماینده جریانات صلح طلب «پاسیفیسم»، طرفدارانی همانند «تئودور هویس» به حلقه دوستانش در آمدند. در این ارتباط افرادی هم از آلمان حملات خصمانه خود را علیه او آغاز کردند.

    بحران روحی

    هرمان هسه متأثر از بیماری همسرش، شیزوفرنی، در سال 1916 به یک بحران عمیق روحی (افسردگی) مبتلا و تحت مداوا قرار گرفت. هسه در کتاب «دمیان: روایتی از جوانی»، عناصر ساختاری «آنالیز روحی» را ترسیم نمود. این کتاب به دلیل جو خصمانه‌ای که علیه وی بر فضای سیاسی- اجتماعی آلمان مسلط بود، به نام مستعار «امیل سینکلر» منتشر شد که در چاپ شانزدهم نام حقیقی نویسنده آشکار گردید. سالهای 1918- 1919 میلادی سالهای جدائی از خانواده، گوشه گیری و اقامت در «تسین» بود. این حوادث در داستان های کوتاه وی رد پای خود را به روشنی گذاشته است، مانند:

    Klein und Wagner/1919

    Klingsors letzter Sommer/1919

    هرمان هسه در کتاب «سیدارتا- 1922» ضمن تحلیل مبانی فلسفه آسیائی(هندی)، اشتیاق خود را به یافتن روشی در جهت حل بحران جوامع بشری نشان داده است. هسه در سال 1923- 1924 میلادی تابعیت کشور سوئیس را کسب و برای دومین بار ازدواج کرد. در کتاب «گرگ صحرا-1927»، هسه مجددأ قلم خود را متوجه موضوعات اجتماعی و تازه‌ترین مسائل مطروحه می نماید. شخصیت اصلی کتاب، «هاری هالر»، نماد مبارزه با معضلات دهه سوم قرن بیستم می باشد. با نوشتن کتاب «نارسیس و گلدموند- 1930» دوره دیگری از خلاقیت هسه آغاز می گردد. نگرش نویسنده در این مقطع به داده‌های تاریخی، معطوف شده و تشابه ملموسی از واقعیت ها را به خواننده تلقین می نماید. این اثر عمیق تر از آنچه به نظر می رسد، ناظر بر زوایای تاریک روح و زندگی و پیشگامان این چالش است. او در پی یافتن راه حلی مسالمت آمیز به منظور آشتی است. هرمان هسه برای بار سوم در سال 1931 ازدواج کرد. خانم نینون آوسلندر همسرش بود. تآلیفات هسه مشتمل بر دهها هزار نامه، هفتاد ملیون نسخه کتاب و نوشته‌های مختلف در سرتا سر جهان می باشد. وی در سال 1946 میلادی به دریافت جایزه نوبل در ادبیات نائل شد. در تاریخ 09.08.1962 میلادی در «تسین» چشم از جهان فرو بست. از سال 1932 میلادی جایزه‌ای به نام او به دیگر نویسندگان برگزیده اهداء می‌شود:
    Hermann-Hesse-Preis


    فلسفه هندی

    بر اساس توجه و علایق خاصی که نویسنده در باب این فلسفه به دست آورده بود، در سال 1922 روایتی به نام «سیدارتا» منتشر کرد که در جزو پرخواننده‌ترین آثار وی می باشد. داستان به گرد فرزند برهمانی دور میزند که در پی مداوا است. سیدارتا نام این جوان است که در راه رسیدن به مقصود، خود بینی و آلایش عشق شهوانی را که همانند زنجیرهای گران، مانعی بازدارنده بودند، به نرمی می گسلد و تضاد سرکش روح و زندگی را به فرایندی آشتی‌پذیر در نفس ریاضت کشیده خود مبدل می سازد. این کتاب نگرشی بر ریشه‌های روانشناسی در مذاهب جهانی و مکاتب عقلی است و هسه نیز در جستجوی رسیدن به مؤلفه‌ای است که تفاهم بین دو فرهنگ شرق و غرب را عملی سازد. شماری از صحنه‌های «سیدارتا» تابلوهای مثنوی مولوی را برای خواننده ترسیم می نماید. هنری میلر در باره این کتاب میگوید: سیدارتا داروی شفابخشی است که از انجیل عهد جدید مؤثر تر است. در پی برقراری ارتباط هرمان هسه با آلمان از طریق تفسیر و تعبیر آثارش به وسیله آمریکائی ها، نظرات مذهبی و سنتگرائی مشهود در نوشتارهایش، از دید خوانندگان مخفی ماند. در همین معنی، نویسنده اطریشی پتر هانکه در سال 1970 با تعجب اعتراف می کند:
    من کتابهای هسه را با کنجکاوی و تحیر تمام، خواندم. این شخص نه تنها یک شخصیت برجسته رومانتیکی معرفی شده آمریکائی ها است، بلکه نویسنده‌ای عاقل و قابل اعتماد نیز می باشد.


    .................................................. ...

    آثار هرمان هسه به زبان آلمانی" پیتر کامنزیند " ( Peter Comenzind 1904) : این زندگی جوانی را شرح می‌ دهد که دهکده محدود و کوچک خود را ترک می ‌کند تا سراسر جهان را زیر پا گذارد، اما او جویای هنر است و به زندگی از خلال زیبایی‌ ها می ‌نگرد و هسه به وسیله او می ‌تواند نظرهای شخصی را درباره هنر و سرنوشت آن بیان کند و در جریان این جهانگردی برتری زندگی طبیعی را بر تمدن شهری نشان دهد و تمدن غرب را سخت به باد انتقاد گیرد. پیتر، قهرمان کتاب، پس از سرخوردگی از سیر و سیاحت به سرگردانی خویش پایان می ‌دهد و به دهکده کوچک بازمی ‌گردد و کمر اصلاح آن را برمی‌ بندد. هسه در این اثر مسائل کودکی و نوجوانی را مطرح کرده وکسانی را وصف می ‌کند که در جستجوی شناخت شخصیت خویشند و غالبا عصیان و میل گریز، زندگیشان را به خطر می ‌اندازد .
    " گرترود " ( Gertrud 1910) : این رمان واقع سرگذشت نویسنده است و فلسفه عمیق او را عرضه می ‌کنند، یعنی مسئله تنهایی. در نظر هسه زندگی تنهایی است، انسان همیشه تنهاست و هنرمند تنهاتر از دیگران. داستان " گرترود " اعترافات یک موسیقیدان است، همچنان که " روسهالده " (Rosshalde 1914) اعترافات یک نقاش است و این دو اثر را می ‌توان مکمل یکدیگر دانست.
    " گرگ بیابان " ( Der Steppenwolf 1927 ) : این داستان به صورتی استعاری روح آسیب ‌دیده مردم پس از جنگ، مردم شهرنشین و متمدن را نشان می ‌دهد که ناگهان در وجود خود ظهورخوی حیوانی یا مردی گرگ صفت را مشاهده می‌ کنند. رمان بزرگ او در دو جلد با عنوان " بازی تیله ‌های شیشه‌ای " Das Glasperlenspiel در 1943 انتشار یافت. حوادث این رمان در قرن بیست و سوم میلادی می‌ گذرد و هسه خواننده را با خود به سرزمین کمال مطلوب که به آن نام کاستالی Castalie داده، می ‌کشاند، سرزمینی که مشتاقان عالم معنی، دور از غوغای جهان در آن به سر می ‌برند ؛ سرزمینی که فلسفه غرب و ریاضت شرق، زیبایی با افسون، فرمولهای دقیق علوم و موسیقی با یکدیگر تلفیق می ‌یابد. سرگذشت قهرمان کتاب سرگذشتی است که هسه خود آرزوی آن را در سر می‌ پروراند. نظر هسه آن است که بشر در هیچ مرحله ‌ای از زندگی نباید عقب بماند و پیوسته باید در دایره ‌ای جدید نفوذ کند، همچنان که در بازی " تیله ‌های شیشه ‌ای " تیله ‌ها باید پیوسته پیش برود، زیرا روح توقف نمی‌‌شناسد.
    " سفر به شرق "( Die Morgenlandfahrt 1932) هسه در این داستان به زندگی ادراک تازه ‌ای می ‌بخشد و از عالم انسانیت کمال مطلوبی عرضه می ‌کند که زندگی مداوم و تولدی از نو است. بنابر گفته خود هسه سفری روحانی است نه سفری جغرافیایی و در واقع زندگینامه نویسنده است و تحولی را در طرز تفکر او نشان می‌ دهد که در آن فردپرستی جایش را به اندیشه کلیت و جامعیت می ‌دهد.



    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #23
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    گابريلا ميسترال Mistral
    (برگرفته از سنگ نبشته گور گابريلا ميسترال)لوسيلاگودوى د آلكاياگا معروف به گابريلا ميسترال بانوى شاعر كشور شيلى (۱۹۵۷ _ ۱۸۸۹) دوره كودكى خود را در آغوش طبيعت وحشى شيلى گذراند و مانند پدر به تدريس علاقه مند شد و مدت پانزده سال به معلمى و مديريت مدارس اين كشور اشتغال يافت.پابلو نرودا شاعر بزرگ شيلى نخستين تجربه هاى نوشتن را هنگامى آغاز مى كند كه محصل مدرسه متوسطه اى بود كه مديريت آن را گابريلا ميسترال بر عهده داشت. نروداى نوجوان از شاعر _ معلم خود بسيار آموخت. اين تاثير بعدها به طرز آشكارى در اشعار نرودا نمايان گشت و خود او نيز در مصاحبه هاى متعددش از تاثير دين عظيمى كه به ميسترال دارد ياد مى كند.

    در اهميت و اعتبار گابريلا ميسترال همين نكته بس كه وى نخستين فردى است كه از آمريكاى لاتين مفتخر به دريافت جايزه نوبل ادبيات (۱۹۴۵) مى شود و همچنين تا به امروز تنها زنى است كه از اين ناحيه، اين افتخار جهانى (جايزه نوبل) را به خود اختصاص داده است.اولين كتاب ميسترال با عنوان ويرانى در سال ۱۹۲۲ به چاپ رسيد و نام وى را بر سر زبان ها انداخت. در همين سال گابريلا شيلى را ترك كرد و به دعوت حكومت مكزيك به اين كشور سفر كرد و در راه اصلاحات آموزش و پرورش مكزيك اقدامات سودمندى انجام داد. گابريلا ميسترال كه خود هيچ گاه لذت مادرى را تجربه نكرد از به سر بردن در كنار كودكان و تصوير كردن آنان در اشعارش تسكينى بر غم هاى خود مى يافت. او بيشتر وقت خود را در راه تربيت اطفال و امور فرهنگى و تاسيس كتابخانه هاى عمومى صرف مى كرد.

    ميسترال در سال ۱۹۲۸ سردبير مجله معروف ال تمپو EL Tiempo (زمان) در بوگانا شد و در همين سال براى معرفى كشورش در كنگره همكارى هاى جهانى به مادريد سفر كرد، به مدت ۲۰ سال در خلال سال هاى ۱۹۳۳ تا ۱۹۵۳ در سمت كاردار شيلى در مادريد، ليسبون، ناپل و لس آنجلس خدمت كرد. در سال ۱۹۵۵ به شيلى بازگشت و در ۱۹۵۷ در نيويورك به بيمارى سرطان درگذشت. كمتر نويسنده اى در زمان حيات، شهرت و افتخارى نظير گابريلا ميسترال به دست آورد. مرگ او تاثير عظيمى در كشورهاى اسپانيايى زبان به جاى گذاشت. در مجمع عمومى سازمان ملل در نيويورك به مناسبت مرگ او كه سراسر عمر و سراسر آثارش سرشار از آرزوهاى صلح طلبانه بود مراسم يادبودى به مناسبت درگذشتش انجام گرفت و ديوان كامل اشعار او در سال ۱۹۵۸ در سانتياگو به چاپ رسيد.

    پس از چاپ كتاب ويرانى در ۱۹۲۲، سه كتاب مهم ديگر نيز از ميسترال منتشر شد: ۱ _ نازكدلى (۱۹۳۲)، ۲ _ تالا (۱۹۳۸)، ۳ _ چرخشت (۱۹۵۴). متون شعرى ميسترال اكثراً بيانگر جغرافياى كشور شيلى، منطقه الكى ولى (زادگاه ميسترال) و طبيعت حاصلخيز كشورش است. هيجان هاى گوناگونى كه روح ميسترال را آشفته مى ساخت در شعرش تبلور خاصى پيدا كرده است براى مثال: هيجان ناشى از عشق مادرى (كه براى هميشه از آن محروم بود)، عشق به زادگاه و اندوه ناشى از مرگ (خصوصاً مرگ نامزدش در سال ۱۹۱۴) و (مرگ پسرخوانده اش در ۱۹۲۵) و همچنين احساساتى كه از ديدن فقرا و طبقات محروم جامعه به او دست مى داد همگى در اشعار ساده و در عين حال عميق وى نمود خاصى پيدا كرده است. تذكر اين نكته لازم به نظر مى رسد كه در اشعار گابريلا ميسترال مى توان ردپايى از اسطوره هاى كتاب مقدس و همچنين اساطير بوميان آمريكاى لاتين (آزتك ها و ماياها) ديد. همچنين بايد از تاثير نيرومند روبن داريو شاعر بزرگ نيكاراگوئه اى (۱۹۲۲ _ ۱۸۶۷) بر ميسترال ياد كرد.

    يادآورى اين نكته شايد خالى از لطف نباشد كه گابريلا ميسترال را براى اولين بار زنده ياد دكتر حسينعلى هروى در كيهان ماه سال ۱۳۴۲ با ترجمه دو شعر از او به فارسى زبانان معرفى كرد. مجموعه كامل اشعار گابريلا ميسترال توسط خانم ماريا جاكت تى از مهمترين مترجمان ادبيات اسپانيايى زبان به انگليسى برگردانده شده و براساس همين ترجمه معتبر فواد نظيرى برگزيده اى از اين اشعار را در كتاب شب زنبيل سياهى ست به فارسى برگردانده كه توسط انتشارات مرواريد ارديبهشت ماه امسال و همزمان با نمايشگاه كتاب به چاپ رسيده است. از آنجايى كه تا به امروز مجموعه اى مستقل از اشعار گابريلا ميسترال به فارسى درنيامده بود، اين بى گمان فرصت مغتنمى است براى دوستداران شعر جهان، خصوصاً شعر آمريكاى لاتين تا به اين وسيله با يكى از بزرگ ترين و بهترين نمايندگان شعر اين قاره آشنا و مانوس گردند.در پايان اين يادداشت جا دارد اشاره اى به ترجمه كتاب شب زنبيل سياهى ست بشود:

    فواد نظيرى در حوزه ترجمه شعر آمريكاى لاتين چهره آشنايى است. قبل از اين كتاب نيز، نظيرى شعرهاى اوكتاويو پاز و پابلو نرودا را به فارسى ترجمه كرده بود (هر چند از زبان انگليسى).ترجمه كتاب حاضر نيز از پاره اى سهوهاى جزيى (كه در هركارى طبيعى و اجتناب ناپذير است) كه بگذريم خوب و يكدست است و توانسته زبان ساده و در عين حال غنى ميسترال را به فارسى زبانان منتقل كند.

    نمونه اى از شعر ميسترال:

    غروب‎/ احساس مى كنم كه آب مى شود قلب ام‎/ به سان شمع هاى ميان شيرينى:‎/ روغنى از رخوت،‎/ نه شراب،

    پر مى كند رگانم را.‎/ و احساس مى كنم كه مى گريزند روزهايم،‎/ خاموش و نجيب، همچون يكى غزال

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #24
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ويليام فاکنر Faulkner
    در ۲۵ سپتامبر ۱۸۹۷ در نيوآلباني ، ميسي سي پي به دنيا آمد.

    تحصيلات رسمي ويليام از دبيرستان فراتر نرفت.
    در سال ۱۹۲۴ يك جلد از شعرهايش در بوستون چاپ شد.
    در صفحه عنوان كتاب يك حرف U به اشتباه در اسم او گذاشته شد.
    فاكنر اين اشتباه را حفظ كرد و همه كارهاي بعديش را با همين نام جديد امضا كرد.
    همانگونه كه احساس بر انديشه مقدم است ، نثر نويسان خوب تقريبا هميشه با شعر آغاز مي كنند.
    پس از انتشار چند كار جزئي كه در اقيانوس انتشار كتابها بازتاب و آوازه چنداني نداشت ،
    يكي از بنگاههاي انتشاراتي نيويورك را متقاعد كرد تا كتابي از او به چاپ برساند (۱۹۲۹).
    و شهرت او با اين كتاب آغاز شد .

    رمان سارتوريس يكي از خانوادههاي قديمي اهل جنوب را تصوير مي كند ،
    كه اندك اندك قدرت اجتماعي و املاك خود را به اعضاي يك طبقه بازرگان كاسبكار در حال رشد ولي فاقد اصول اخلاقي ، تسليم مي كند.

    فاكنر پيش از انتشار سارتوريس ، رماني را به پايان رسانده بود كه بعدها آنرا بهترين اثر خود خواند.
    مضمون خشم و هياهو (۱۹۲۹) نيز زوال يكي از خانوادههاي طبقه بالاست ؛ اين خانواده ، كامپسون ها هستند .

    نام چند كتاب داستان و رمان وي عبارتند از :
    در بستر مرگم ، حريم (۱۹۳۱) ، مرثيه براي راهبه (۱۹۵۰) ، روشنايي ماه اوت (۱۹۳۲) ، آبشالم ، آبشالم ! (۱۹۳۶) ، تسخير ناپذير (۱۹۳۸) ،
    سه گانه ، دهكده (۱۹۴۰) ، شهر (۱۹۵۷) ، عمارت (۱۹۵۹) ، موسي (۱۹۴۲) ، ناخوانده در غبار (۱۹۴۸) .


    در سال ۱۹۲۹ با خانم استل فرانكلين ، بيوه اي كه از شوهر قبليش دو كودك داشت ، ازدواج كرد .
    در نوامبر ۱۹۳۲ فاكنر به عنوان فيلمنامه نويس به هاليود رفت .
    سپس ناراضي از درآمدش در آنجا ، به آگسفورد و به كار رمان نويسي بازگشت
    و براي آبشالم ، آبشالم (۱۹۳۶) و تسخير ناپذير (۱۹۳۸)جايزه منتقدان را دريافت كرد .
    البته اين جايزه آنچنان اقبال همگاني براي او به ارمغان نياورد ؛
    تا سال ۱۹۴۵ كه برنده جايزه ادبي نوبل شد و هواداران تازه اي پيدا كرد ،
    خواننده گان كتابهايش به بيش از چهار ، پنج هزار تن نمي رسيدند و تيتراژ كتابهايش نيز بسيار كم بود .


    فاكنر در كتابهايش خود را تسليم بدبيني ، جبر و حتي تقدير گرايي كرده بود.
    از «اجتناب ناپديري وقايع» سخن گفت . در تاريخ هيچ گونه معني و مقصودي نمي يافت .
    از زندگي همچون چيزي سخن مي گفت كه آدمي بايد بار آن را به دوش كشد ،بي آنكه از آن بهره اي بگيرد .
    فاكنر در بحبوحه مرثيه خواني طعم شهرت را چشيد .
    او در سال ۱۹۵۲ مورد توجه فراوان نويسندگان بين المللي در پاريس قرار گرفت .
    در سال ۱۹۵۵ براي ايراد سخنراني به ژاپن سفر كرد ، كه سفري كم و بيش موفقيت آميز بود .
    در ۱۹۵۷-۵۸ در مقام «نويسنده مقيم» در دانشگاه ويرجينيا به تدريس پرداخت ،
    و براي شاگردانش به تشريح هنر داستان نويسي و رمز سبك پرداخت .


    وي در سال ۱۹۶۰ با ديدن اين عبارت در نشريه معتبر نيواستيتزمن New Statesman به رضايت خاطري دست يافت :
    «آقاي فكنر ... بزرگترين رمان نويس زنده انگليسي زبان است .»
    وي در سال ۱۹۶۲ درگذشت و اين جمله ستايش آميز بايد به «يزرگترين رمان نويس امريكايي در قرن بيستم» تغيير ميافت ....

    او فقط داستان سرايي نمي كرد ، بلكه زندگي را به تصوير مي كشيد و فلسفه اي را مطرح مي كرد.
    او همچون بافت شناس زندگي به كشورش مي نگريست ، آن را جسمي زنده مي انگاشت
    و براي آزمايش و تشخيص بيماري ، از آن تكه برداري مي كرد .
    او بدون تعصب ، اما با همدردي به حيوانات و گياهان ، به مردان و زنان و كودكان ، به سفيد پوستان و سياه پوستان مي نگريست...

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #25
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    لاگرکوييست / Lagerkvist - Par Fabian
    پارا فابیان لاگرکویست نویسنده و شاعر معاصر سوئدی در 23 ماه مه سال 1891 در جنوب سوئد متولد گشت. در جوانی به پاریس رفت و با ادبیات آشنا شد و از طرفداران «بودلر» و «رمبو» گردید. به تدریج با نهضت های جدید هنری و فکری آشنایی یافته و به سوئد بازگشت. اولین اثر قابل ملاحظه خویش را در سال 1915 در زمان جنگ جهانگیر اول به نام «آهن و انسان» منتشر نمود. به تدریج به نمایشنامه نویسی پرداخت و چندین نمایشنامه با ارزش به وجود آورد. در سال 1940 به عضویت آکادمی سوئد برگزیده شد و در سال 1951 جایزه ادبی نوبل را ربود.

    .................................................. ....................
    آثار منتشر شده :

    1.اضطراب
    2. به جای ایمان
    3. لبخند جاویدان
    4. نامرئی
    5. راه انسان خوشبخت
    6. آهن و انسان
    7. نبوغ
    8. میهن و ستاره
    9. آخرین مرد
    10. دژخیم
    11. نغمه و جنگ
    12. داستان های بد
    13. آوازهای قلب
    14. کوتوله
    15. باراباس
    نمایشنامه های: راز آسمان و مردی که توانست زندگی را از نو آغاز کند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #26
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    همينگوي / Hemingvay - Ernest
    ارنست همينگوي به سال 1898 در اوك پارك ايليونوي به جهان آمد. در پس آثار او انضباط كامل نثري نهفته است كه نويسندگان نوگراي ساكن پاريس ، در سالهاي پس از جنگ جهاني اول، طالب آن بودند. همينگوي بسيار زود از سوي نوگرايان ياد شده ، گرترود استاين ، فورد مادوكس فورد، شروود اندرسن و عزرا پاوند ، به عنوان يار جديد پذيرفته شد. همينگوي صراحت بيان تحسين انگيز خود را از شروود اندرسن ، روشني نثر خود را از گزارش نويسي براي روزنامه ها و انضباط هنري خويش را از گروترود استاين ، بانوي نويسنده و روشنفكر امريكايي كسب كرد. كسب موجز و مضمون خشن و ظاهرا محدود همينگوي در اروپا تحسين يك گروه و دشمني درك ناپذير گروهي ديگر را برانگيخت. اما امريكاييان، كه ميراث ادبي آنان از تمثيل و نماد انباشته است، نكته هاي دقيق و دست آورد او را بهتر شناختند. حاصل اين شناخت چاپ دو كتاب انتقادي بود به نام ارنست همينگوي (1952) و همينگوي : نويسنده و هنرمند (1952) . با انتشار اين دو اثر بود كه همينگوي با توجه به شيوه هنري و ميراث ادبي درخور اهميتي كه پي افكنده بود در نظر خوانندگان جدي و غيرمبتدي جايي والا يافت .2

    كتاب ديگري كه با عنوان دوران نوآوري ارنست همينگوي (1954) درباره او انتشار يافت و حاوي اطلاعات مفصلي در خصوص سالهاي كودكي همينگوي بود، برخي از علل نگاه سرخورده و جبري او را به زندگي نشان مي داد. نويسنده اين كتاب اشاره مي كند كه همينگوي از رياكاري زادگاهش دلزده بود؛ زيرا كليساها ، خيابان هاي وسيع سه رديفه و خانه هاي چوبي سفيد آن به ميخانه هاي كثيف و شلوغ و خيابان هاي جنايت زده سيسرو منتهي مي شد . او به خلاف ظاهر، همان اندازه ايدئاليست بود حساس نيز بود ، و در آن سن و سال، براي ورود به دنياي بيرحمي و خشونت آمادگي نداشت . همينگوي بعدها، در دوران جواني ، پيوسته با انديشه بي گناهي و فساد، دو جهاني كه امريكاي خشن او را در برمي گرفت ، دست به گريبان بود . همينگوي ، پس از پايان تحصيلات دبيرستان در شهر كانزاس، با دنبال كردن آمبولانس هاي ويژه تصادف به كار خبرنگاري مشغول شد . در هجده سالگي ، با آغاز جنگ جهاني اول ، به فوسالتاي ايتاليا رفت و در آنجا به كار در آمبولانس پرداخت و به دنبال انفجارتوپي 227 زخم برداشت و همزمان با اين انفجار پايش نيز از گلوله مسلسلي آسيب ديد . همينگوي در 1919 با تني معلول و روحي زخم خورده به امريكا بازگشت و ابتدا در شيكاگو و سپس در تورانتو در دفتر روزنامه اي به كار پرداخت . در 1922 بار ديگر با عنوان خبرنگار خارجي به اروپا سفر كرد . در اين دوران بيشتر اوقاتش در پاريس مي گذشت اما از جنگ تركيه و يونان و نيز كنفرانس لوزان گزارش تهيه مي كرد . در اين زمان به سائقه جواني اشعار بدبينانه و كفرآميزي سرود و به چاپ سپرد. آثار نخستين او سه داستان و ده شعر (پاريس ، 1923) و در زمان ما (پاريس ، 1924) تسلط او را در نثر موجز، منضبط و دقيق و نيز «گفتگوي پوشيده » نشان داد. داستان «نيك » و زن سرخپوست نمونه اي از داستانهاي اين كتاب است . نيك همراه با پدر پزشكش به جنگل هاي ميشيگان دعوت مي شود . پدرش درون كلبه اي با يك چاقوي جيبي به عمل سزارين دست مي زند . به رغم اين ابتكار ، روشن مي شود كه شوهر زن سرخپوست از آنجا كه نتوانسته رنج همسر خود را تحمل كند ، بي صدا گلوي خود را دريده است . در زمان ما تصويرهايدقيقي از زندگي در غرب ميانه امريكاست و در عين حال سرخوردگي هاي همينگوي را نشان مي دهد .

    انتشار رمان خورشيد همچنان طلوع مي كند (نيويورك ، 1926) براي «نسل سرگشته» تبعيديان پاريس شهرت به دنبال داشت . چاپ اين اثر، كه مرگ عشق را تصوير مي كند، بسياري را به خواندن رمان علاقمند مي كرد . نوشتن به سبك همينگوي رسم روز شد و نويسندگان و حتي دانش آموزان دبيرستانهاي امريكا به شيوه همينگوي شروع به نوشتن كردند . مجموعه داستان مردان بدون زنان ، كه دو سال پس از خورشيد همچنان طلوع مي كند منتشر شد، برخي از بهترين داستان هاي كوتاه همينگوي را در بردارد . سال بعد وداع با اسلحه (نيويورك 1929) انتشار يافت . اين رمان كه بر اساس تجربه هاي همينگوي در جبهه ايتاليا به سال 1918 فراهم آمده ، داستان رمانتيك و زيبا درباره عشق و جنگ است . وداع با اسلحه مشهورترين رمن جنگ جهاني اول است و همينگوي ديگر هيچ گاه ننوانست رماني در حد آن بيافريند . به گمان برخي منتقدان خورشيد همچنان طلوع مي كند ، مردان بدون زنان و وداع با اسلحه بهترين آثار همينگوي به شمارمي آيند . درونمايه اين آثار : ترس از مرگ ، شهامت و ضرورت روگرداني از عيش و نوش به قصد حفظ انسان در برابر ترس است . پس از اين زمان بود كه در شخصيت همينگوي نشانه هاي تغيير ديده شد، تغييري كه بر آثار او نيز تاثير گذارد ، همينگوي در اين زمان نامه هاي خود را با امضاي «پاپا همينگوي » پايان مي داد و وقت خود را به ماهيگيري در سواحل فلوريدا يا شكار جانوران در اوتا مي گذراند . در همين زمان ازدواج اول و سپس دوم او با شكست روبه رو شد و رابطه اش را با دوستان ، يعني اسكات فيتزجرالد و جان دوس پاسوس ، گسست و صرفا به كار نوشتن پرداخت . همينگوي با آغاز جنگ داخلي اسپانيا به عنوان خبرنگار به آنجا رفت . مادريد براي او «كارناوال خيانت و فساد» بود . با اين همه ، از رفتار جمهوريخواهان و سياست كمونيست ها انتقاد نكرد . او در طول اين جنگ همه جا حضور داشت . پس از پيروزي فرانكو و ملي گرايان در 1939 رمان ناقوس براي كه مي زند (نيويورك ، 1940) را نوشت . در اين رمان يك امريكايي به كارهاي قهرماني دست مي زند و آنارشيستها و كمونيست ها به سبب شكست جمهوري خواهان مورد سرزنش قرار مي گيرند. در جاي جاي اين كتاب قطعه هاي كوتاه بسيار زيبايي ديده مي شود. همينگوي به شكار ، ماهيگيري ، بوكس ، گاوبازي و قايقراني بسيار علاقه مند بود و به همين سبب برخي او را قهرمان جسم ناميده اند و ، به عكس ، برخي به او لقب «ترسو» داده اند. همينگوي در بسياري از آثارش علاقه خود را به گاوبازي نشان داده اما حداقل از كتاب مرگ در بعد از ظهر (1932)برمي آيد كه چيزي در باره اين «ورزش » نمي دانسته است . انتشار رمان پيرمرد و دريا (نيويورك ،1952) براي همينگوي تحسين بسيار به همراه داشت . اين كتاب آخرين تلاش همينگوي براي خلق يك شاهكار هنري بود . پيرمرد و دريا از همان درونمايه موبي ديك ، رمان مشهور هرمان ملويل ، در مقياس كوچكتر مايه گرفته است . اين داستان كه در آن پيرمردي كوبايي با يك نيزه ماهي بزرگ به نبرد برمي خيزد ، در حقيقت ، داستان كشمكش همينگوي با كهنسالي و بيماري ذهني است . او بعدها در كلينيك مايو به درمان خود پرداخت اما سرانجام به جاي توسل به پزشكان براي درمان حالت افسردگي ، ترجيح داد به زندگي خود پايان دهد . داشتن ونداشتن (1937) ، در ميان درختان آن سوي رود(1950) و تپه هاي سبز افريقا (1935) از ديگر آثار اوست .

    همينگوي نويسنده اي تواناست . رئاليسم سطح آثار او از چنان استحكامي برخوردار است كه يكي از واقعيت هاي آثار او را از نظر پنهان داشته ، واقعيتي كه نشان مي دهد او همچون ديگر نويسندگان امريكا ، كوپر ، هوتورن ، ملويل و جيمز پرسشهايي فلسفي درباره زندگي مطرح مي كند . شايد به همين سبب است كه گاهي برخي از آدم هاي آثار او «پرداخت ناشده » به نظر مي رسند . جيك و برت، ستوان هنري و كاترين ، جردن و ماريا به راستي«به زندگي پا نمي گذارند» . آثار او تفاوتي را نشان مي دهد كه ميان رمان در امريكا و رمان در ديگر كشورهاي جهان وجود دارد . تاثرات و تمايلات رمن نويس امريكايي متفاوت است و سبب اين تفاوت شرايط خشونت باري است كه برجامعه امريكا حاكم است و در تاريخچه جهان غرب سرشتي منحصر به فرد است . هر چند رمنهاي خورشيد همچنان طلوع مي كند و وداع با اسلحه بهترين آثار او شناخته شده اند اما به يقين مي توان ادعا كرد كه اوج هنر همينگوي داستان كوتاه اوست . انتشار مجموعه داستانهاي در زمان ما و مردان بدون زنان برنده سهمي ندارد (1933) هر كدام حادثه اي در جهان داستان نويسي بودند. همينگوي با اين داستانها سبكي نو پي افكند، سبكي كه در آنها گفتگوها در نهايت ايجاز بيان مي شوند، از واژه ها و جمله هاي اديبانه و مطنطن خبري نيست ، جمله ها آنچنان شفافند كه موضوع داستان به روشني از خلال آنها ديده مي شود و در مجموع فضاي داستان از چنان گيرايي و توسعي برخوردارست كه هيچ گاه از يادها نمي رود . همينگوي در 1952 جايزه نوبل پوليتزر و در 1954 جايزه نوبل براي ادبيات را از ان خود كرد ، اما حتي اين جوايز نيز نتوانستند سستي آثار بعدي او را بپوشانند و هنگامي كه در 1961 دست به خودكشي زد سي سالي از خلق بهترين آثارش گذشته بود .

    شرح مكمل :

    ارنست میلر همینگوی در 21 ژوئیه سال 1898 در اوک پارک از توابع ایلی نویز به دنیا آمد او دومین فرزند دکتر کلارنس همینگوی بود. پدر و مادرش با هم توافق اخلاقی نداشتند و ارنست از این حیث دچار زحمت و اشکال بود، مادر به فرزند خود توصیه می کرد که سرود مذهبی یاد بگیرد، اما پدرش چوب و تور ماهیگیری بدو می داد که تمرین ماهیگیری نماید. ده ساله بود که پدرش او را با تفنگ آشنا ساخت. موقعی که به دبستان رفت احساس کرد که برای ادبیات مستعد است و در همان موقع شروع به نوشتن مقالات ادبی و داستان در روزنامه ای که خود شاگردان اداره می کردند نمود. وی تحصیلات متوسطه خود را در مدرسه عالی اوک پارک به انجام رسانید. وقتی در سال 1717 آمریکا وارد جنگ شد همینگوی با سری پر شور خود را سرباز داوطلب معرفی نمود. بعدها نیز رانندگی آمبولانس صلیب سرخ را به عهده گرفت و به جبهه جنگ ایتالیا رهسپار گردید. یک روز که در جنگ با آمبولانس خود به کنک مجروحین می شتافت جراحت برداشت، جراحتش وخیم و خطرناک بود و در اثر آن به وی مدال جنگی ایتالیا دادند. جنگ پایان پذیرفت و کشتارهای ملل متمدن متوقف گردید. همینگوی نیز به شیکاگو بازگشت و با نویسندگان بزرگی مانند شرود آندرسن و دوستان و همکارانش آشنا گردید و در همین اوان بود که با دختر جوان روزنامه نویسی به نام هدلی ریچاردسون ازدواج کرد. در سپتامبر 1921 زن و شوهر جوان به صورت دو خبرنگار عازم میدان جنگ یونان و ترکیه شدند و همین که این جنگ به نفع ترک ها پایان یافت همینگوی از آنجا به پاریس رفت و در آنجا اولین کتاب خود را به نام «سه داستان و ده شعر» منتشر ساخت. در 1927 هدلی همسرش پیوند و علاقه خود را پاره ساخت و همینگوی در این باره گفته بود هرکس در زنان بزرگواری و وفا بجوید احمق است. علیرغم این بی وفایی به زودی او با زن دیگری به نام پولین پیمان زناشویی بست و یکسال بعد پدر همینگوی خودکشی کرد. آثار و نوشته های همینگوی با آنکه به حد اعلی شهرت می رسید با پیروزی مالی توأم نبود ولی وقتی که کتاب بیوگرافی نویسندگان آمریکایی مقیم پاریس را انتشار داد، درهای موفقیت به رویش گشوده گشت و به دنبال این کتاب مردان بی زن را انتشار داد. همینگوی شکارچی بسیار ماهری بود و اغلب برای شکار حیوانات خطرناک به سرزمین آفریقا سفر می کرد و تأثیراتی را که در این شکارها پیدا کرده در کتابی به نام «تپه های سبز آفریقا» منعکس نموده است. در سال 1940 دومین زنش با او قطع علاقه کرد و شش سال بعد پس از آغاز جنگ داخلی اسپانیا همینگوی با عده ای از روشنفکران آمریکا بر آن شدند که با جمهوری طلبان اسپانی همراهی نمایند و در همان سال بود که شاهکار جاویدان او به نام زنگ ها برای که به صدا در می آیند؟ انتشار یافت قهرمان این داستان عجیب مردی به نام رابرت یا بهتر بگوییم خود همینگوی بود. همینگوی در اواخر سال 1940 مارتا لوژن را که یک خانم رمان نویس بود به عنوان سومین همسر خود پذیرفت. آن دو نفر پس از ازدواج به چین و باکو و آلمان سفر کردند. ماری دولش نام چهارمین زن یا آخرین زن او بود که برای روزنامه ها مقاله می نوشت. در سال 1954 جایزه ادبی نوبل به خاطر پیرمرد و دریا به وی تعلق گرفت و سیل شادباش به رویش جاری شد. همینگوی در دوم ماه مه 1961 با گلوله تفنگ شکاری به زندگی خود خاتمه داد و بدین ترتیب ماجرای مرگ پدرش بعد از بیست وسه سال تجدید گردید.

    ...........................................

    آثار منتشر شده :

    1.آدمکش ها
    2. وداع با اسلحه
    3. سیلاب های بهاری
    4. خورشید نیز می دمد
    5. مرگ در بعدازظهر
    6. برف های کلیمانجارو
    7. برای که زنگ ها به صدا در می آیند؟
    8. آنطرف رودخانه در میان درختان
    9. پیرمرد و دریا
    10. داشتن و نداشتن
    11. در زمان ما
    12. برنده چیزی نمی برد
    13. زندگی خوش کوتاه فرانسیس مکومبر
    14. ستون پنجم
    15. کلبه سرخ پوستان
    16. مردم در جنگ.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #27
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    لاکسنس / Lacsenes - H.K
    هالدور کیلیان لاکسنس، رمان نویس ایسلندی و از مهمترین نویسندگان معاصر کشورش در 23 آوریل 1902 در ریکیاویک چشم به جهان گشود. نخستین داستان او در 1919 منتشر شد. وی در سال 1955، برنده جایزه نوبل ادبیات شد.
    .................................................. ...........
    آثار منتشر شده :

    1.سلکاولکا
    2. مردم مستقل
    3. نور جهان
    4. سوختن کوپنهاک
    5. گرپلا
    6. ماهیان می توانند بخوانند
    7. بهشت موعود.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #28
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    پاسترناك / Pasternak - Bouris
    بوريس پاسترناك از نويسندگان و شاعران به نام روسيه است، كه در سال 1890 در مسكو متولد گرديد. او فرزند بزرگ خانواده‌اي بود كه پدرش «لئونيد پاسترناك» نقاش چيره‌دست و مشهور و مادرش «روزا كافمن» از پيانيست‌هاي زبردست بودند.

    پدر پاسترناك خانواده‌اش را به انگلستان برد و خود نيز در هما نجا درگذشت، ولي بوريس پاسترناك در روسيه باقي ماند و به فرا گرفتن موسيقي مشغول گشت. به تدريج از موسيقي دست كشيد و به آلمان براي تحصيل فلسفه رفت و در آنجا نزد. پروفسور «كهن» به فرا گرفتن فلسفه مشغول گشت و چون جنگ اول جهاني آغاز شد، به روسيه مراجعت نمود و در يك كارخانه به كار مشغول گشت.

    پس از مدتي فعاليتا دبي خويش را آغاز نمود و به سرودن شعر پرداخت و از سال 1917 به بعد به انتشار آثار، افكار و عقايد خويش پرداخت. سپس به ترجمه آثار گرانبهاي خارجي به زبان روسي دست زد و بيشتر آثار شكسپير به وسيله او بدين زبان ترجمه گشت.

    در سال 1932 به علت عدم توافق فكري بين او و بعضي از افراد سرشناس، گوشه عزلت اختيار نمود و تا آخر عمر كمتر به اجتماعات سر مي‌زد. در سال 1958 برنده جايزه ادبي نوبل گرديد، ليكن از دريافت آن امتناع ورزيد. پاسترناك در سال 1962 درحالي كه كمتر با كسي معاشرت داشت چشم از جهان بربست.

    ...............................................
    آثار منتشر شده :

    1.«دكتر ژيواگو»
    2. «بر فراز حصارها»
    3. «رهبري بي‌خطر»
    4. «آثار برگزيده»
    5. «اشعار منتخب».

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #29
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    کامو / Camu - A
    آلبر کامو، نویسنده بزرگ فرانسوی در الجزایر به جهان آمد و در آنجا بزرگ شد. پس از پایان تحصیل کارهای گوناگونی را در شمال آفریقا پیشه کرد، سپس به کار روزنامه نگاری پرداخت و به فرانسه آمد. کامو گذشته از کار روزنامه نگاری در فرانسه به نوشتن داستان و نمایش دست زد و در سال 1957 جایزه ادبی نوبل را دریافت داشت و سرانجام در یک سانحه اتومبیل به سن 47 سالگی کشته شد.

    فلسفه کامو که گاه به اگزیستانسیالیسم نزديک است، در پوچی و دردناکی جهان خلاصه می شود. نوشته هایش هم بوی مرگ و خودکشی یا نومیدی و رنج جاودانی می دهد و با دید ویژه خود به تجزیه و تحلیل حالت های روانی قهرمانی های داستان هایش می پردازند. و با ژرف بینی و بدبینی شگرفی، آنها را نقاشی می کند.

    شرح مكمل :

    آلبركامو از پدري فرانسوي و مادري اسپانيايي در الجزاير چشم به جهان گشود . كامو در سال هاي نخستِ پس از جنگ جهاني دوم همراه با ژان پل سارتر و سيمون دو بوار گروه نويسندگان ، فيلسوفان و منتقدان متعهد فرانسه را تشكيل دادند . هدف مشترك آنان تلاش براي حصول آزادي ، عدالت و عظمت انسان در دوران ستمگراني بود كه چشم ديدن يكديگر را نداشتند . كامو در واقع از سال 1935 ، يعني هنگامي كه دانشجوي دانشگاه الجزاير بود ، در جنگ تبليغاتي بر ضد فاشيسم ‌، مشغول فعاليت بود . او در آثار خود به مسائل مهم زمان ، يعني فاشيسم ، كشتارهاي جمعي ، پاكسازي‌هاي وحشيانه ، استعمار ، مجازات مرگ، شكنجه ، تبعيض نژادي و جز اينها مي پرداخت. كامو در برابر هر يك از اينها پاسخ اخلاقي روشني ارائه مي داد . او همچون بسياري از روشنفكران زمانش، نظرهاي خود را در دو قالب مهم ادبي ، رمان و نمايشنامه ، بيان مي كرد. آثار عمده او را چهار نمايشنامه : كاليگولا(1944)، مقاصد ضد و نقيض (1944)، حكومت نظامي (1948)، آدمكشان عادل(1950)؛ دو مجموعه مقاله : اسطوره سيزيف (1942)، عصيانگر (1951)؛ و به ويژه رمان هايش : بيگانه (1942)، و طاعون (1947) تشكيل مي دهند . موضوع بيشتر آثار او «پوچ گرايي » (بي معني بودن هستي انسان در زمين) بود و در كشف راه حل هاي مثبت براي مسائلي كه پوچ گرايي ارائه مي داشت پيوسته تلاش مي كرد . كامو در اسطوره سيزيف چهره انساني را نشان مي دهد كه ناگريز است وظيفه اي پوچ را به انجام برساند ، انساني كه در عين حال انجام چنين وظيفه اي شاق از رسيدن به خوشبختي غافل نيست . انسان كامو پوچي را مي پذيرد اما به ياري همه سلاح هايي كه در اختيار دارد با آن به نبرد برمي خيزد .

    در سال هاي نخست دهه 1940، واقعيت هاي خشن اشغال فرانسه به وسيله سربازان آلمان در نگرش كامو نسبت به جهان تغييري اساسي پديد آورد . او جهان متعالي و نفس گرايي اسطوره سيزيف را به كناري افكند و اقداماتي را بر ضد خشونت انقلابي و به ويژه كمونيسم و فلسفه تاريخ آن آغاز كرد. دو اثر حكومت نظامي و آدمكشان عادل مبارزه اي مقدماتي براي جنگ تمام عياري بود كه به ياري عصيانگر تدارك ديد و به دنبال آن از سارتر و دوستان بريد. انتشار اين كتاب در 1952 سبب آغاز مجادلات شديد ميان كامو و سارتر كه متحد حزب كمونيسم فرانسه به شمار مي آمد ، شد. بسياري از خوانندگان او ، آثار اين كامو را بيشتر مي پسندند . باگذشت زمان ثابت شده است كه طاعون، با آن پايان خوشبينانه و تمثيل ناساز، شاهكار او نيست («آنچه آدمي به هنگام همه گيري بيماري درمي يابد اين است كه چيزهايي كه در انسان شايسته تحسين است بيش از چيزهايي است كه سزاوار سرزنش است») بلكه رمان سقوط (1956) اثر عمده او به شمار مي رود . در سقوط ، كه يكي از ده رمان بزرگ جهان شناخته شده ، نويسنده در نوشگاهي در آمستردام ، به گونه اي غم انگيز و خنده‌آور ، از ناتوانيهاي خود با شنونده اي خاموش سخن مي گويد . او حتي نتوانسته است جلوِ خودكشي دختري را در رود سن بگيرد. اين رمان هر چند به ظاهر پوچ گرايانه است اما در واقع طرد پوچي است . كامو در 1958 با انتشار مجموعه داستان غربت و قربت ثابت كرد كه در زمينه داستان كوتاه نيز، كه زنده ترين و ارزشمندترين قالب ادبي شناخته شده ، تواناست .

    در 1960 ، آلبر كامو كه روزي سرمقاله هايش در روزنامه مخفي نبرد، روزنامه نهضت مقاومت فرانسه ، به مردمي اميد حيات مي بخشيد كه حضور چكمه سربازان هيلتر نفس در سينه هاي شان بند مي آورد ، در حادثه اي رانندگي جان باخت . كامو اگر در اين حادثه جان خود را از دست نمي داد اكنون يكي از رمان نويسان پيشرو عصر حاضربود . آلبركامو در 1957 جايزه نوبل براي ادبيات را از آن خود كرد. اين جايزه براي مردي كه پدرش كارگر دوره گرد مزرعه مادرش خدمتكاري بي سواد بود دستاورد كوچكي به شمار نمي آيد .

    .................................................. ...............

    آثار منتشر شده :

    1.آدم اول
    2. بیگانه
    3. طاعون
    4. افسانه سیزف
    5. مرگ خوش
    6. حکومت نظامی
    7.سوءتفهم
    8. گالیگولا
    9. عادل ها غریبه
    10. تسخیرشدگان
    11. گالاته
    12. شورش در آستوریا
    13. پشت و رو
    14. جشن ها
    15. عصیان
    16. اسان شورشی
    17. تبعید و حکومت
    18. سقوط
    19. تابستان
    20. یاغی
    21. مرد اول
    22. کالیگولا
    23. درستکاران
    24. شورش آستوری ها
    25. نماز برای یک راهبه
    26. مهمان
    27. مراسم ازدواج
    28. سقوط
    29. نمایشنامه دادگران
    30. دادگران
    31. نوشته های جاری
    32. مجموعه نوشته های جاری
    33. مجموعه تابستان
    34. تابستان
    35. تبعید و دیار خویش
    36. خطابه های سوئد
    37. نخستین بشر
    38. دون ژوان
    39. در محاصره
    40. شادی
    41. ناکامی ها.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #30
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    نوبل ادبیات سال ۲۰۰۸ به «لوکلزیو» رسید
    58524586357790628653
    «ژان ماری گوستاو لوکلزیو» برنده‌ی جایزه‌ی ده میلیون کرونی نوبل ادبیات سال ۲۰۰۸ شد. این خبر لحظه‌ای پیش در روز نه اکتبر و راس ساعت یازده صبح به وقت گرینویچ در حالی اعلام شد که نام «لوکلزیو» هفته گذشته در بیشتر لیست‌های گمانه‌زنی‌های منتقدان جهان دیده می‌شد. خبرگزاری فرانسه نیز چند روز پیش با انتشار گزارشی «لوکلزیو» را در صدر انتخاب‌های احتمالی خود برای برنده نهایی نوبل ادبیات ۲۰۰۸ اعلام کرده بود. با اتخاذ این تصمیم از سوی آکادمی سوئدی نوبل، نوبل ادبیات پس از بیست و دو سال به یک فرانسوی اهدا می‌شود. آکادمی نوبل با اعلام این خبر «لوکلزیو» را «نویسنده‌ی سبک‌های جدید، ماجراجویی‌های شاعرانه، اشتیاق‌ و کشش جسمانی و کاشف بشریت در وانفسای تمدن حکم‌فرما» توصیف کرد.

    لوکلزیوی شصت و هشت ساله، ۱۳ آوریل سال ۱۹۴۰ در نیس فرانسه بدنیا آمده و تا به امروز بیش از چهل کتاب نوشته است. پدرش جراحی انگلیسی بود و مادرش از نسلی از انگلیسی‌ها بود که در قرن هجدهم به «ایل موریس» مهاجرت کردند. در هشت سالگی به همراه خانواده به کشور «نیجریه» رفت. پدرش در این کشور پزشک جنگ جهانی دوم بود. لوکلزیو از کودکی به همراه زبان مادری‌اش فرانسوی، انگلیسی را نیز فراگرفت. وی پس از اتمام تحصیلات متوسطه به دانشگاه «بریستول» رفت و در سال‌های ۱۹۵۸ و ۱۹۵۹ در این دانشگاه زبان و ادبیات انگلیسی خواند و در «موسسه آموزش ادبیات» شهر نیس فرانسه تحصیلاتش را در مقطع کارشناسی به پایان رساند. وی سپس در دانشگاه «اکس‌آن‌پروانس» فرانسه در سال ۱۹۶۴ کارشناسی ارشد گرفت. «لوکلزیو» خدمت سربازی خود را در سال ۱۹۶۷ در کشور «تایلند» گذراند اما بخاطر انتقاد‌های شدیدش از وضعیت اجتماعی این کشور به مکزیک فرستاده شد. وی سال‌های ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۴ زندگی خود را در پاناما بود و سپس به ادامه تحصیل روی آورد و موضوع پروژه‌ی دکترای خود را «بررسی تاریخ معاصر کشور مکزیک» انتخاب و آن را در دانشگاه «پرپینیان» در سال ۱۹۸۳ ارائه کرد. لوکلزیو پس از فارغ‌التحصیلی در دانشگاه‌های بانگوک، مکزیکو سیتی، بوستون و آلبوکرک آمریکا درس داد.

    هر چند «لوکلزیو» نویسندگی را از سن هفت، هشت سالگی شروع کرده بود اما اولین رمانش را به نام «محاکمه شفاهی» در سال ۱۹۶۳ منتشر کرد که برنده‌ی جایزه «رنودو» فرانسه شد. رمان «بیابان» که در سال ۱۹۸۰ منتشر شد، یکی از مهم‌ترین آثار ادبی این نویسنده فرانسوی به حساب می‌آید. آکادمی نوبل رمان «بیابان» را «تصویر شگفت‌انگیز فرهنگ گمشده بیابان آفریقای شمالی» توصیف کرد. لوکلزیو به‌جز نویسندگی به مقاله‌نویسی، داستان‌ کوتاه‌نویسی و ترجمه متون ادبی نیز علاقه‌مند بوده و هست و کتاب‌های زیادی نیز در این حوزه‌ها منتشر کرده.

    لوکلزیو ابتدا تحت تاثیر نویسندگان هم‌عصرش همچون ژرژ پرک و میشل بوتور بوده و از اندیشه‌های میشل فوکو و ژیل دولوز هم تاثیر گرفته است. با این حال، در انتهای سالیان هفتاد سبک ادبی‌اش را تغییر داد و به داستان‌هایی با روایت ساده روی آورد. ژان ماری گوستاو لوکلزیو در سال ۱۹۹۴ به‌عنوان بزرگترین نویسنده‌ی زنده‌ی فرانسه معرفی شد. «انقلاب‌ها»، «قرنطینه»، «کاشف طلا»، «جنگ» و «بیابان» از مهم‌ترین آثار این نویسنده پرآوازه‌ی فرانسوی هستند. «بالاسینه» از جدیدترین آثار لوکلزیو است که سال ۲۰۰۷ وارد بازار کتاب فرانسه و سپس جهان شد. آکادمی نوبل همچنین این کتاب را «مقاله‌ای عمیقا شخصی درباره تاریخ هنر فیلم‌سازی» توصیف کرد و لوکلزیو را به‌خاطر نوشتن آن ستود. این کتاب گذری‌است بر تاریخ سینما از موقع بوجود آمدن‌اش تا به امروز. به گفته ماهنامه ادبی «مگزین لیته‌رر» این کتاب که جنبه‌های خیالی هم دارد، در آنالیز تاریخ سینما موفق عمل کرده است. رمان «بیابان» و مجموعه داستان «موندو و داستان‌های دیگر» از موفق‌ترین آثار گوستاو لوکلزیو به حساب می‌آید که به فارسی نیز ترجمه شده است.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/