صفحه 7 از 78 نخستنخست ... 345678910111757 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 70 , از مجموع 775

موضوع: دیوان اشعار خاقانی

  1. #61
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    عیسی لبی و مرده دلم در برابرت

    چون تخم پیله زنده شوم باز دربرت

    چون شمع ریزم از مژه سیلاب آتشین

    ز آن لب که آتش است و عسل می‌دهد برت


    گر خود مگس شوم ننشینم بر آن عسل

    ترسم ز نیش چشم چو زنبور کافرت


    یاقوت هست زاده‌ی خورشید نی مگوی

    خورشید هست زاده‌ی یاقوت احمرت


    خون ریز ماست غمزه‌ی جادوت پس چرا

    خونین سلب شده است لب معجز آورت


    مانا که هم لبت خورد آن خون که غمزه ریخت

    کاینک نشان خون به لب شکرین درت


    از نشترت سلاح دو بادام گاه جنگ

    چشمم چو پسته پر رگ خونین ز نشترت


    خاقانیی که بسته‌ی بادام چشم توست

    چون پسته بین گشاده دهان در برابرت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #62
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر هیچ شبی وصل دلارام توان یافت

    با کام جهان هم ز جهان کام توان یافت

    دل هیچ نیارامد چون عشق بجنبد

    در آتش سوزنده چه آرام توان یافت


    جان یاد لبش می‌کند ای کاش نکردی

    کان لب نه شکاری است که مادام توان یافت


    من سوختم آوخ ز هوس پختن او لیک

    بی‌آتش رز دیگ هوس خام توان یافت


    خاقانی اگر یار نیابی چکنی صبر

    کاین دولت از ایام به ایام توان یافت


    نامت نشود تا نشوی سوخته‌ی عشق

    کز داغ پس از سوختگی نام توان یافت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #63
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چه گویی ز لب دوست شکر وام توان خواست

    چنان سخت کمان کوست ازو کام توان خاست

    به وصل لب آن ماه به زر یافت توان راه

    کز آن لب به یکی ماه یکی جام توان خواست


    چو او تند کند خوی، مبر نام لب اوی

    که حاجت ز چنان روی به هنگام توان خواست


    به وصلش رسم این بار گر ایام شود یار

    که یاری به چنین کار ز ایام توان خواست


    دلی کافت جان جست دلارام چنان جست

    نه زو صبر توان جست نه آرام توان خواست


    مه خاقانی و مه‌کام که دارد طمع خام

    کز آن فتنه‌ی ایام چه انعام توان خواست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #64
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کیست که در کوی تو فتنه‌ی روی نیست

    وز پی دیدار تو بر سر کوی تو نیست

    فتنه به بازار عشق بر سر کار است از آنک

    راستی کار او جز خم موی تو نیست


    روی تو جان پرورد خوی تو خونم خورد

    آه که خوی بدت در خور روی تو نیست


    با غم هجران تو شادم ازیرا مرا

    طاقت هجر تو هست طاقت خوی تو نیست


    روی من از هیچ آب بهره ندارد از آنک

    آب من از هیچ روی بابت جوی تو نیست


    بوی تو باد آورد دشمن بادی از آنک

    جان چو خاقانیی محرم بوی تو نیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #65
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    عشق تو قضای آسمانی است

    وصل تو بقای جاودانی است

    در سایه‌ی زلف تو دل من

    همسایه‌ی نور آسمانی است


    بربود دلم کمند زلفت

    حقا که مرا بدو گمانی است


    پیداست چو آفتاب کان دل

    در سایه‌ی زلف تو نهانی است


    عشق تو به جان خریدم ارچه

    آتش همه جای رایگانی است


    هرچند بر آستان کویت

    گردون به محل پاسبانی است


    دل جوئی کن که نیکوان را

    دل جوئی رسم باستانی است


    خاقانی را به دولت تو

    کار سخنان هزار کانی است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #66
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    می‌خور که جهان حریف جوی است

    آفاق ز سبزه تازه روی است

    بر عیش زدند ناف عالم

    اکنون که بهار نافه بوی است


    از زهد کنار جوی کاین وقت

    وقت طرب و کنار جوی است


    شو خوانچه کن و چمانه در خواه

    زان یوسف ما که گرگ خوی است


    گرگ آشتی است روز و شب را

    و آن بت شب و روز جنگ‌جوی است


    خاقانی گفت خاک اویم

    جان و سر او که راست گوی است


    گفتی ز سگان کیست افضل

    گر هست هم از سگان اوی است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #67
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دل را ز دم تو دام روزی است

    وز صاف تو درد خام روزی است

    از ساقی مجلس تو ما را

    از دور خیال جام روزی است


    جان خاک تو شد که خاک را هم

    از جرعه‌ی ناتمام روزی است


    مرغی است دلم بلندپرواز

    اما ز قضاش دام روزی است


    ناکام شدم به کام دشمن

    تا خود ز توام چه کام روزی است


    زان پای بر آتشم که دل را

    بر خاک درت مقام روزی است


    ماندم به شمار هجر و وصلت

    تا زین دو مرا کدام روزی است


    فتواست به خون من غمت را

    الحق غم تو حرام روزی است


    خاقانی را زیاد خواندی

    کورا ز وجود نام روزی است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #68
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای دل به عشق بر تو که عشقت چه درخور است

    در سر شدی ندانمت ای دل چه در سر است

    درد کهنت بود برآورد روزگار

    این درد تازه روی نگوئی چه نوبر است


    شهری غریب دشمن و یاری غریب حسن

    اینجا چه جای غم‌زدگان قلندر است


    گفتم مورز عشق بتان گرچه جور عشق

    انصاف می‌دهم که ز انصاف خوش‌تر است


    اینجا و در دمشق ترازوی عاشقی است

    لاف از دمشق بس که ترازوت بی‌زر است


    اکنون که دیدی آن سر زنجیر مشک پاش

    زنجیر می‌گسل که خرد حلقه بر در است


    جوجو شدی برابر آن مشک و طرفه نیست

    هرجا که مشک بینی جوجو برابر است


    از کس دیت مخواه که خون‌ریز تو تویی

    نقب از برون مجوی که دزد اندرون در است


    خاقانی است و چند هزار آرزوی دل

    دل را چه جای عشق و چه پروای دلبر است


    بیچاره زاغ را که سیاه است جمله تن

    از جمله تن سپیدی چشمش چه درخور است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #69
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خاکی دلم که در لب آن نازنین گریخت

    تشنه است کاندر آب‌خور آتشین گریخت

    نالم چو ز آب آتش و جوشم چو ز آتش آب

    تا دل در آب و آتش آن نازنین گریخت


    آدم فریب گندم‌گون عارضی بدید

    شد در بهشت عارض آن حور عین گریخت


    تا دل به کفر دعوت زلفش قبول کرد

    کفرش خوش آمد از من مسکین به کین گریخت


    بیرون گریخت از ره چشمم میان اشک

    الا به پای آب نشاید چنین گریخت


    آن لاشه جست ز آخور سنگین هندوان

    در مرغزار سنبل آهوی چین گریخت


    در کوی عشق دیوی و دیوانگی است عقل

    بس عقل کو ز عشق ملامت گزین گریخت


    از زعفران روی من و مشک زلف دوست

    تعویذ کرده‌ام ز من آن دیو ازین گریخت


    خاقانیا حدیث فلک در زمین به است

    کامسال طالعت ز فلک در زمین گریخت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #70
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خه که دگر باره دل، درد تو در برگرفت

    باز به پیرانه سر، عشق تو از سر گرفت

    یار درآمد به کوی، شور برآمد ز شهر

    عشق در آمد ز بام، عقل ره درگرفت


    لعل تو یک خنده زد، مرده دلی زنده کرد

    حسن تو یک شعله زد، سوخته‌ای درگرفت


    تاختن آورد هجر، تیغ بلا آخته

    زحمت هستی ما، از ره ما برگرفت


    شیر به چنگال عنف، گردن آهو شکست

    باز به منقار قهر، بال کبوتر گرفت


    صبر و دل و دین ما جمله ز ما بستند

    روح مجرد بماند دامن دل برگرفت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 7 از 78 نخستنخست ... 345678910111757 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/