یارب رود از تنم اگر جان چه شود
وز رفتن جان رهم ز هجران چه شود
مشکل شده زیستن مرا بی یاران
از مرگ شود مشکلم آسان چه شود
یارب رود از تنم اگر جان چه شود
وز رفتن جان رهم ز هجران چه شود
مشکل شده زیستن مرا بی یاران
از مرگ شود مشکلم آسان چه شود
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
دست ساقی ز دست حاتم خوشتر
جامی که دهد ز ساغر جم خوشتر
آن دم که دمد ز گوشهی لب نایی
در نی، ز دم عیسی مریم خوشتر
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
ای مستمعان را ز حدیث تو سرور
وی دیدهی صاحب نظران را ز تو نور
جز حرف و رخت گر شنوم ور بینم
گوشم کر باد الهی و چشمم کور
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
باز آی و به کوی فرقتم فرد نگر
وز درد فراق چهرهام زرد نگر
از مرگ دوای درد خود میطلبم
بیمار نگر دوانگر درد نگر
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
دارم ز غم فراق یاری که مپرس
روز سیهی و شام تاری که مپرس
از دوری مهر دل فروزی است مرا
روزی که مگوی و روزگاری که مپرس
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
دارم ز جدایی غزالی که مپرس
در جان و دل اندوه و ملالی که مپرس
گوئی چه بود درد تو دردی که مگوی
پرسی چه بود حال تو حالی که مپرس
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
بس مرد که لاف میزد از مردی خویش
در پیرهزنی دیدم ازو مردی بیش
ابنای زمانه دیدم اغلب هاتف
مردند ولی با لب و با سبلت و ریش
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
دلخستهام از ناوک دلدوز فراق
جان سوخته از آتش دلسوز فراق
دردا و دریغا که بود عمر مرا
شبها شب هجر و روزها روز فراق
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
ای در حرم و دیر ز تو صد آهنگ
بیرنگی و جلوه میکنی رنگ به رنگ
خوانند تو را مؤمن و ترسا شب و روز
در مسجد اسلام و کلیسای فرنگ
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
آن گل که چو من هزار دارد بلبل
دانی به سرش چیست پریشان کاکل
روئیده میان سبزهزاری ریحان
یا سرزده در بنفشه زاری سنبل
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)