صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11

موضوع: ده شورشی آرمان خواه ادبیات

  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    ده شورشی آرمان خواه ادبیات

    هرنویسنده یک شورشی به حساب می آید.او علیه خودش ،دنیا ،گذشته و آینده اقدام می کند و دنیا را آن جوری که می بیند یا دلش می خواهد آن جوری باشد ،به تصویر می کشد.

    هر نویسنده ای هم فکر می کند که طرز نوشتن او بهترین شکل ممکن است .شاید هم حق با او باشد و در ادبیات ،بر خلاف بسیاری از جاها ،چند تا بهترین شکل ممکن داشته باشیم .

    چه اشکالی دارد به جای رتبه اول ،چند طراز اول داشته باشیم؟چند طراز اول که می آیند ، قواعد موجود را می ***ند و آن جوری می نویسند که به نظرشان بهترین است.

    بعضی از این آدم ها ، چگونگی نوشتن را عوض می کنند و برخی از چه نوشتن را. و گاهی هر دو قضیه با هم عوض می شود .

    مثلا نویسنده ای که تا حالا از خانواده های پولدار نوشته ،نمی تواند به همان سبک و سیاق در مورد زندگی بیچاره ها بنویسد .او باید برای نوشتن طرحی نو در اندازد.

    در ادامه این تاپیک ده شورشی دنیای ادبیات معرفی می شوند ،ده شورشی که دنیای ذهنی و نوشتاری ما را تغییر داده اند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #2
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ریچارد براتیگان ؛ شعری با دانه تربچه

    زیاد شنیده ایم شاعری که خیلی عجله داشته و می ترسیده حسش بپرد روی جلد سیگار،کاغذ دستمال کاغذی و یا روی قبض آب و برق چیزی نوشته باشد. در دوران های گذشته شاعران به علت نداشتن کاغذ ،احتمالا روی پوست آهو ،تخته سنگ و چوب هم نوشته اند. اما این که شاعری در دهه 1960 بیاید و روی بسته بندی دانه های تربچه شعر چاپ کند ،از آن حرف هاست.

    بعد از آن که ریچار براتیگان با کتاب "صید قزل آلا در آمریکا" توفانی در دنیای ادبیات به راه انداخت ،به فکر این افتاد که بیشتر انقلابی عمل کند . او یکی از مجموعه شعرهایش را روی بسته دانه های تربچه چاپ کرد.توی جعبه 10 بسته گذاشته بودند که یک طرفش شعری از ریچارد براتیگان بود و طرف دیگرش ، همان چیزهایی بود که روی بسته های دانه تربچه می نویسند. این کتاب براتیگان ،شکلی عجیب و غریب داشت .قیمتش هم کم نبود .حتی این روزها ،خیلی از مجموعه داران آن را به قیمت های نجومی با هم رد و بدل می کنند ،اما انقلاب براتیگان این ها نبود.

    ریچارد براتیگان ،فرم رمان را عوض کرد .او دلش می خواست همان طور که زندگی می کند بنویسد .یعنی در هم و بدون هیچ نظمی .به همین دلیل است که شما هر جور که بخواهید می توانید "صید قزل آلا در آمریکا" را بخوانید . از ته ، از وسط و یا قاطی پاطی. هر جور خواندنش هم یک جور کیف دارد.


    یکی از اشعار عجیب براتیگان


    اگر برای من می میری
    من برای تو می میرم
    و گورهای مان مثل دو عاشق خواهد بود
    در یک لباس شویی خودکار
    اگر تو صابون می آوری
    من پودر می آورم.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #3
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نیکلای گوگول :شنل پوش

    شاید داستان های طنزآمیز گوگول و به خصوص "یادداشت های یک دیوانه "یا "شنل" هیچ ارتباطی به داستان های جدی روسیه نداشته باشد ، اما نویسنده ای همچون داستایفسکی در مورد او می گوید : :همه ما از زیر شنل گوگول بیرون آمده ایم ."

    ادبیات معاصر روسیه ،به شدت به این نویسنده طنزنویس وابسته است .نوشته های او که سرشار است از طنزی تلخ،به نوشته های آنتوان چخوف می رسد و کمتر کسی است که نداند نوشته های چخوف چه تاثیری بر ریموند کارور و ادبیات معاصر جهان و آمریکا داشته است.علاوه بر این، گوگول تاثیر بسیاری بر ادبیات انتقادی دنیا داشته است. او از اولین نوشته اش که درباره کشاورزی بیچاره است تا آخرین نوشته اش ،همواره به شرایط ناعادلانه جامعه انتقاد کرد.
    همه این ها و سبک نوشتاری ویژه سبب شد تا از همان آغاز کار او را مسخره کنند. گوگول اما از پای ننشست و جنگید تا ادبیاتی نو متولد شود . طنز او چنان با مزه بود که حروف چین ها ،وقتی کارش را می چیدند ،از خنده روده بر می شدند ، با این همه خیلی ها دلشان می خواست سر به تنش نباشد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #4
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    جیمز جویس : دنیای بوها

    پسری را تصور کنید که با عینکی ته استکانی که با بندی به پشت سرش بسته شده ،گیج و ویج به دور و برش نگاه می کند .او درست وسط زمین بازی فوتبال ایستاده و دنبال توپ می گردد. اما آن چه نصیبش می شود ،گل و لای وسط زمین بازی است.

    جیمز جویس که روزگاری دلش می خواست مثل خیلی از ایرلندی ها بازیکن فوتبال شود ،چشمان ضعیفی داشت .بیماری ضعف چشم او کمی ارثی و کمی هم برای کتاب هایی بود که می خواند. این بود که به جای آن که خیلی به دیدن توجه کند ،به شنیدن ،بوییدن و فکر کردن وابسته شد. رمان های جویس پر است از بوها و صداها.او ضعف خود را بدل به یک قدرت کرد و با نوشته های خود تعبیری دیگر از ادبیات را به دست داد. مشهورترین رمان جویس ،هنوز به فارسی ترجمه نشده است . او در این کتاب که اولیس نام دارد،در مورد یک روز شخصیتش می نویسد . این که چطور توانسته یک روز ،یک آدم را تبدیل به هزار صفحه رمان کند ،یکی از آن کارهایی است که فقط از جویس بر می آمد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #5
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مایاکوفسکی :خشن احساساتی




    180px Wladimir Majakowski

    شاید بین نویسنده هایی که در این تاپیک قصد معرفی شان را دارم ، مایاکوفسکی از همه شان انقلابی تر باشد.او به گفته باسترناک،خوشش می آمد که زندگی اش را به یک نمایش تبدیل کند. حضور مایاکوفسکی در کارهای تبلیغاتی ،روزنامه نگاری ،بازیگری سینما و در نهایت شاعری عصیان گر ،نام او را بیشتر از خیلی ها بر سر زبان ها انداخته است .حضور این گونه مایاکوفسکی سبب شده تا زندگی بیش از آن چه که باید در معرض دید همگان قرار گیرد . مایاکوفسکی در سال 1893 در دهکده ای در گرجستان متولد شد ، جایی که آن را بعدها و به افتخار شاعر ،مایاکوفسکی نامیدند.
    شاعر در سال 1908 سه بار دستگیر شد و به زندان افتاد و به همین علت هرگز درسش را تمام نکرد . اما این فقط شروع حادثه های زندگی مایاکوفسکی بود او در عمر کوتاه 37 ساله اش به نقاط بسیاری سفر کرده بود و حادثه های مختلفی را از سر گذرانده بود .همه این مسائل ریز و درشت در شعرهای مایاکوفسکی وجود دارد .شعر او بر خلاف نوشته های اطرافیانش پر از حساس ،کلمات رکیک ،اعتراض و فریاد ،خشونت بود و همه این مسائل متناقض ،کار مایاکوفسکی را بی نظیر می کند .



    یکی از اشعار معرکه ی مایاکوفسکی (با این زندگی می کنم)

    می‌آیی
    عنق‌تر از عنق
    می‌گزی پوست گوزن دست‌کشت را
    می‌گویی:
    راستی
    خبر داری؟
    دارم شوهر می‌کنم

    بکن!
    به درک!
    خیال می‌کنی از پا در می‌آیم؟
    چه باک!
    ببین
    آرامم
    آرام‌تر از نبض يک مرده

    اینم یه آس دیگه از مایاکوفسکی

    الو!
    مامان؟
    مامان!
    پسرت مریض شده
    پسرت
    بهترین مریضی دنیا را گرفته
    مامان!
    قلب پسرت گر گرفته
    مامان
    به خواهرها بگو
    به لودا
    به اولگا
    بگو
    پسرت
    برادرشان
    در به در شده

    هر کلامی
    می‌جهد بیرون
    از دهان سوخته‌اش
    رانده است و مطرود
    حتی هر شوخی‌اش
    مطرود است و رانده

    دهان سوخته‌ی پسرت
    روسپی‌خانه‌ی آتش گرفته‌ای است
    قی‌ می‌کند
    روسپیان برهنه‌اش را

    مردم بو می‌کشند
    بو
    بوی سوختگی است

    آتش‌نشانی کمک!
    اما
    آتش‌نشان‌ها
    درنگ!
    ترا به چکمه‌هايتان
    ترا به برق کلاهتان
    قلب مشتعلم را
    با ملايمت خاموش کنید ...

    این شعر کنار جسدش پس از خودکشی او پیدا شد

    و قایق عشق
    بر صخره ی زندگی روزمره در هم شکست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #6
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    همینگوی :انقلاب دیالوگ ها



    180px Heminguey

    همینگوی از اولین نویسندگان نسل نو آمریکاست که در اوایل قرن بیستم شکل گرفتند.هر چند نیمه دوم عمر همینگوی با کارهای تکراری طی شد ،اما نمی توان نیمه اول انقلابی او را فراموش کرد .همینگوی در نیمه دوم به تکرار خودش پرداخت و این برای یک نویسنده ،خطرناک ترین مسئله به حساب می آید. همه شعرها ، ماجراجویی ها ،ازدواج های مجددو... نتوانست تغییری در این وضعیت به وجود آورد. همینگوی خود شیفته شده بود و یک انقلابی خود شیفته ،بی خاصیت ترین موجود به حساب می آید. اما در نیمه اول کار همینگوی کاری بود کارستان.
    او با دیالوگ های خود که کوتاه ،موجز و پر از روح زندگی بودند ،ادبیات آمریکا و جهان را متوجه خود کرد. از سویی نثر ساده و جذاب همینگوی که بی تکلف می نوشت باعث می شد مردم راحت تر با او ارتباط برقرار کنند.همین باعث شد که بعدها خیلی ها دلشان بخواهد مثل او بنویسند ،مثل جلال آل احمد.یک نثر تلگرافی.این ها برای آن که یک نویسنده انقلابی به حساب بیاید کم نیستند،هر چند که با او مخالفت چندانی نشده باشد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #7
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ویرجینیا وولف: اتاقی از آن خود



    زنان در تاریخ ادبیات جهان ،شکسپیر نداشته اند.آن ها هرگز نتوانسته اند برتولت برشت ،آلبر کامو ،الکساندر دوما ،ویکتور هوگو و داستایوفسکی داشته باشند.چرا؟ یعنی استعداد نوشتن ندارند؟ یعنی هیچ زنی در طول تاریخ متولدنشده که توانسته باشد پا به پای تولستوی بنویسد؟ جواب این سئوال در آستین زنی است که دنیای ادبیات را متحول کرد .تا پیش از آن که ویرجینیا وولف ،با نوشته های محکم و استوارش دنیا رو متوجه خود کند ،زن ها ترجیح می دادند یا ننویسند و یا نوشته هایشان را با اسم مستعار چاپ کنند. شاید این روزها خیلی از ما بدانیم که جرج الیوت اسم زنی است که جرات نوشتن به اسم خودش را نداشته است. اما بسیار بوده اند زن هایی که با اسم های دیگری نوشته اند.

    وولف از دو نظر یک نویسنده ی انقلابی به حساب می آید .او از طرفی با نوشته هایش که به جریان سیال ذهن ارتباط دارد ، با نویسنده هایی مثل جیمز جویس ،هنری جیمز و مارسل پروست پهلو می زند و از طرف دیگر ،با نوشته هایی که از زن های نویسنده حمایت می کرد ،نیمه گمشده ادبیات را متولد کرد .نیمه ای که نمی توانست بنویسد. زن ها پس از وولف توانستند که راحت تر بنویسند .تولد نویسنده هایی مثل سیمون دوبوار،مارگریت آتوود، آلیس مونرو و سیلویا پلات مدیون حضور وولف است. ولف در کتاب "اتاقی از آن خود" در مورد خواهر شکسپیر نوشته است . خواهری که اگر اسیر جامعه ای مرد سالار نبود ،کم از برادر نداشت .نویسنده باید اتاقی از آن خود می داشت و زن ها نداشتند.ویرجینیا وولف را شکسپیر ادبیات معاصر دانسته اند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #8
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بورخس :هزارتوهای تمام نشدنی





    بیشتر ما بعد از شنیدن اسم ادبیات آمریکای لاتین ،یاد مارکز می افتیم. او نوبل گرفته ،کلی کار سیاسی کرده که تیتر یک روزنامه ها شده و خلاصه بلد بوده خودش را چه جوری مطرح کند.اما او پدر رئالیسم جادویی و ادبیات آمریکای لاتین نیست . حتی بورخس هم پدر ادبیات آمریکای لاتین و رئالیسم جادویی نیست. اما بی شک یکی از مطرح ترین نویسندگان این دیار است .او مادری انگلیسی داشت که به خوبی یادش می داد چه طور از انگلیسی به اسپانیایی ترجمه کند.بورخس اولین کتابش را در 9 سالگی ترجمه کرد .

    بورخس دنیای ادبیات را به خوبی می شناخت .او چند زبان بلد بوده و از وقتی توی زیرزمین خانه مادربزرگش ،داستان های هزار و یک شب را پیدا کرد ، اسیر این قصه ها شد. بورخس یکی از اولین نویسنده هایی بود که واقعیت و رویا را به هم آمیخت. او جوری این کار را انجام می داد که مشکل بفهمیم واقعیت کدام است و رویا کدام.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #9
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آندره برتون :ویرانگر





    آندره برتون هنوز یکی از عجیب ترین هنرمندهای دنیا به حساب می آید.او آرزو داشت که یک انقلابی به حساب بیاید ،به همین دلیل تا جایی که می توانست کارهای عجیب و غریب می کرد. مثلا زیر یک صندلی با سنگ توالت را امضا می کرد و آن وقت آن را به عنوان یک اثر هنری می فروخت.

    سوررئالیسم (فرا واقع گرایی) بااسم برتون عجین شده است . او سال ها راهبر این مکتب بود ،مکتبی که می گفت باید از واقعیت های عینی گرفت ،همه ساختارهای ادبیات را از بین برد ،از همه چیز فرار کرد و در نهایت کاری بیهوده مثل هنر را انجام داد .از نظر برتون ،رمان نوشتن یکی از بیهوده ترین مسائل روزگار بود . اما او چند رمان دارد که از میان آن ها "نادیا" به فارسی ترجمه شده است .آندره برتون هیچ وقت این رمان را به درستی ویرایش نکرد. او همان دست نویس اولیه اش را به چاپخانه فرستاد، دست نویسی که پراز غلط املایی و ویرایشی بود .تنها سی سال بعد ،برتون حاضر شد برخی از غلط های املایی و ویرایشی کتاب را اصلاح کند.او معتقد بود که حس اولیه ارزش دارد ،حسی که گاه با کلمه نمی شود آن را بیان کرد و به همین دلیل کتاب "نادیا" پر است از عکس و تصویر.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #10
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آلن رب گری یه : مردی با سبیل گاوبازی





    رب گری یه در دورهای از زندگی شروع به نوشتن کرد که دو جنگ بزرگ جهانی ،روزگار را بر هم تنگ کرده بود .روزگاری که آدم ها آن قدر خودشان را کوچک حس می کردند که تقریبا هیچ بودند .یک بمب اتمی ، بیشتر از 150 هزار ژاپنی را دود کرده بود و به هوا فرستاده بود. یک سری از نویسندگان که آلن رب گری یه رهبرشان بود ،ترجیح دادند که آدم ها را تا آن جایی که می شد از نوشته هایشان حذف کنند . به نظر آن ها آدم ها همان قدر اهمیت داشتند که فنجان ،قاشق ،میز و کیف دستی .به نظر آن ها آدم ها توانایی قهرمان شدند نداشتند. حتی بیشتر ضدقهرمان بودند تا این که قهرمان باشند. ،در مرکز داستان بدرخشند و کارهای مهم بکنند .آدم ها شدند چیزی همطراز با همین چیزهایی که نوشتم.

    آلن رب گری یه به دو دلیل دیگر هم مشهور شد .او دوست داشت به هر راهی که شده مشهور باشد .به همین دلیل سبیل گاوبازیش را باریش مخصوص خودش عوض کرد و از طرفی با فیلم های سینمایی ای که ساخت ، خیلی ها را متوجه خودش کرد .ادبیات بعد از آلن رب گری یه که هنوز زنده است ،رنگ و بویی دیگر گونه یافت. او همان طور که خودش می گوید نویسنده مشهور است ،بی آن که کتاب هایش را خوانده باشند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/