صفحه 37 از 78 نخستنخست ... 2733343536373839404147 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 361 تا 370 , از مجموع 775

موضوع: دیوان اشعار خاقانی

  1. #361
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چه کرد این بنده جز آزاد مردی

    که گرد خاطر او برنگردی

    بدل گفتی نخواهم جست، جستی

    جفا گفتی نخواهم کرد، کردی


    همه بر حرف هجران داری انگشت

    چه باشد این ورق را در نوردی


    دل من مست توست او را میفکن

    که مستان را فکندن نیست مردی


    کجا یارم که با تو باز کوشم

    که تو با رستم ای جان هم نبردی


    چه سود ار من رسم در گرد اسبت

    که تو صد ساله ره ز آن سوی گردی


    برای آنکه نقش تو نگارند

    دل خاقانی آمد لاجوردی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #362
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر بر در وصالت امید بار بودی

    بس دیده کز جمالت امیدوار بودی


    این فتنه‌ها نرفتی از روزگار بر ما

    گرنه جمال رویت در روزگار بودی


    ما را غم فراقت بحری است بی‌کرانه

    ای کاش با چنین غم دل در کنار بودی


    یارب چه رونق استی بازار ساحری را

    گر چون دو چشمت او را یک کیسه‌دار بودی


    گر بر فلک رسیدی از روی تو خیالی

    در چشم هر ستاره صد لاله‌زار بودی


    رفتی چو آن گل ما از بهر صید گلشن

    گل را به چشم بلبل کی اعتبار بودی


    خاقانی ار نبودی مداح خوبی تو

    خاقان اکبر او را کی خواستار بودی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #363
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دلم غارتیدی ز بس ترک‌تازی

    ز پایم فکندی ز بس دست یازی

    گل و مل تو را خادمانند از آن شد

    وفای گل و صحبت مل مجازی


    مرا جان درافکند در جام عشقت

    گمان برد کاین عشق کاری است بازی


    هلاک تن شمع جان است اگرنه

    نیاید ز موم این همه تن گدازی


    منم زین دل پر نیاز اندر آتش

    تو آبی به لطف ای نگارا به نازی


    تو آنی که با من خلاف طبیعت

    درآمیزی و کشتن من نسازی


    مپرس از دلم کز چه‌ای چون کبوتر

    بگو زلف راکز چه چون چنگ بازی


    تو را چاکری گشت خاقانی آخر

    خداوندیی کن به چاکر نوازی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #364
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خاک شدم در تو را آب رخم چرا بری

    داشتمت به خون دل خون دلم چرا خوری

    از سر غیرت هوا چشم ز خلق دوختم

    پرده‌ی روی تو شدم پرده‌ی من چرا دری


    وصل تو را به جان و دل می‌خرم و نمی‌دهی

    بیش مکن مضایقه زانکه رسید مشتری


    گه به زبان مادگان عشوه‌ی خوش همی دهی

    گه به شگرفی و تری هوش مرا همی بری


    عشق تو را نواله شد گاه دل و گهی جگر

    لاغر از آن نمی‌شود چون بره‌ی دو مادری


    کیسه هنوز فربه است از تو از آن قوی دلم

    چاره چه خاقنی اگر کیسه رسد به لاغری


    گرچه به موضع لبت مفتعلن دوباره شد

    بحر ز قاعده نشد تا تو بهانه ناوری

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #365
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هر روز به هر دستی رنگی دگر آمیزی

    هر لحظه به هر چشمی شور دگر انگیزی

    صد بزم بیارایی هر جا که تو بنشینی

    صد شهر بیاشوبی هرجا که تو برخیزی


    چون مار کنی زلفین وز پرده برون آیی

    ناگه بزنی زخمی چون کژدم و بگریزی


    فتنه کنیم بر خود پنهان شوی از چشمم

    چون فتنه برانگیزی از فتنه چه پرهیزی


    مژگان تو خونم را چون آب همی ریزد

    تو بر سر من محنت چون خاک همی بیزی


    خون ریخته می‌بینی گوئی که نه خون توست

    از غمزه بپرس آخر کاین خون که می‌ریزی


    بردی دل خاقانی در زلف نهان کردی

    ترسم ببری جانش در طره در آویزی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #366
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    از بوالعجبی هردم رنگ دگر آمیزی

    عیسی نه‌ای و روزی صد رنگ برآمیزی

    ده رنگ دلی داری با هر که فراز آئی

    یک‌رنگ شوی حالی چون آب و درآمیزی


    هردم جگرم سوزی گر زلف به کار آری

    نه مشک خلل گیرد چون با جگر آمیزی


    صد زهر بیامیزی و در کام دلم ریزی

    چون نوش کنم زهر ز آن صعب‌تر آمیزی


    خود کژدم زلفت را زهری است که جان کاهد

    حاجب نبود گر تو زهری دگر آمیزی


    از یک نظر تنها، دل باخته‌ام با تو

    جان بازم اگر لطفی با آن نظر آمیزی


    گر هیچ شبی ز آن لب تسکین دلم سازی

    از دیده گلاب آرم تا با شکر آمیزی


    شعر تر خاقانی چون در لبت آویزد

    گوئی که همی آتش با آب درآمیزی


    قصد در خسرو کن تا چشم سعادت را

    از گرد رکاب او کحل‌البصر آمیزی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #367
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای دیده ره ز ظلمت غم چون برون بری

    چون نور دل نماند برون راه چون بری

    اول چراغ برکن و آنگه چراغ جوی

    تا زان چراغ راه ز ظلمت برون بری


    هجران یار بر جگرت زخم مار زد

    آن زخم مار نی که به باد فسون بری


    آن درد دل که برده‌ای آنگه عروسی است

    در جنب محنتی که ز هجران کنون بری


    خاقانیا حریف فراقی به دست خون

    در خون نشسته‌ای چه غم دست خون بری

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #368
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    عتاب رنگ به من نامه‌ای فرستادی

    مرا به پرده‌ی تشریف راه نو دادی

    صحیفه‌های معانی نوشتی و سر آن

    به دست مهر ببستی و مهر بنهادی


    چو نقش عارض و زلف تو نوک خامه‌ی تو

    نمود بر ورق روز از شب استادی


    مرا نمودی کای پای بست محنت ما

    به غم مباش که ما را هنوز بر یادی


    مترس اگرچه به صد درد و بند بسته شدی

    کنون که بنده‌ی مائی ز هر غم آزادی


    از آن زمان که بدیدم نگار خامه‌ی تو

    نگار نامه‌ی من گشت نامت از شادی


    ز لطف‌ها که نمودی گمان برم که همی

    در بهشت بر اهل نیاز بگشادی


    ز فصل‌ها که نوشتی یقین شدم که همی

    دم مسیح بر مردگان فرستادی


    دلیل که از غم غربت چو دیر بود خراب

    به روزگار تو چون کعبه شد به آبادی


    ز رغم آنکه مرا در غم تو طعنه زنند

    غم تو شادی من شد که شادمان بادی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #369
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ز من گسستی و با دیگران بپیوستی

    مرا درست شد اکنون که عهد بشکستی

    به یاد مصطبه برخاستی معربدوار

    بر آتشم بنشاندی و دور بنشستی


    مرا به نیم کرشمه بکشتی ای کافر

    فغان ز کفر تو و آه ازین سبک‌دستی


    به مهر فاخته زان پس که روی بنمودی

    گریز جستی و از دام من برون جستی


    برای مهر تو جان بر میان همی بستم

    چرا به کینه‌ی جانم میان فرو بستی


    خبر نداری کز بس کرانه جوئی و کبر

    میان جانم بی‌رحم‌وار بگسستی


    مرا طفیل کسان مرهمی همی دادی

    کنون ز دادن آن قدر نیز وارستی


    بسا طویله‌ی گوهر که چشم من بگسست

    چو در طویله‌ی بد گوهران بپیوستی


    ستم بد این که تو کردی به جان خاقانی

    ستمگری مپسند، ای خدای چون هستی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #370
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    یک زبان داری و صد عشوه‌گری

    من و صد جان ز پی عشوه خری

    از جگر خوردن توبه نکنی

    زانکه پرورده به خون جگری


    زهره داری تو ز بیم دل خویش

    که بهر دم جگر ما بخوری


    گفته بودی که تمامم به وفا

    برو ای شوخ که بس مختصری


    به دعای سحری خواستمت

    کارم افتاد به آه سحری


    دست هجر تو دهانم بر دوخت

    تا نگویم که مکن پرده دری


    چند در چند همی بینم جور

    چکنم گر نکنم نوحه‌گری


    آب خاقانی گفتی ببرم

    برده‌ای بالله و حقا که بری

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 37 از 78 نخستنخست ... 2733343536373839404147 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/