دوران بقا بیمی و ساقی حشواست
بی زمزمهٔ نای عراقی حشو است
چندانکه فذالک جهان مینگرم
بارز همه عشرتست و باقی حشواست
دوران بقا بیمی و ساقی حشواست
بی زمزمهٔ نای عراقی حشو است
چندانکه فذالک جهان مینگرم
بارز همه عشرتست و باقی حشواست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
دنیا نه مقام ماست نه جای نشست
فرزانه در او خراب اولیتر و مست
بر آتش غم ز باده آبی میزن
زان پیش که در خاک روی باد بدست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
امشب من و چنگیی و معشوقهٔ چست
بودیم به عیش و عهد کردیم درست
ساقی ز بلور ناب بر روی زمین
میکشت عقیق و لؤلؤتر میرست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
میکوش که تا ز اهل نظر خوانندت
وز عالم راز بیخبر خوانندت
گر خیر کنی فرشته خوانند ترا
ور میل بشر کنی بشر خوانندت
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
هرچند که درد دل هر خسته بسیست
وز دست فلک رشتهٔ بگسسته بسیست
زنهار ز کار بسته دل تنگ مدار
در نامهٔ غیب راز سربسته بسیست
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
گل کز رخ او خجل فرو میماند
چیزیش بدان غالیهبو میماند
ماه شب چهارده چو بر میآید
او نیست ولی نیک بدو میماند
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
این شمع که شب در انجمن میخندد
ماند بگلی که در چمن میخندد
هر شب که به بالین من آید تا روز
میسوزد و بر گریهٔ من میخندد
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
هر چند بهشت صد کرامت دارد
مرغ و می و حور سرو قامت دارد
ساقی بده این بادهٔ گلرنگ به نقد
کان نسیهٔ او سر به قیامت دارد
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
تا یار برفت صبر از من برمید
وز هر مژهام هزار خونابه چکید
گوئی نتوانم که ببینم بازش
«تا کور شود هر آنکه نتواند دید»
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
ای شعلهای از پرتو رویت خورشید
رویم ز غمت زرد شد و موی سفید
از وصل تو هر که بود در جمله جهان
بر داشت نصیبی و من خسته امید
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)