صفحه 43 از 78 نخستنخست ... 3339404142434445464753 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 421 تا 430 , از مجموع 775

موضوع: دیوان اشعار خاقانی

  1. #421
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    این پرده کاسمان جلال آستان اوست

    ابری است کافتاب شرف در عنان اوست


    این ابر بین که معتکف اوست آفتاب

    وین آفتاب کابر کرم سایبان اوست


    این پرده گرنه صحن بهشت است پس چرا

    رضوان مجاور حرم روضه سان اوست


    این پرده گرنه بحر محیط است پس چرا

    اصداف ملک را گهر اندر نهان اوست


    این پرده گرنه عرش مجید است پس چرا

    ارواح قدس را قدم اندر میان اوست


    این پرده گرنه چرخ رفیع است پس چرا

    سعد السعود را شرف اندر قران اوست


    این پرده گرنه صخره‌ی کعبه است پس چرا

    لب‌های عرشیان همه بوسه ستان اوست


    برجیس موسوی کف و کیوان طور حلم

    هارون آستانه‌ی گردون مکان اوست


    خورشید کرد میل زمین بوس او ازآنک

    سایه‌اش هزار میل بر از آسمان اوست


    خط امان ستانه‌ش و لب‌های خسروان

    العبد بر نوشته به خط امان اوست


    در صف و سجده از قد و پیشانی ملوک

    نون و القلم رقم زده بر آستان اوست


    خاک درش ز چشم و لب میر زادگان

    لاله ستان جنت و عبهرستان اوست


    ناهید زخمه زن گه چوبک زدن به شب

    چابک زن خراجی چوبک زنان اوست


    خورشید روم پرور و ماه حبش نگار

    سایه نشین ساحت طوبی نشان اوست


    تا روز و شب دو خادم رومی و نوبی‌اند

    هر یک به صدق عنبر جان بر میان اوست


    شاگرد خادمان در اوست روزگار

    کاستاد بحر دست جواهر فشان اوست


    شروان به عز شاه ز بغداد درگذشت

    تا شاهزاده صفوة دین بانوان اوست


    بانوی شرق و غرب که چون خوان نهد به بزم

    عنقا مگس مثال، طفیلی خوان اوست


    هست آسیه به زهد و زلیخا به ملک از آنک

    تسلیم مصر و قاهره بر قهرمان اوست


    باز سپید دولت و شیر سیاه ملک

    کاین پرده هم نشیمن و هم نیستان اوست


    این پرده سد دولت و خاقان سکندر است

    اسکندر دوم که دوم سد از آن اوست


    بلقیس بانوان و سلیمان شه اخستان

    کز عدل و دین مبشر مهدی زمان اوست


    جمشید پیل تن نه که خورشید نیل کف

    کافلاک تنگ مرکب انجم توان اوست


    در رزم یازده رخ و با دهر ده دله

    تا نه سپهر و هشت جنان هفت خوان اوست


    ز آن تیغ کو بنفش‌تر است از پر مگس

    منقار کرکسان فلک میهمان اوست


    گر چه به خاندانش سلاطین شرف کنند

    این بانوی جهان شرف خاندان اوست


    زیبد منیژه خادمه‌ی بانوان چنانک

    افراسیاب نیزه‌کش اخستان اوست


    بر دست راست و چپ ملکان مادح ویند

    خاقانی از زبان ملک مدح خوان اوست


    پار آن قصیده گفت که تعویذ عقل بود

    و امسال این قصیده که هم حرز جان اوست


    گر مدح بانوان ز پی سیم و زر کند

    زنار کفر خوک خوران طیلسان اوست


    ور جز بقای بانو و شاه است کام او

    پس داستان سگ صفتان داستان اوست


    وردی است بر زبان همه کس را به صبح و شام

    وز مدح بانوان همه ورد زبان اوست


    یارب به تازگی شرف جاودانش ده

    کاسلام تازه از شرف جاودان اوست


    امیدوار باد به بخت ملک چنانک

    کامید چرخ پیر به بخت جوان اوست


    او سال را به دولت و تایید ضامن است

    نوروز تازه روی ز روی ضمان اوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #422
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    نه به دولت نظری خواهم داشت

    نه ز سلوت اثری خواهم داشت

    نه از آن روز فرو رفته‌ی عمر

    پس پیشین خبری خواهم داشت


    میوه دارم که به دی مه شکفد

    که نه برگی نه بری خواهم داشت


    کرم شب تابم در تابش روز

    که نه زوری نه فری خواهم داشت


    وه که سد ره من جان و دل است

    که به سدره مقری خواهم داشت


    نه نه کارم ز فلک نیک بد است

    من هراس از بتری خواهم داشت


    شیشه‌ای بینم پر دیو و پری

    من پی هر بشری خواهم داشت


    از بر عالم گوساله پرست

    رخت بر گاو ثری خواهم داشت


    تیر باران بلا پیش و پس است

    از فراغت سپری خواهم داشت


    همه روز و شب عمرم خواب است

    خواب شب مختصری خواهم داشت


    روز اعمی است شب انده من

    که نه چشم سحری خواهم داشت


    بخت گویند که در خواب خر است

    مه نه دنبال خری خواهم داشت


    گر چه چون آب همه تن زرهم

    نه امید ظفری خواهم داشت


    چون زره گرچه همه تن چشمم

    نه به دیدن بصری خواهم داشت


    به زمستان چو تموز از تف آه

    تاب خانه‌ی جگری خواهم داشت


    خانه جان دارم و خوانچه سرخوان

    که نه طبخی نه خوری خواهم داشت


    چارپایی دو سه و یک دو غلام

    چارپا هم بکری خواهم داشت


    نه جنیبت نه ستام و نه سلاح

    نز وشاقان نفری خواهم داشت


    کاه برگی تن و جو سنگی صبر

    کاه و جو این قدری خواهم داشت


    از فلک خیمه و از خاک بساط

    وز سرشک آب خوری خواهم داشت


    چون ز تبریز رسم سوی هرات

    هم به ری رهگذری خواهم داشت


    عقرب از طالع تبریز و ری است

    نه ز عقرب ضرری خواهم داشت


    من چو برجیس ز حوت آمده‌ام

    سرطان مستقری خواهم داشت


    گر چه دریاست عراق از سفرش

    نه امید گهری خواهم داشت


    تشنه لب بر لب دریا چو صدف

    سرو تن پی سپری خواهم داشت


    صدفش چشم ندارم لیکن

    از نهنگش حذری خواهم داشت


    عزلتی دارم و امن اینت نعیم

    زین دو نعمت بطری خواهم داشت


    هیچ درها سوی درها نبرم

    که نه زین به درری خواهم داشت


    گرچه آتش سرم و باد کلاه

    نه پی تاجوری خواهم داشت


    نه در هیچ سری خواهم کوفت

    نه سر هیچ دری خواهم داشت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #423
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    تا دل من دل به قناعت نهاد

    ملک جهان را به جهان بازداد

    دفتر آز از بر من برگرفت

    مصحف عزلت عوض آن نهاد


    خسرو خرسندی من در ربود

    تاج کیانی ز سر کیقباد


    نیز فریبم ندهد طمع و جمع

    نیز حجابم نشود بود و باد


    تا چه کند مرد خردمند، آز

    تا چه کند باشه‌ی چالاک، باد


    این همه هست و سبکی عمر من

    رفت و مرا تجربه‌ها اوفتاد


    کافرم ار ز آدمیان دیده‌ام

    هیچ کسی مردم و مردم نهاد


    این نکت از خاطر خاقانی است

    شو گهری دان که ز خورشید زاد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #424
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    عهد عشق نیکوان بدرود باد

    وصل و هجران هر دوان بدرود باد

    بر بساط ناز و در میدان کام

    صلح و جنگ نیکوان بدرود باد


    سبزه‌ای کان بود دام آهوان

    بر سر سرو جوان بدرود باد


    چون گوزنان هوی از جان برکشم

    کان شکار آهوان بدرود باد


    نعل در آتش نهادندی مرا

    آن نهاد جاودان بدرود باد


    صف صف از مرغان نشاندن جفت جفت

    همبر طاق ابروان بدرود باد


    شاهدان بزم را گیسوی چنگ

    بستن اندر گیسوان بدرود باد


    گرد ترکستان عارض صف زده

    آن سپاه هندوان بدرود باد


    پادشاه تازه و تر و جوان

    همچو شاخ ارغوان بدرود باد


    تا توانی خون گری خاقانیا

    کان جوانی و آن توان بدرود باد


    ای جمال الدین چو اسپهبد نماند

    حصن شنذان‌وار جوان بدرود باد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #425
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    دل ز راحت نشان نخواهد داد

    غم خلاصی به جان نخواهد داد


    غم‌گساران فرو شدند افسوس

    کز عدم کس نشان نخواهد داد


    آسمان را گسسته شد زنجیر

    داد فریاد خوان نخواهد داد


    بر زمین صد هزار خون‌ریز است

    یک دیت آسمان نخواهد داد


    زین دو نان سپید و زرد فلک

    فلکت ساز خوان نخواهد داد


    دیگ سودا مپز به کاسه‌ی سر

    کاین سیه کاسه نان نخواهد داد


    سرو آزاد را جهان دو رنگ

    رنگ مدهامتان نخواهد داد


    تا عروس یقین نبندی عقد

    دل طلاق گمان نخواهد داد


    گیتی اهل وفا نخواهد شد

    شوره آب روان نخواهد داد


    از زمانه بترس خاقانی

    که زمانه زمان نخواهد داد


    دیو خوئی است کو به دست بشر

    هیچ حرز امان نخواهد داد


    گنج خانه است جان خاقانی

    دل به خاقان و خان نخواهد داد


    چون به خرسندی این مکانت یافت

    خواجگان را مکان نخواهد داد


    آبرو از برای نان حرام

    به تکین و طغان نخواهد داد


    آبروی است کیمیای بزرگ

    کیمیا رایگان نخواهد داد


    گنج اول زمان نداد به کس

    آخر آخر همان نخواهد داد


    عمر یک هفته ملک شش روزه است

    در بهای جهان نخواهد داد


    سرمه‌ی دین ورا عروس ختن

    عرس بر قیروان نخواهد داد


    خسر پست را سوار خرد

    بدل جیش‌ران نخواهد داد


    دهر بی‌حضرت بهاء الدین

    آسمان را توان نخواهد داد


    آسمان بی‌معین احمد او

    اخرتان را قران نخواهد داد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #426
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    بانوی تاجدار مرا طوقدار کرد

    طوق مرا چو تاج فلک آشکار کرد

    چون پیر روزه دار برم سجده، کو مرا

    چون طفل شیر خوار عرب طوقدارکرد


    تا لاجرم زبان من از چاشنی شکر

    چون کام روزه‌دار و لب شیر خوار کرد


    بودم به طبع سنقر حلقه به گوش او

    اکنون ز شکر گوش مرا گوشوار کرد


    هنگام آنکه خلعه دهد باغ را بهار

    آن گنج زر فشان خزان اختیار کرد


    از زر کش و ممزج و اطلس لباس من

    چون خیمه‌ی خزان و شراع بهار کرد


    زربفت روز را فلک از اطلس هوا

    خواهد بر این ممزج و زرکش نثار کرد


    کرد آفتاب و صبح کلاه و لباچه‌ام

    این زرکش مغرق و آن زرنگار کرد


    و آنگه ز ماه و زهره کلاه و لباچه را

    هم قوقه و هم انگله‌ی شاهوار کرد


    از جنس کارگاه نشابور و کار روم

    بر من خراج روم و نشابور خوار کرد


    بر اسب بخت کرد سوارم به تازگی

    تا خلعتم ممزج اسب و سوار کرد


    از رزمه رزمه اطلس و کیسه کیسه سیم

    دست سمن ستان و برم لاله‌زار کرد


    چون آفتاب زرد و شفق خانه‌ی مرا

    از زرد و سرخ زرکش اطلس نگار کرد


    تا خجلتم بسان شفق سرخ روی ساخت

    شکرم چو آفتاب زبان صد هزار کرد


    در روزه بودم از سخن و جامه‌ی دو عید

    بر من فکند و عهد مرا عیدوار کرد


    دیدم دو عید و روزه گشادم به اب شکر

    هر کو دو عید دید ز روزه کنار کرد


    هر دم به آب شکر وضو تازه می‌کنم

    تا فرض شکر او بتوانم گزار کرد


    درگاه اوست قبله و من در نماز شکر

    تکبیر بسته‌ام که دلم حق گزار کرد


    چون چرخ در رکوع و چو مهتاب در سجود

    بردم نماز آنکه مرا زیر بار کرد


    اصل و تبارش از عرب است و کیان ملک

    با من کرم به نسبت اصل و تبار کرد


    انعامش از تبار گذشته است و چون توان

    ذرات آفتاب فلک را شمار کرد


    اقبال صفوة الدین بانوی روزگار

    ناساز روزگار مرا سازگار کرد


    خلقند شرم سار ز فریاد من که من

    فریاد می‌کنم که مرا شرم سار کرد


    غرقم به بحر منت و آواز الغریق

    چندان زدم که حلقه‌ی حلقم فکار کرد


    از بس که گفتم ای ملکه بس بس از کرم

    جمع ملائکه در گوش استوار کرد


    خاقانی است بر در او زینهاریی

    وین زینهاری از کرمش زینهار کرد


    گر بر درش درختک دانا شدم چه باک

    کاقبال او درخت کدو را چنار کرد


    بلقیس بانوان و سلیمان شه اخستان

    من هدهدی که عقل به من افتخار کرد


    هدهد کنون که خلعت بلقیس عهد یافت

    بختش به خلعت ملک امیدوار کرد


    تا بشنود جهان که فلان مرغ را به وقت

    بلقیس خرقه‌دار و سلیمان شعار کرد


    این بین بی‌من از قلم من فتاد از آنک

    نتوان عطای شه به ستم خواستار کرد


    زیرا به خاک و خاره دهد خرقه آفتاب

    هرک آفتاب دید چنین اعتبار کرد


    بینی به آفتاب که برتافت بامداد

    بر خاک ره نسج زراندوده بار کرد


    چه سود ز آفتاب گریبان سرو را

    کو زر و لعل در بن دامان نثار کرد


    شاه جهانیان علی آسا که ذو الجلال

    از گوهر زبان منش ذوالفقار کرد


    زنگار خورده جنگ کند ذوالفقار من

    کاخر به ذوالفقار توان کارزار کرد


    شاه سخن منم شعرا دزد گنج من

    بس دزد سر زده را تارومار کرد


    از نام من شدند به آواز و طرفه نیست

    صبحی که دزد سر زده را تار و مار کرد


    نی نی اگرچه معجزه دارم چو عاجزم

    بخت نهفته را نتوان آشکار کرد


    امید آبروی ندارم به لطف شاه

    کامسال کمتر است قبولی که پار کرد


    مویی شدم که موی شکافم به تیر نطق

    کسیب طالعم هدف اضطرار کرد


    گوئی حریر سرخ ملخ را ز اشک خون

    بیم سیاه پوشی دیدار سار کرد


    می‌گفتم از سخن زر و زوری به کف کنم

    امید زر و زور مرا خوار و زار کرد


    ماری به کف مرا دو زبان است این قلم

    دستم معزمی شده کافسون مار کرد


    نی پاره‌ای به دست و سواری کنم بر او

    چون طفل کو بر اسب کدوئین سوار کرد


    کس نی سوار دید که با شه مصاف داد؟

    وز نی ستور دید که در ره غبار کرد؟


    مانم به کودکی که ز نارنج کفه ساخت

    پنداشت کو ترازوی زر عیار کرد


    بخت رمیده را نتوان یافت چون توان

    ز آن تار کفتاب تند پود و تار کرد


    خود هیچ کرم یبد شنید است هیچ‌کس

    کو تار بست و تخم نهاد و حصار کرد


    یا هیچ عنکبوت سطرلاب کس بدید

    کب دهن تنید و بدو بند غار کرد


    آنم که با دو کعبه مرا حق خدمت است

    آری بر این دو کعبه توان جان نثار کرد


    این کعبه نور ایزد و آن سنگ خاره بود

    آن کعبه پور آزر و این کردگار کرد


    این کعبه در سرادق شروان سریر داشت

    و آن کعبه در حدیقه‌ی مکه قرار کرد


    این کعبه در عجم عجمش سرگزیت داد

    و آن کعبه در عرب عربش سبز ازار کرد


    این کعبه را خدای ظفر در یمین نهاد

    و آن کعبه را خلیل حجر در یسار کرد


    آن کعبه ناف عالم و از طیب ساحتش

    آفاق وصف نافه‌ی مشک تتار کرد


    این کعبه شاه اعظم و ایزد ز قدرتش

    بر نو عروس فتح شه کام‌کار کرد


    آن کعبه را کبوتر پرنده در حرم

    کاخر ز بام کعبه نیارد گذار کرد


    این کعبه را به جای کبوتر همای بخت

    کاندر حرم مجاورت این دیار کرد


    شش حج تمام بر در این کعبه کرده‌ام

    کایزد به حج و کعبه مرا بختیار کرد


    امسال قصد خدمت آن کعبه می‌کنم

    کاین آرزو دلم گرو انتظار کرد


    بانوی شرق و غرب مگر رخصه خواهدم

    کامید این حدیث دو گوشم چهار کرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #427
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    هرگز به باغ دهر گیائی وفا نکرد

    هرگز ز شست چرخ خدنگی خطا نکرد

    خیاط روزگار به بالای هیچ کس

    پیراهنی ندوخت که آخر قبا نکرد


    نقدی نداد دهر که حالی دغل نشد

    نردی نباخت چرخ که آخر دغا نکرد


    گردون در آفتاب سلامت کرا نشاند

    کآخر چو صبح اولش اندک بقا نکرد


    کی دیده‌ای دو دوست که جوزا صفت بدند

    کایامشان چو نعش یک از یک جدا نکرد


    وقتی شنیده‌ام که وفا کرد روزگار

    دیدم به چشم خویش که در عهد ما نکرد


    دهر اژدهای مردم خوار است و فرخ آنک

    خود را نواله‌ی دم این اژدها نکرد


    بس کس که اوفتاد در این غرقه گاه غم

    چشم خلاص داشت سفینه‌ش وفا نکرد


    آن مهره دیده‌ای تو که در ششدر اوفتاد

    هرگه که خواست رفت حریفش رها نکرد


    خاقانیا به چشم جهان خاک درفکن

    کو درد چشم جان تو را توتیا نکرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #428
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    خسرو بدار ملک جم ایوان تازه کرد

    در هشت خلد مملکه بستان تازه کرد

    کیخسرو تهمتن بر زال سیستان

    در ملک نیم روز شبستان تازه کرد


    این کعبه را که سد سکندر حریم اوست

    خضر خلیل مرتبه بنیان تازه کرد


    بهر ثبات ملک چنین کعبه‌ی جلال

    از بوقبیس حلم خود ارکان تازه کرد


    قصری که عرش کنگره‌ی اوست آسمان

    از عقد انجمش گهر افشان تازه کرد


    مانا که بهر تاختن مرکبان عقل

    مهدی به عالم آمد و میدان تازه کرد


    یا عالمی ز لطف برآورد کردگار

    وانگه در او معادن حیوان تازه کرد


    دست کرم گشاد شه و پای بخل بست

    تا پیشگاه قصر شرف وان تازه کرد


    قحط سخا ز کشور امید برگرفت

    گر خلق بهر عاطفه باران تازه کرد


    شاهی که بهر کوهه‌ی زین‌های ختلیانش

    ماهی به چرخ تحفه ز دندان تازه کرد


    خاقان اعظم آنکه بقا با سعادتش

    هم‌شیره‌ی ابد شد و پیمان تازه کرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #429
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    صبح چو کام قنینه خنده برآورد

    کام قنینه چو صبح لعل‌تر آورد

    کاس بخندید کز نشاط سحر گاه

    کوس بشارت نوای کاسه‌گر آورد


    چار زبان رباب دوش به مجلس

    از طرب این هشت گوش را خبر آورد


    جنبش ده ترک لرزه دار ز شادی

    هندوی نه چشم را به بانگ درآورد


    تا به هم اسرار بزم شاه بگویند

    مرغ صراحی به گوش جام سر آورد


    نامزد خرمی است شاه که گردون

    نامزد دولتش به بام برآورد


    هفت کواکب ز نه سپهر به ده نوع

    هشت جنان را نثار ما حضر آورد


    دوش معلق زنان کبوتر دولت

    آمد و اقبال نامه زیر پر آورد


    نامه‌ی اقبال بر گشادم و دیدم

    کز طربم سفته‌های تازه‌تر آورد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #430
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    آن مه نو بین که آفتاب برآورد

    غنچه‌ی گل بیم که نوبهار درآورد

    از افق صلب شاه بین که مه نو

    آمد و عید جلال بر اثر آورد


    ماه نو از فلک به منزل نه ماه

    شاه زمین را به نورهان ظفر آورد


    در طبق آفتاب چون مه نو دید

    صبح دم از اختران نثار زر آورد


    زآنکه ملک بوالمظفر آدم ثانی است

    قدرت او شیث مشتری نظر آورد


    زآنکه شه مشرق است نوح زمانه

    دولت او سام اسمان خطر آورد


    بخت که سیاره‌ی سعادت شاه است

    یوسف تازه نگر که از سفر آورد


    جوهر اسفندیار وقت به گیتی

    بهمن کسری فش و قباد فر آورد


    عنصر نوشین روان عهد به عالم

    هرمز دولت طراز تاجور آورد


    شاه محمد جلالت است و به تایید

    چرخ ز صلبش محمدی دگر آورد


    جان فریبرز ازین شرف طرب افزود

    ذات منوچهر ازین خبر بطر آورد


    کوه جلالت چو داد گوهر دریا

    گوهر آن کوه بیشتر گهر آورد


    بحر سعادت چو داد عنبر سارا

    عنبر آن بحر شادیی به سر آورد


    زهره همه تن زبان نمود چو خورشید

    مژده‌ی دولت به شاه دادگر آورد


    شاه سلیمان نگین به مژده نگین داد

    یعنی بلقیس مملکت پسر آورد


    وارث جم اخستان که چرخ به رزمش

    چون صف مور از ملائکه حشر آورد


    در کمر عمر شاه دست بقا داد

    کایزد از اجرام دست آن کمر آورد


    آیت تایید باد کز پی مدحش

    خاطر خاقانی آیت هنر آورد


    ز آن فلکی کو بنات نعش همی زاد

    سعد سعودش سماک نیزه درآورد


    شاه جهان ابر ذات و بحر صفات است

    ز آن صدف ملک ازو چنین گهر آورد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 43 از 78 نخستنخست ... 3339404142434445464753 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/