خود را به سفر بیازمودم بیتو
جان کاستم و عنا فزودم بیتو
هم آتش غم به دست سودم بیتو
هم سودهٔ پای هجر بودم بیتو
خود را به سفر بیازمودم بیتو
جان کاستم و عنا فزودم بیتو
هم آتش غم به دست سودم بیتو
هم سودهٔ پای هجر بودم بیتو
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
ای راحت سینه، سینه رنجور از تو
وی قبلهٔ دیده، دیده مهجور از تو
با دشمن من ساختهای دور از من
با دوری تو سوختهام دور از تو
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
ای شاه بتان، بتان چون من بندهٔ تو
در گریهٔ تلخم از شکرخندهٔ تو
تو بادی و من خاک سر افکندهٔ تو
چون تند شوی شوم پراکندهٔ تو
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
کردم به قمار دل دو عالم به گرو
تن نیز به دستخون سپردم به گرو
ماندم همه و نماند چیزی با من
من ماندم و نیم جان و یکدم به گرو
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
ای چشم بد آمده میان من و تو
داده به کف هجر عنان من و تو
از نطق فروبست زبان من و تو
من دانم و تو درد نهان من و تو
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
دل هرچه کند عشق فزون آید از او
شد سوخته بوی صبر چون آید از او
شاید که سرشک خون برون آید از او
کان رنگ بزد که بوی خون آید از او
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
تب کرد اثر در رخ و در غبغب تو
مه زرد شد اندر شکن عقرب تو
چون هست فسون عیسی اندر لب تو
افسون لبت چون نجهاند تب تو
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
کو عمر؟ که داد عیش بستانم از او
کو وصل؟ که درد هجر بنشانم از او
کو یار؟ که گر پای خیالش به مثل
بر دیده نهد دیده نگرانم از او
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
صد ساله ره است از طلب من تا تو
در بادیهٔ طلب من آیم یا تو
جانی به سه بوسه شرط کردم با تو
شرطی به غلط نرفت ها من، ها تو
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
هر روز بود تو را جفایی نو نو
تا جامهٔ صبر من بدرد جو جو
یک ذره ز نیکیت ندیدم همه عمر
بیرحم کسی تو آزمودم، رو رو
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)