صفحه 17 از 78 نخستنخست ... 71314151617181920212767 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 161 تا 170 , از مجموع 775

موضوع: دیوان اشعار خاقانی

  1. #161
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    آن را که غم‌گسار تو باشی چه غم خورد

    و آن را که جان توئی چه دریغ عدم خورد

    شادی به روی آنکه به روی تو جام می

    از دست غم ستاند و بر یاد غم خورد


    بر درگه تو ناله کسی را رسد که او

    چون کوس هرچه زخم بود بر شکم خورد


    هرکس که پای داشت به عشق تو هر زمان

    از دست روزگار دوال ستم خورد


    عشق تو بر سر مه عشاق آب خورد

    گر مرد اوست بر سر ابدال هم خورد


    زلف تو کافری است که هر دم به تازگی

    خون هزار کس خورد آنگه که کم خورد


    عالم تو را و گوئی خاقانی آن ماست

    او آن حریف نیست کز این گونه دم خورد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #162
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    آنچه تو کردی بتا نه شرط وفا بود

    غایت بیداد بود و عین جفا بود

    قول تو دانی چه بود دام فسون بود

    عهد تو دانی چه بود باد هوا بود


    مهر بریدن ز یار مذهب ما نیست

    لیک چنین هم طریق و رسم تو را بود


    از تو و بیداد تو ننالم کاول

    دل به تو من داده‌ام گناه مرا بود


    ای دل خاقانی از گذشته مکن یاد

    عاقبت این است آنچه رفت بلا بود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #163
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    رخ به زلف سیاه می‌پوشد

    طره زیر کلاه می‌پوشد

    عارض او خلیفه‌ی حسن است

    از پی آن سیاه می‌پوشد


    یوسفان را به چاه می‌فکند

    وز جفا روی چاه می‌پوشد


    بر در او ز های و هوی بتان

    ناله‌ی داد خواه می‌پوشد


    آهوان را به سبزه می‌خواند

    دام زیر گیاه می‌پوشد


    حال خاقانی ارچه می‌داند

    آب خود زیر کاه می‌پوشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #164
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    آواز حسنت ای جان هفت آسمان بگیرد

    سلطان عشقت ای مه هر دو جهان بگیرد

    زلف تو گر به عادت خود را کمند سازد

    مرغ از هوا درآرد، مه ز آسمان بگیرد


    ماهی است عارض تو کاندر سپهر خوبی

    چون از افق برآید آفاق جان بگیرد


    در پای غم فکنده است هجر تو عالمی را

    زنهار وصل را گو تا دستشان بگیرد


    وصلت به کار ایشان دست از میان برآرد

    گر هجر تو به زودی پای از میان بگیرد


    گرخوش خوئی نداری خاقانی آن نداند

    داند که خوش نگاری این را به آن بگیرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #165
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    آنچه عشق دوست با من می‌کند

    والله ار دشمن به دشمن می‌کند


    خرمن ایام من با داغ اوست

    او به آتش قصد خرمن می‌کند


    این دل سرگشته همچون لولیان

    باز دیگر جای مسکن می‌کند


    همچو مرغی از بر من می‌پرد

    نزد بدعهدی نشیمن می‌کند


    می‌برد با گرگ در صحرا گله

    با شبان در خانه شیون می‌کند


    پیش من از عشق بر سر می‌زند

    در پی اندر پی، پی من می‌کند


    آه از این دل کز سر گردن‌کشی

    خود خاقانی به گردن می‌کند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #166
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    مرد که با عشق دست در کمر آید

    گر همه رستم بود ز پای درآید


    ورزش عشق بتان چو پرده‌ی غیب است

    هر دم ازو بازویی دگر بدر آید


    نیست به عالم تنی که محرم عشق است

    گر به وفا ذم کنیش کارگر آید


    از پس عمری اگر یکی به من افتد

    آن بود آن کز همه جهان به سر آید


    طفل گزین یار تا طفیل نباشی

    کانکه دگر دید با تو هم دگر آید


    فتنه شدن بر گیاه خشک نه مردی است

    خاصه به وقتی که تازه گل به برآید


    هر که به معشوق سال‌خورده دهد دل

    چون دل خاقانی از مراد برآید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #167
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    عشق تو اندر دلم شاخ کنون می‌زند

    وز دل من صبر را بیخ کنون می‌کند

    از سر میدان دل حمله همی آورد

    بر در ایوان جان مرد همی افکند


    عشق تو عقل مرا کیسه به صابون زده است

    و آمده تا هوش را خانه فروشی زند


    دور فلک بر دلم کرد ز جور آنچه کرد

    خوی تو نیز از جفا یاری او می‌کند


    با تو ز دست فلک خیره چه نالم از آنک

    هست در ستم که پیش پای بره نشکند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #168
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    نی دست من به شاخ وصال تو بر رسید

    نی و هم من به وصف جمال تو در رسید

    این چشم شور بخت تو را دید یک نظر

    چندین هزار فتنه ازان یک نظر رسید


    عمری است کز تو دورم و زان دل شکسته‌ام

    نی از توام سلام و نه از دل خبر رسید


    از دست آنکه دست به وصلت نمی‌رسد

    جانم ز لب گذشت و به بالای سر رسید


    هر تیر کز گشاد ملامت برون پرید

    بی‌آگهی سینه مرا بر جگر رسید


    با این همه به یک نظر از دور قانعم

    چو روزی از قضا و قدر این قدر رسید


    دوری گزیدن از در تو دل نمی‌دهد

    خاقانی این خبر ز دل خویش بر رسید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #169
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    این عشق آتشینم دود از جهان برآرد

    وین زلف عنبرینت آتش ز جان برآرد

    هر بامداد خورشید از رشک خاک پایت

    واخجلتا سرایان سر ز آسمان برآرد


    یارب چه عشق داری کازرم کس ندارد

    آن را که آشنا شد از خانمان برآرد


    قصد لب تو کردم زلف تو گفت هی هی

    از هجر غافلی که دمار از جهان برآرد


    در زلف تو فروشد کار دل جهانی

    لب را اشارتی کن تا کارشان برآرد


    ای هجر مردمی کن، پای از میان برون نه

    تا وصل بی‌تکلف دست از میان برآرد


    خاقانی این بگفت و بست از سخن زبان را

    تا ناگهی نیاید کز تو فغان برآرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #170
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    دلم ز هوای تو بر نمی‌گردد

    هوای تو ز دلم زاستر نمی‌گردد

    بدل مجوی که بر تو بدل نمی‌جویم

    دگر مشو که غم تو دگر نمی‌گردد


    اثر نماند ز من در غم تو این عجب است

    که در دل تو ازین غم اثر نمی‌گردد


    بد است کار من از فرقت تو وین بد را

    هزار شکر کنم چون بتر نمی‌گردد


    به زر شدی همه کارم ز وصل تو چون زر

    ز بی‌زری است که کارم چو زر نمی‌گردد


    مرا ز بخت خود است این و خود عجب دارم

    اگر جهان به چنین بخت برنمی‌گردد


    اگرچه آب فراقت ز فرق من بگذشت

    دلم خوش است که کعب تو تر نمی‌گردد


    کدام روز که پیش در تو خاقانی

    شهیدوار به خونابه در نمی‌گردد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 17 از 78 نخستنخست ... 71314151617181920212767 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/