صفحه 24 از 78 نخستنخست ... 142021222324252627283474 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 231 تا 240 , از مجموع 775

موضوع: دیوان اشعار خاقانی

  1. #231
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    از تف دل آتشین دهانم

    زان نام تو بر زبان نرانم


    ترسم که چو صبر از غم تو

    نام تو بسوزد از زبانم


    فریاد کز آتش دل من

    فریاد بسوخت در دهانم


    بالای سر ایستاد روزم

    در پستی غم فتاد جانم


    مشتی خاکم سبکتر از باد

    هم کشتی آهن گرانم


    گر آهن نیستی تف آه

    با خود بردی بر آسمانم


    چون ریمهن ز بند آهن

    پالوده‌ی سوخته روانم


    لب‌تشنه‌ترم ز سگ گزیده

    از دست کس آب چون ستانم


    وز کوی کس آب چون توان خواست

    کآتش ندهند رایگانم


    دور از تو ز بی‌تنی که هستم

    چون وصل تو هست بی‌نشانم


    مجهول کسی نیم، شناسند

    من شاعر صاحب القرانم


    از من اثری نماند ماناک

    خاقانی دیگرم، نه آنم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #232
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کفر است راز عشقت پنهان چرا ندارم

    دارم به کفر عشقت ایمان چرا ندارم

    سوزی ز ساز عشقت در دل چرا نگیرم

    رمزی ز راز مهرت در جان چرا ندارم


    آتش به خاک پنهان دارند صبح خیزان

    من خاک عشقم آتش پنهان چرا ندارم


    عید است این که بر جان کشتن حواله کردی

    چون کشتنی است جانم، قربان چرا ندارم


    نی کم سعادت است این کامد غم تو در دل

    چون دل سرای غم شد شادان چرا ندارم


    تا خود پرست بودم کارم نداشت سامان

    چون بی‌خودی است کارم سامان چرا ندارم


    مهتاب را به ویران رسم است نور دادن

    پس من سراچه‌ی جان ویران چرا ندارم


    ریحان هر سفالی پیداست آن من کو

    من دل سفال کردم ریحان چرا ندارم


    خاقانیم نه والله سیمرغ نیست هستم

    پس هست و نیست گیتی یکسان چرا ندارم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #233
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نازی است تو را در سر، کمتر نکنی دانم

    دردی است مرا در دل، باور نکنی دانم

    خیره چه سراندازم بر خاک سر کویت

    گر بوسه زنم پایت، سر برنکنی دانم


    گفتی بدهم کامت اما نه بدین زودی

    عمری شد و زین وعده، کمتر نکنی دانم


    بوسیم عطا کردی، زان کرده پشیمانی

    دانی که خطا کردی، دیگر نکنی دانم


    گر کشتنیم باری هم دست تو و تیغت

    خود دست به خون من، هم تر نکنی دانم


    گه‌گه زنی از شوخی حلقه‌ی در خاقانی

    خانه همه خون بینی، سر درنکنی دانم


    هان ای دل خاقانی سر در سر کارش کن

    الا هوس وصلش، در سر نکنی دانم


    گرچه به عراق اندر سلطان سخن گشتی

    جز خاک در سلطان افسر نکنی دانم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #234
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گفتم به ری مراد دل آسان برآورم

    ز آنجا سفر به خاک خراسان برآورم


    در ره دمی به تربت بسطام برزنم

    وز طوس و روضه آرزوی جان برآورم


    ری دیده پس به خاک خراسان رسم چنانک

    حج کرده عمره بر اثر آن برآورم


    از اوج آسمان به سر سدره بگذرم

    وز سدره سر به گلشن رضوان برآورم


    ایزد نخواست آنچه دلم خواست لاجرم

    هر لحظه آهی از دل سوزان برآورم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #235
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مرا گوئی چه سر داری، سر سودای او دارم

    به خاک پای او کامید خاک پای او دارم

    ازو تا جان اگر فرقی کنم کافر دلی باشد

    من آنگه جای او دانم که جان را جای او دارم


    گر او از لطف عام خود مرا مقبول خود دارد

    نیندیشم که چون خاصان قبول رای او دارم


    اگر دل در غمش گم شد چه شاید کرد، گو گم شو

    دل اینجا از سگان کیست تا پروای او دارم


    بن هر موی را گر باز پرسی تا چه سر دارد

    ندا آید که تا سر دارم این سودای او دارم


    به جان او کزو جان را به درد اوست خرسندی

    که جان داروی خویش از درد جان افزای او دارم


    شکارم کرد زلف او چو آتش سرخ رخ زانم

    که در گردن کمند زلف دود آسای او دارم


    اگر صد جان خاقانی به بالایش برافشانم

    خجل باشم که این خلعت نه بر بالای او دارم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #236
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چون تلخ سخن رانی تنگ شکرت خوانم

    چون کار به جان آری جان دگرت خوانم

    زهر غم خویشم ده تا عمر خوشت گویم

    خاک در خویشم خوان تا تاج سرت خوانم


    اشک و رخ من هر دو سرخ است و کبود از تو

    خوش رنگرزی زین پس عیسی هنرت خوانم


    چون درد توام گیرد دامان غمت گیرم

    آیم به سر کویت وز در به درت خوانم


    زین خواندن بی‌حاصل بستم لب و بس کردم

    هم کم شنوی دانم گر بیشترت خوانم


    گفتی که چو وقت آید کارت به ازین سازم

    این عشوه مده کانگه افسوس گرت خوانم


    از محنت خاقانی بس بی‌خبری ویحک

    دانم نشوی در خط گر بی‌خبرت خوانم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #237
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر رحم کنی جانا جان بر سرت افشانم

    ور زخم زنی دل را بر خنجرت افشانم

    معلوم من از عالم جانی است، چه فرمائی

    بر خنجر تو پاشم یا بر سرت افشانم


    بر سوزن مژگانم صد رشته گهر دارم

    در دامن تو ریزم یا در برت افشانم


    آئی به کف آن خنجر چون چشم من از گوهر

    من گوهر عمر خود بر گوهرت افشانم


    گر گوهر جان خواهی هم در کمرت دوزم

    ور دانه‌ی دل خواهی هم در برت افشانم


    طاووس خودآرائی در زیور زیبائی

    گر دیده قبول آید بر زیورت افشانم


    با من به سلام خشک ای دوست زبان ترکن

    تا از مژه هر ساعت لعل ترت افشانم


    خاک در سلطان را افسر کن و بر سر نه

    تا سر به کله داری بر افسرت افشانم


    آن پیکر روحانی بنمای به خاقانی

    تا دیده‌ی نورانی بر پیکرت افشانم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #238
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ما پیشکش تو جان فرستیم

    ور دست رسد جهان فرستیم

    جان خود چه سگ و جهان چه خاک است

    تا بر درت این و آن فرستیم


    یک وام لبت نداده باشیم

    آنگه که هزار جان فرستیم


    در قیمت لعل تو چه ارزد

    ما ارچه هزار کان فرستیم


    دندان مزد سگان کویت

    بپذیری اگر روان فرستیم


    این لاشه‌ی تن کشیده در جل

    بر آخور پاسبان فرستیم


    بس عذر کز آخور تو خواهیم

    گر ابلق آسمان فرستیم


    قصه به تو هر نفس نویسیم

    قاصد به تو هر زمان فرستیم


    دیده هم از آن توست بگذار

    تا مرغ به آشیان فرستیم


    خاقانی را هزار گنج است

    یک یک به تو رایگان فرستیم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #239
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دیده در کار لب و خالش کنم

    پیشکش هم جان و هم مالش کنم

    کعبه‌ی جان او و عید دل هم اوست

    جان و دل قربان همه سالش کنم


    چون مرا از راه کعبه است این فتوح

    بس طواف شکر کامسالش کنم


    ماه من کاشتر سوار آید به راه

    دیده سقا، سینه حمالش کنم


    ناقه‌را چون ماه بر کوهان بود

    نام چرخ مشتری فالش کنم


    ناقه ای کو پای بر یالش نهد

    بوسه گه هم پای و هم یالش کنم


    گه مهار از رشته‌ی جان سازمش

    گه زر رخسار خلخالش کنم


    گر دلم سوزد سموم بادیه

    بس مفرح کز لب و خالش کنم


    کمترین هندوی او خاقانی است

    گر پذیرد نام مثقالش کنم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #240
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دل به سودای بتان دربسته‌ام

    بت‌پرستی را میان دربسته‌ام

    دل بتان را دادم و شادم بدانک

    سگ به شاخ گلستان دربسته‌ام


    پخته‌ی غم‌های عشقم لاجرم

    دم ز خامان جهان دربسته‌ام


    گوش بنهادم به آواز صبوح

    وز دم سبوح‌خوان دربسته‌ام


    باز تسبیح آشکار افکنده‌ام

    باز زنار از نهان دربسته‌ام


    گردن امید خود را ناقه‌وار

    بس جرس‌ها کز گمان دربسته‌ام


    لاشه‌ی عمر از هوس خوش می‌رود

    مهره‌ی رنگینش از آن دربسته‌ام

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 24 از 78 نخستنخست ... 142021222324252627283474 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/