صفحه 39 از 78 نخستنخست ... 2935363738394041424349 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 381 تا 390 , از مجموع 775

موضوع: دیوان اشعار خاقانی

  1. #381
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ما انصف ندمانی لو انکر ادمانی

    فالقهوة من شرطی لاالتوبة من شانی

    ریحان به سفال اندر بسیار بود دانی

    آن جام سفالی کو و آن راوق ریحانی


    لو تمزجها بالدم من ادمع اجفانی

    یزدادلها صبغ فی احمرها القانی


    مجلس ز پری‌رویان چون بزم سلیمانی

    باغنه‌ی داودی مرغان خوش الحانی


    یا یوسف عللنی ادلامک اخوانی

    کم من علل تشفی من غایة الاحزانی


    شو گوش خرد برکش چون طفل دبستانی

    تا پیر مغان بینی در بلبله گردانی


    اقبلت علی وصلی و احتلت لهجرانی

    این القدم الاولی این النظر الثانی


    خاقانی اگر خواهی کز عشق سخن‌رانی

    کم زن همه عالم را پس گو کم خاقانی


    چون بر ملک مشرق عید گهر افشانی

    العبد نویس از جان بر تخته‌ی پیشانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #382
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    یارب لیل مظلم قد قلت یارب ارحم

    حتی تجلی الصبح لی فی‌الساترین المعلم

    جام صبوحی ده قوی چون صبح بنمود از نوی

    بوئی چو باد عیسوی رنگ چو اشک مریمی


    هات من الدن دما فاشرب هنیا فی‌الملا

    فالنفس من قبل الصبی ربت جنانا بالدم


    خون خورده‌ای نه مه پسر خون رزان می خور دگر

    کاین آدمی را آبخور خون است مسکین آدمی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #383
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    قم بکرة و خذها با کورة الحیات

    فالدیک قدینادی هات السلاف هات

    در جام زیبقی کن گوگرد سرخ ذاتی

    آن کیمیای جان‌ها وان گوهر نباتی


    راحا کعین دیک اصفی من الفرات

    فالدیک فی اذان والکاس فی الصلوة


    لب تشنگان جان را سیاره‌ی حیاتی

    بل یوسفان دل را از چاه غم نجاتی


    هات‌الصبوح فاشرب مستدرک الفوات

    انعم بها صبوحی واجمع بهاشتات


    می خواه و دیو دل باش ارچه ملک صفاتی

    از سرزنش چه ترسی نه قاضی‌القضاتی


    حفت الیک روحی حتی انحنت قناتی

    لاالخیر فی حیاتی لاالضر من مماتی


    خاقانیا چو دیدی از عمر بی‌ثباتی

    نطع هوس برافشان پندار شاه ماتی


    وصف خدایگان خوان گر مرد معجزاتی

    اقبال پادشه را از سیل حادثاتی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #384
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    از روی تو فروزد شمع سرای عیسی

    وز عارض تو خیزد نور شب تجلی

    ای صید دام حسنت شیران روز میدان

    وی مست جام عشقت مردان راه معنی


    آتش پرست رویت جان هزار زردشت

    بسته‌ی صلیب زلفت عقل هزار عیسی


    رضوان به روی تو دید این تیره خاکدان را

    گفت اینت خوب جائی، خوشتر ز خلد ماوی


    هر دل که رفت نزهت در باغ زلفت آرد

    دارد چراگه جان در زیر شاخ طوبی


    ای بی‌نمک به هجران خوش کن به وصل عیشم

    دانی مزه ندارد بی‌تو ابای دنیی


    با من که هست جانی مانده ز دست قهرت

    در پای تو فشاندم، کردی قبول یانی


    خاقانی از دل و جان برخی روی تو شد

    گرچه ز وصلت او را دولت نداد برخی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #385
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چو عمر رفته تو کس را به هیچ کار نیایی

    چو عمر نامده هم اعتماد را به نشایی

    عزیز بودی چون عمر و همچو عمر برفتی

    چو عمر رفته ز دستم نداند آنکه کی آیی


    مرا چو عمر جوانی فریب دادی رفتی

    تو همچو عمر جوانی، برو نه اهل وفایی


    دلم تو را و جهان را وداع کرد به عمری

    که او به ترک سزا بود و تو به هجر سزایی


    چو عمر نفس‌پرستان که بر محال گذشت آن

    برفتی از سر غفلت نپرسمت که کجایی


    تو را به سلسله‌ی صبر خواستم که ببندم

    ولی تو شیفته چون عمر بیش بند نپایی


    ز دست عمر سبک پای سرگران به تو نالم

    که عمر من ز تو آموخت این گریخته پایی


    تو هم‌چو روزی بسیار نارسیده بهی ز آن

    که عمر کاهی اگرچه نشاط دل بفزایی


    مرا ز تو همه عمر است ماتم همه روزه

    که هم‌چو عید به سالی دوبار روی نمایی


    چو عمر رفته به محنت که غم فزاید یادش

    به یاد نارمت ایرا که یادگار بلایی


    چو روز فرقت یاران که نشمرند ز عمرش

    ز عمر نشمرم آن ساعتی که پیش من آیی


    ز خوان وصل تو کردم خلال و دست بشستم

    به آب دیده ز عشقت که زهر عمر گزایی


    مرا به سال مزن طعنه گر کهن شده سروم

    که تو به تازگی عمر هم‌چو گل به نوایی


    تویی که نقب زنی در سرای عمر و به آخر

    نه نقد وقت بری کیسه‌ی حیات ربایی


    چنان که از دیت خون بود حیات دوباره

    دوباره عمر شمارم که یابم از تو جدایی


    من از غم تو و از عمر سیر گشتم ازیرا

    چو غم نتیجه‌ی عمری چو عمر دام بلایی


    به عمرم از تو چه اندوختم جزین زر چهره

    به زر مرا چه فریبی که کیمیای جفایی


    برو که تشنه‌ی دیرینه‌ای به خون من آری

    نپرسم از تو که چون عمر زود سیر چرایی


    تنم ببندی و کارم به عمرها نگشایی

    که کم عیاری اگرچه چو عمر بیش بهایی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #386
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    لاله رخا سمن برا سرو روان کیستی

    سنگ‌دلا، ستم‌گرا، آفت جان کیستی

    تیر قدی کمان کشی زهره رخی و مهوشی

    جانت فدا که بس خوشی جان و جهان کیستی


    از گل سرخ رسته‌ای نرگس دسته بسته‌ای

    نرخ شکر شکسته‌ای پسته دهان کیستی


    ای تو به دلبری سمر، شیفته‌ی رخت قمر

    بسته به کوه بر کمر، موی میان کیستی


    دام نهاده می‌روی مست ز باده می‌روی

    مشت گشاده می‌روی سخت کمان کیستی


    شهد و شکر لبان تو جمله جهان از آن تو

    در عجبم به جان تو تاخود از آن کیستی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #387
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    باز از نوای دلبری سازی دگرگون می‌زنی

    دیر است تا در پرده‌ای از پرده بیرون می‌زنی

    تا مهره وامالیده‌ای کژ باختن بگزیده‌ای

    نقشی که در کف دیده‌ای نه کم نه افزون می‌زنی


    آه از دل پر خون من زین درد روز افزون من

    هر شب برای خون من رای شبیخون می‌زنی


    خاقانی از چشم و زبان شد پیش تو گوهرفشان

    تو عمر او را هر زمان کیسه به صابون می‌زنی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #388
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دیوانه شوم چون تو پری‌وار نمایی

    در سلسله‌ی زلف پری مار نمایی

    خورشیدی آنگه به شب آیی عجب این است

    شب روز نماید چو تو دیدار نمایی


    گرچه به شب آئینه نشاید نگریدن

    در تو نگرم کینه دیدار نمایی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #389
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    جوشن صورت برون کن در صف مردان درآ

    دل طلب کز دار ملک دل توان شد پادشا

    تا تو خود را پای بستی باد داری در دو دست

    خاک بر خود پاش کز خود هیچ نگشاید تو را


    با تو قرب قاب قوسین آنگه افتد عشق را

    کز صفات خود به بعد المشرقین افتی جدا


    آن خویشی، چند گوئی آن اویم آن او

    باش تا او گوید ای جان آن مائی آن ما


    نیست عاشق گشتن الا بودنش پروانه وار

    اولش قرب و میانه سوختن، آخر فنا


    لاف یک رنگی مزن تا از صفت چون آینه

    از درون سو تیرگی داری و بیرون سو صفا


    آتشین داری زبان و دل سیاهی چون چراغ

    گرد خود گردی از آن تردامنی چون آسیا


    رخت از این گنبد برون بر، گر حیاتی بایدت

    زان که تا در گنبدی با مردگانی هم وطا


    نفس عیسی جست خواهی راه کن سوی فلک

    نقش عیسی در نگارستان راهب کن رها


    بر گذر زین تنگنای ظلمت اینک روشنی

    درگذر زین خشک سال آفت اینک مرحبا


    بر در فقر آی تا پیش آیدت سرهنگ عشق

    گوید ای صاحب خراج هر دو گیتی اندر آ


    شرب عزلت ساختی از سر ببر باد هوس

    باغ وحدت یافتی از بن بکن بیخ هوا


    با قطار خوک در بیت المقدس پا منه

    با سپاه پیل بر درگاه بیت الله میا


    سر بنه کاینجا سری را صد سر آید در عوض

    بلکه بر سر هر سری را صد کلاه آید عطا


    هر چه جز نور السموات از خدائی عزل کن

    گر تو را مشکوة دل روشن شد از مصباح لا


    چون رسیدی بر در لاصدر الا جوی از آنک

    کعبه را هم دید باید چون رسیدی در منا


    ور تو اعمی بوده‌ای بر دوش احمد دار دست

    کاندر این ره قائد تو مصطفی به مصطفا


    اوست مختار خدا و چرخ و ارواح و حواس

    زان گرفتند از وجودش منت بی‌منتها


    هشت خلد و هفت چرخ و شش جهان و پنج حس

    چار ارکان و سه ارواح و دو کون از یک خدا


    چون مرا در نعت چون اویی رود چندین سخن

    از جهان بر چون منی تا کی رود چندین جفا

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #390
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کار من بالا نمی‌گیرد در این شیب بلا

    در مضیق حادثاتم بسته‌ی بند عنا

    می‌کنم جهدی کزین خضرای خذلان بر پرم

    حبذا روزی که این توفیق یابم حبذا


    صبح آخر دیده‌ی بختم چنان شد پرده در

    صبح اول دیده‌ی عمرم چنان شد کم بقا


    با که گیرم انس کز اهل وفا بی‌روزیم

    من چنین بی‌روزیم یا نیست در عالم وفا


    در همه شروان مرا حاصل نیامد نیم دوست

    دوست خود ناممکن است ایکاش بودی آشنا


    من حسین وقت و نااهلان یزید و شمر من

    روزگارم جمله عاشورا و شروان کربلا


    ای عراق الله جارک نیک مشعوفم به تو

    وی خراسان عمرک الله سخت مشتاقم تو را


    گرچه جان از روزن چشم از شما بی‌روزی است

    از دریچه‌ی گوش می‌بیند شعاعات شما


    عذر من دانید کاینجا پای بست مادرم

    هدیه‌ی جانم روان دارید بر دست صبا


    تشنه‌ی دل تفته‌ام از دجله آریدم شراب

    دردمند زارم از بغداد سازیدم دوا


    بوی راحت چون توان برد از مزاج این دیار

    نوشدارو چون توان جست از دهان اژدها


    پیش ما بینی کریمانی که گاه مائده

    ماکیان بر در کنند و گربه در زندان سرا


    گر برای شوربائی بر در اینها شوی

    اولت سکبا دهند از چهره آنگه شوربا


    مردم ای خاقانی اهریمن شدند از خشم و ظلم

    در عدم نه روی، کانجا بینی انصاف و رضا

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 39 از 78 نخستنخست ... 2935363738394041424349 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/