تا بر هدف فلک زدم تیر سخن
از حلقه گسسته گشت زنجیر سخن
طعم سخنم همچو عسل خواهد بود
طبعم چو شکر فکند در شیر سخن
تا بر هدف فلک زدم تیر سخن
از حلقه گسسته گشت زنجیر سخن
طعم سخنم همچو عسل خواهد بود
طبعم چو شکر فکند در شیر سخن
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
خاقانی را که هست سلطان سخن
صد لعل فزون نهاد در کان سخن
امروز چنان نمود برهان سخن
کز جمله ربود گو ز میدان سخن
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
خاقانی اگر ز خود نهی گام برون
مهرهات شود از ششدر ایام برون
تا یک نفست آمدن از کام برون
مرغ تو پریده باشد از دام برون
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
بیداد براین تنگدل آخر بس کن
ای ظالم ده رنگ دل آخر بس کن
از خیره کشیت سنگ بر من بگریست
ای خیرهکش سنگدل آخر بس کن
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
بس کور دل است این فلک بیسر و بن
زان کم نگرد به صورت آرای سخن
خاقانی اگر ممیزی عرضه مکن
آن یوسف تازه را بر این گرگ کهن
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
خاقانی ازین چرخ سیه کاسهٔ دون
چونی تو در این گلخن خاکسترگون
از چشم و دلی چو دیگ گرمابه کنون
کآتش ز درون داری و آب از بیرون
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
ای دوست به ماتم چه نشینی چندین
کز ماتم تو شدیم با مرگ قرین
زین ماتم کاندرونی ای شمع زمین
چون برخیزی به ماتم ما بنشین
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
گاهی که کنی عهد و وفا با یاران
زنهار وفای عهد خود واجب دان
بیشکر خدا مباش هرگز نفسی
تا بر تو شود ابر کرمها باران
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
ای دل چو فسردهای غمی پیدا کن
وی غنچه تو داغ ستمی پیدا کن
خواهی که به ملک دل سلیمان باشی
از صافی سینه خاتمی پیدا کن
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
دل خون شد و آتش زده دارم ز درون
پیش آرمیی چو خون که هست آتشگون
می آتش و خون است فرو ریزم خون
آتش به سر آتش و خون بر سر خون
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)