يادآور مقبرههاي اساطيري
رامسسها فقط در تاريخ نيستند. اين را در و ديوار شهر مردگان ميگويد
شهري كه خالي از لبخندها و صداها، در تنهايي خاموش خود آرميده و مثل عصرهاي بلند جمعه در تابستان، دلگير است؛ شهري كه مأمن مردگان مينامندش، اما مرده نيست. درخت و خانه، دارا و فقير دارد. مثل شهر زندهها كه در قانون مردمانش اعتبار را با اسكناس، اندازه ميگيرند.
كلئوپاتراها هم تنها در افسانههاي دور، لباس و جواهرات را همراه خود دفن نميكنند. با اينكه اينجا نه نيلي هست كه قايق مرگ، تصوير اهرام ثلاثه را در هم شكند و نه كجاوههاي زرين كه اندوه خاموش شاهزادگان پر زرق و برق را به ساحل ببرد. آنچه هست، سكوت است و فاصله؛ فاصلهاي كه به متراژ نيست. گويي افسانه انيما و انيموس، تنها به دنياي مردمان زنده تهران تعلق ندارد و در مورد مردههاي آنكه از هياهوي شهر آرام گرفته اند، صدق ميكند. ارواحي كه كنار هم، اما دور از هم آرميدهاند و بهشت زهرا روي زمين، براي همه آنها بهشت نيست و براي همه، گلدان گل ياس و اتاقهاي زيبا ندارد.
اينجا قطعه 36 بهشت زهراست؛ قطعهاي كه به جاي عدد و رقم، ميتوانست اسم ديگري داشته باشد. مثل قطعه هنرمندان كه در همسايگي آن پيكر دهها شاعر و نويسنده را در خود پناه داده و ديوارها و طاقيهاي آن بوي كهنگي ميدهد. مثل قطعه شهدا و دهها قطعه ديگر كه با عنوان و اسم معين، تكليف آدم را براي رفتن مشخص ميكند.
شايد هم نخواستهاند براي آن اسمي بگذارند و با كلمه و حروف بهشت زميني اعيان را آشكار كنند. بهشتي كه زير پوست عدد و رقم پنهان مانده و كسي نميداند پشت ديوارهاي سفيدي كه در امتداد قطعه هنرمندان قد كشيده، آرامگاه كساني است كه محمود رضائيان، مديرعامل سازمان بهشت زهرا از آنها با عنوان از ما بهتران نام ميبرد و ميگويد: جاي آنهاست و اصطلاح درستي هم به كار ميبرد. شايد هم اگر براي آن اسمي انتخاب ميكردند، قطعه اعيان مناسبترين بود. هر چند اين قطعه به مقبرههاي خانوادگي نيز معروف است و كارمندان و مسئولان شهر مردگان براي معرفي آن، اين عنوان را به كار ميبرند. اما مقبره خانوادگي كجا گوياي شكوه و جلال اين سرزمين سر به مهر اعيان است؟
وقتي وارد قطعه 36 ميشوي، ناخودآگاه ياد افسانههاي باستان مصر ميافتي كه مردگان اصيل و اشرافزاده آن در ميان ديوارهاي سنگي و بلند اهرام، دور از دسترس و سر به مهر باقي ميماندند و دست هيچ ابر و شن باد بر سنگهاي طلا كوب آن سايه نميانداخت، غبار نميريخت. با اينكه اينجا نه سرزمين اساطير است و نه حرف و صحبت ما از شگفتيهاي يك راز هفتگانه است.
اينجا قطعه 36 بهشت زهراست؛ قطعه آدمها و فاصلهها، قطعه اسمها و نسبها، بزرگان و سرشناسان پيشين شهر، بازاريان و بزرگ زادگاني كه هر كدام در فراخناي تنگ پايتخت، اسم و رسمي داشتند و دارند؛ بالانشيناني كه خانه و ملكشان در زمان حيات شايد كمتر از يك قصر نبوده و نباشد. مردماني كه تعدادشان به 200 نفر نميرسد، اما سهمشان از زندگي و مال دنيا اندازه 200 شايد هم هزاران نفر است.
آدمهايي كه به قول رضائيان، 100 ميليون و 170 ميليون تومان برايشان پولي نيست و داشتن يك مقبره خانوادگي مثل خريدن يك قبر 300 هزار توماني براي هزاران شهروند نه آرزوي بزرگي است و نه خواسته قلبي. با اينكه 30-20سال پيش، مقبرهها را با قيمت پايين تري خريدهاند و قيمت آن اين مقدار نبوده است.
در آن سالها برخي از صاحبان مقبرههاي خانوادگي يا همان مالكان قطعه 36، آنها را به مبلغ 10 هزار تومان و ارقام نزديك به آن خريدهاند و امروز كه روزها درگذار خود كوتاه شدهاند، خود و خانوادهشان، كنار هم، زيريك سقف آرميدهاند يا خواهند آرميد؛ سقفي كه محكم است و لوسترهاي گران قيمت دارد.
سقفي كه منحني طبقات را حتي در شهر مردگان حفظ ميكند. مثل اساطيرباستان مصر و رامسسهايي كه فقط در تاريخ نيارميدهاند و تنها در تاريخ نيستند.
قالي ابريشم و ظروف آجيل
قطعه 36 متفاوت از ديگر قطعههاست. اين را در و ديوار آن و گلدانهاي بزرگ گل كه با نوازشهاي نرم نسيم ميرقصند، ميگويد. گلدانهاي سفيد ياس و اطلسي و شمعداني كه تازه گل دادهاند و كنار ستونهاي طاقيهاي بلند جا گرفتهاند؛ طاقيهايي كه با شيبي از آجر و شيرواني اتاقهاي مقبره را از آفتاب و باران مصون ميدارند و برقبرهايي كه در راهرو بهصورت سنگهاي سياه برجسته شدهاند، سايه انداختهاند.
مقبرهها نيز كه بيشتر به اتاقهاي خواب شباهت دارند بهصورت منظم و يك شكل، كنار هم صف كشيدهاند و در بناي تمامي آنها از مصالح ساختماني مشترك استفاده شده، آجر سفيد 3 سانت و موزائيكهاي يكرنگ كه گاه در برجستگيهاي سياه سنگهاي قبر كنده شدهاند و هنگام راه رفتن در ميان طاقيهاي بلند در فراز و فرود قرار ميگيري، فراز و فرودهايي به همان فاصلهاي كه از پشت ديوارهاي آن هست.
با اين همه، با وجود تفاوتهاي اندك، هماهنگي خاصي در اهرام رامسسهاي پايتخت به چشم ميخورد. هماهنگيهايي كه البته آن هم حكايتي دارد و مديرعامل سازمان بهشت زهرا كه 24 سال است فرايند شكلگيري مقبرهها را ميبيند و رازها و قصههاي بسياري از چگونگي آن ميداند، روزهايي را به ياد ميآورد كه مقبرهها تحت نظارت سازمان با مصالح مورد نظر مسئولان آن شكل ميگرفتند و آنها هم تقريبا يكدست بودند. اما كم كم با طول گرفتن مقبرهها و طولاني شدن امتداد طاقيها، صاحبان مقبرهها براي زيباتر جلوه دادن آن به استفاده از آجرهاي سفيد 3 سانت روي آوردند و او مقبرههايي را مثال ميزند كه يكباره تغيير شكل ميدادند و در قالب بنايي از آجرهاي سفيد و زيبا ظاهر ميشدند.
همانگونه كه امروزه هستند؛ سفيد و يكدست، با طاقيهايي كه سنگ سياه ساكنانش را از شعلههاي سوزان آفتاب و دانههاي برف و باران مصون ميدارد. درختان توت در باغچه كوچك قطعه 36 سر فرود آوردهاند و تمام فضاي اطراف آن پر از توتهاي سفيدتري شده كه كسي از آن نميخورد و گويي كاشته شده تا برگ دهد و بار براي آنهايي كه آرام و بيصدا خوابيدهاند، زير طاقيها و سقفهايي كه در سال تنها 15 يا 20 ميهمان دارد. برعكس قطعههاي ديگر كه بدون سقف و ديوار زير نور ماه و شعلههاي خورشيد همه ساله 2 هزار و 400 ميهمان را در دل سياه خود جاي ميدهند و فاصلهاي بين آدمها و سنگها نيست.
رو به درختان توت، پشت آرامگاه اوستا و لاهوتي، مقبرهها در امتداد هم بسان كاروانسرايي ميمانند كه براي استراحت ابدي مسافران ساخته شدهاند و خواب را در سايه هميشگي ديوارها و طاقيها نرمتر و زيباتر ميسازند.
درها همه بسته، بر تمامي درها قفل زدهاند؛ قفلهايي كه بزرگاند و سنگين. عابديني، كارمند اداري بهشت زهرا كه 25 سال است باز و بسته شدن قفلها را ميبيند و صاحبان خاموش و زنده قطعه 36 را ميشناسد در مورد قفلها و درها ميگويد: هر كدام از صاحبان مقبرههاي خانوادگي يك كليد همراه خود داشته و يك كليد ديگر را بهعنوان امانت در دفتر مقابر ميگذارند تا درصورت فراموش كردن كليد از آن استفاده كنند و او كمدي را نشان ميدهد كه بهترتيب شماره كليدهاي مقبره را از آن آويختهاند؛ صفر تا 1496. نخستين قفل و شماره با شماره صفر متعلق به شهردار تهران درزمان طاغوت است كه اسم همسرش را بر سرسراي مقبرهاش انتخاب كردهاند. پشت درهاي بسته، اتاقها با قالي و گلدان و صندلي تزيين شدهاند.
داخل برخي مقبرهها، مجللتر و باشكوهتر از خانه بسياري از آدمهاي زنده بهنظر ميرسد كه زير خروارها دود و آلودگي در تب و تاب روزمرگي ميلولند و بهدنبال سقفي پوشيده روزها را به يأس ميگذرانند. داخل يكي از مقبرهها كه در ميانه رديف مقبرهها قرار گرفته، قالي ابريشم انداختهاند و كنار سنگ سفيد قبر كه از تميزي برق ميزند ظرف بزرگ آجيل قرار دارد. البته اين تمام آن چيزي نيست كه در اين اتاق سرد ولي زيبا و آراسته ديده ميشود؛ گلدان كريستال زيبايي جلوي پنجره، زيبايي آن را دو برابر كرده و لوستر گرد و بزرگ سقف آن مثل قطعهاي درخشان بهنظر ميرسد كه اتاق را روشن ميكند.
مديرعامل بهشت زهرا راست ميگفت مقبرههاي اينجا با شكوهتر از خانههاي بسياري از مردم شهر است؛ مردمي كه شايد داشتن يك قالي ابريشم برايشان آرزوي بزرگي باشد. برخي هم به صندلي اكتفا نكردهاند و براي دكوراسيون اتاق از مبلهاي سلطنتي كه قيمت بالايي دارند، استفاده كردهاند؛ مبلهايي كه بهصورت منظم دورتادور اتاق چيده شدهاند و با رنگ پردهها هماهنگي دارند. هرچند اغلب پردهها سفيد يا كرم بوده و رنگ اتاق را روشن مينمايند.
روي بيشتر سنگهاي قبر گلهاي مصنوعي گذاشتهاند و بر بالاي سنگ، روي ديوار تابلوي عكس متوفي واقع شده كه اغلب قيافهاي جدي و قاطع دارند. يكي از اين عكسها كه بهنظر جالب ميآيد عكس پيرمردي است كه روي صندلي نشسته و عصايي بر دست دارد و يكي ديگر كه بيشتر جلب توجه ميكند مقبره خانوادهاي است كه اصالت هندي دارند و در سالهاي خيلي دور از تاجران سرشناس شهر بودند و عكس بزرگ خاندان كه شاخه گلي بر جيب دارد، گوياي اين موضوع است.
پشت ديوارهاي سفيد
فارغ از زيباييها و شكوه قطعه 36 كه ميتوان عنوان اعيان را براي آن به كار برد اسم و نسب آدمهايي است كه در آن آرميدهاند و با خطوط درشت رنگي، اسمشان بر سرسراي مقبره نوشته شده است. آدمهايي كه فاصله را در دنياي مردگان و زندهها تفسير ميكنند و به قول رضائيان از ما بهتران هستند. او در مورد اين آدمها و شغلها و مناسبشان ميگويد: اغلب بازاريان و تجار بزرگ شهر هستند و اين مقابر را در سالهاي گذشته يعني همان آغاز شكلگيري بهشت زهرا خريدهاند؛ زماني كه مقبرههاي خانوادگي، هنوز اين قدر گران نشده بودند و بين 10 تا 20 هزار تومان قيمت داشتند.
رضائيان در پاسخ به اين سؤال كه آيا شخصيتهاي سياسي، هنري و علمي تهران داراي مقابر خانوادگي هستند يا نه ميافزايد: نه هيچ كدام مقبره خانوادگي ندارند و اسمهاي موجود در سرسراي مقبرهها هم گوياي اين مسئله است.
اسمهايي كه البته برخي داراي نقش مهمي در انجام حركتهاي اجتماعي بودهاند و يكي از آنها هم كه مقبرهاش بهصورت مستقل ميان مقبرههاي ديگر قرار گرفته و شيرواني نارنجي آن، آن را از بقيه متمايز ميسازد، متعلق به يكي از شخصيتهايي است كه اقدامات اجتماعي مثبتي در دوران حيات خود انجام داده و جزو شخصيتهاي سرشناس شهر از نظر اجتماعي و دارايي به حساب ميآيد. هر چند اين افراد بسيار اندك بوده و اكثريت بازاريان و تجار هستند.
با اينهمه اينجا قطعه 36 است؛ قطعه آدمها و فاصلهها، آدمهايي كه در خانههايي بزرگتر زيستهاند و در مقبرههايي زيباتر آرميدهاند؛ آدمهايي كه فقط در اساطير نيستند و در همين نزديكيها خانه دارند و پشت ديوارهاي سفيد اتاقهايي است كه بهشت را روي زمين برايشان به تصوير ميكشد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)