دندان من ار دوش لبت رنجان کرد
تب با تن من به رنج صد چندان کرد
چون دست درازی به لبت دندان کرد
تب خال چرا لب مرا بریان کرد
دندان من ار دوش لبت رنجان کرد
تب با تن من به رنج صد چندان کرد
چون دست درازی به لبت دندان کرد
تب خال چرا لب مرا بریان کرد
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
رخسار تو را که ماه و گل بنده بود
لشکر گه آن زلف سر افکنده بود
زلفت به شکار دل پراکند آری
لشکر به شکارگه پراکنده بود
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
غم شحنهی عشق است و بلا انگیزد
جان خواهد شحنگی و رنگ آمیزد
خاقانی اگر سرشک خونین ریزد
گو ریز که سیم شحنه زین برخیزد
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
آهو بودی پلنگ ب دساز مگرد
گرگ آشتیی بکن سر افراز مگرد
دانی که دلم ز عشق تو نیمه نماند
چون آمدهای ز نیمه ره باز مگرد
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
ای کشته مرا لعل تو مانند بسد
وی کشته به دندان بسد عاشق صد
دریاب مرا دلا سبکتر برکش
ز آن پیش که ترتر شود از آب نمد
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
خاقانی امید بر تو بیشی نکند
کس بر تو بگاه عهد پیشی نکند
خویشان کهن عهد چو بیگانه شدند
بیگانهی نو رسیده خویشی نکند
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
تا چشم رهی چشم تو را چشمک داد
از چشمهی چشم من دو صد چشمه گشاد
هرچشم که از چشم بدش چشم رسید
در چشمهی چشم تو چنان چشم مباد
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
دری که شب افروزتر از اختر بود
از گوهر آفتاب روشنتر بود
بربود ز من آنکه تو را رهبر بود
مانا که کلاه چرخ را درخور بود
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
خاقانی را جور فلک یاد آید
گر مرغ دلش زین قفس آزاد آید
در رقص آید چو دل به فریاد آید
وز فریادش عهد ازل یاد آید
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
رخسارهی عاشقان مزعفر باید
ساعت ساعت زمان زمانتر باید
آن را که چو مه نگار در بر باید
دامن دامن، کله کله زر باید
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)