هنر ويدئو با وجود خصومت تلخي كه نسبت به فرهنگ مصرفي حاكم دارد ، به دليل وابستگي محض به دستاوردهاي آتي در پيشرفت هاي فني ، خود بسيار به مصرف گرايي اتكاء دارد ! نسل جديد ويدئو ها ، نه بر اساس تقاضاي جهان هنر ، بلكه به اقتضاي يك بازار سيري ناپذير مركب از صنايع تبليغاتي و تلويزيوني از يك سو و كساني كه در پي مصارف خانگي و آماتوري هستند ، از سوي ديگر پديد آمده است .

البته نبايد پنداشت كه بين جهان هنر از يك سو و جريان اصلي تلويزيون و تبليغات از سوي ديگر ، هيچ گونه تعامل خلاقه اي وجود نداشته است . در نخستين روزهاي هنر ويدئو ، اد امشويلر ed emshwiller (1990-1925 نوعي انيميشن كامپيوتري را با موسيقي تهيه شده توسط سينتي سايزر در هم آميخت . استفاده امشويلر از مهارت كامپيوتري در آن زمان بسيار غريب بود ، به طوري كه بعد ها و با ظهور كامپيوترهاي شخصي - كه تا دهه 1990 هنوز به طور كامل گسترش نيافته بودند - تا حدي رايج گرديد . يكي از مشكلات اصلي بر سر راه خلاقيت هاي بصري هنرمندان ويدئو اين واقعيت بود كه هر نوآوري به سرعت براي استفاده هاي تجاري مورد تقليد قرار مي گرفت . آثار ويدئويي كه به عنوان كارهاي هنري ساخته مي شدند ، پيوند نزديكي با كليپپ هاي موسيقي و قطعات تبليغاتي داشتند . برخي از هنرمندان برجسته ، همانند ديمن هرست demin hirst (1965 ، به سادگي به قلمرو تجاري وارد شده و چندين كار ويدئويي را براي صنعت موسيقي كارگرداني و يا طراحي كردند . بودجه ي به مراتب سخاوتمندانه تري كه در اين نوع فعاليت در دسترس قرار مي گرفت ، اين باور را القا مي كرد كه محصولات تجاري از جهات گوناگون از آنچه كه بطور مستقل تهيه مي شود عالي تر هستند .

در حال حاظر ، گو اينكه كمي دير به نظر مي رسد ، اما به هر حال كارهاي ويدئويي افرادي كه داراي پيشينه ساخت ويدئوهاي تجاري يا موسيقي - و نه در حوزه هنرهاي زيبا - هستند ، اندك اندك را بسوي نمايشگاه هاي هنري مي گشايد . نمونه شاخص اين موارد ، كارهاي ويدئويي كريس كانينگهام chris cunninghum (1970 است ، شهرت وي بيشتر با ويدئو موسيقي رقم خورد . او براي خواننده متولد ايسلند ، بيورك و نيز چند خواننده ديگر موسيقي پاپ ، قطعات ويدئويي تهيه كرد . ويدئوي فلكس flex (2000 يكي از اين قطعات بود كه در نمايشگاه قيامت apocalypse در آكادمي سلطنتي انگليس در شهر لندن به نمايش در آمد . اين اثر با قدرت فني درخشان ،‌ لايه هاي صدا و تصوير را با كيفيت هنري بي نظير آنچنان در هم آميخت كه حقيقتا" از بسياري جهات از 99% كارهاي ويدئويي هنري - كه علي الاطلاق در مورد حوزه هنرهاي زيبا قرار مي گيرد - برتر به نظر مي رسيد . در قياس با اين اثر ، كارهاي رايج ويدئويي هنري ، انصافا" ضعيف و بدوي جلوه مي نمايد .

خط داستاني فلكس از اين قرار است : زن برهنه ايي كه اندكي ساخته شده است ، مرد برهنه ايي را كه با قدرت ساخته و پرداخته شده مي زند . مرد برهنه ايي كه با قدرت ساخته شده زن را كتك زده و با او مقاربت جنسي مي كند . زن خزيده تا مرد را در آغوش بگيرد . سپس صحنه به نوعي سفيدي انتزاعي گرائيده ، گويي دود يا مايعي سفيد همه فضا را در بر مي گيرد . اين نوع پيام ساده انگارانه بيشتر در فرهنگ عاميانه جاي داشته و حاكي از نوعي نفرت از جنس زن است . در دهه هاي گذشته اين طرز تلقي از غالب شيوه ها و تظاهرات هنري رخت بربسته ، گو اينكه در مواردي معدود چون موسيقي رپ هنوز پابرجا مانده است .