منتظر
سر به سرم نگذار،حوصله ات تنگ شده می دانم
اما دل بی شکیب،نباش
ما هم مثل تو نگاه مهربانی را می جوییم که چشم هایمان را در عبور شتابان ابرهای زمان ورق بزند و به شاخه های بی روح و تکیده جان بدهد
آری دل،من و تو باید اول از همه،از این تارهایی که دجال درون،دورمان تنیده رها شویم
آن وقت می شویم منتظر
بی شکیب نباش،که این پیله های نخوت و انجماد روزی شکسته می شوند
و منتظرترین واژه های آسمانی را از گلوی منجی خواهیم شنید
این را به همه ی آن هایی که خود را به خواب زده اند هم بگو
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)