سامان ارسطو، بازیگری كه بعد از 42 سال تغییر جنسیت داد + تصویر
همه فكر میكنند فقط دیوانهها باید بروند روانپزشك اما بچههای ما بعد از جراحی قطعا باید تحت نظر باشند اما این امكان برای خیلیها فراهم نیست. ببینید، ما فكر میكنیم اگر عمل جراحی تغییر جنسیت را انجام بدهیم دنیا برایمان بهشت میشود اما خبری از این جور چیزها نیست. وقتی در جمع بچهها بودم و میگفتم باور كنید بعد از عمل هم زندگی همین است باورشان نمیشد. زندگی همین است اما بعضیها كه به خودشناسی نرسیدهاند،كارهای عجیبی میكنند، زنها زیادی زنانه رفتار میكنند و مردها غیرتهای كاذب و افراطی از خودشان نشان میدهند.
چهرهاش برای خیلیها آشناست؛ خیلیها هنوز نقشآفرینیاش را در فیلمهای «سربازهای جمعه»، «تیغزن»، «تسویه حساب» و «استشهادی برای خدا» به خاطر دارند. خیلیها هم او را با « آناهیتا» و «سرزمین كهن» به یاد میآورند. چهره ارسطو نقطه مشترك این فیلمها و سریالهاست؛ چه در روزهایی كه فرزانه بود و با هویتی زنانه نقش بازی میكرد و چه حالا كه سامان است و در قالب یك مرد در فیلمها و سریالهای مختلف بازی میكند.
به نوشته سرنخ؛ او یكی از قدیمی ترین بازیگران حیطه بازیگری و یكی از مشهورترین ترنسكشوالهای كشورمان است كه بعد از 42 سال تغییر جنسیت داده؛ خودش كه میگوید:« نه چیزی برای پنهان كردن دارم و نه ترسی از حرف زدن درباره گذشتهام» شاهد این ادعا عكسهای دوران فرزانگیاش است كه در گوشه و كنار خانهاش دیده میشوند؛ عكسهایی كه سامان آنها را دور نینداخته است.
بیشتر از 40 سال از عمرتان را در یك قالب دیگر گذراندید، شما كه میدانستید به این جنسیت تعلق ندارید چرا اینقدر دیر اقدام كردید؟
جایگاهم را پیدا نكرده بودم. نمیدانستم كجا ایستادهام. شك داشتم كه تی اس هستم یا نه؟میدانستم یك مشكل اساسی وجود دارد اما باید اطمینان پیدا میكردم. از عواقب تغییر جنسیت و تنهایی بعد از آن هم خیلی میترسیدم؛ در اصل، مهمترین مشكلم همین تنهایی بود. من عاشق معاشرت كردن با دیگران هستم و دوست دارم همیشه در خانهام مهمان داشته باشم. میترسیدم بعد از جراحی دیگر كسی من را نپذیرد.
ترس از تنها شدن باعث شد 20 سال طول بكشد تا من تصمیم بگیرم جنسیتم را تغییر بدهم اما سال 85 دیگر مطمئن شدم كه میخواهم این كار را انجام بدهم و اقدام كردم. همان موقع خیلیها گفتند باید بازیگری را ببوسی و كنار بگذاری ؛ گفتند كار و زندگی ات رو جمع كن و برو خارج اما میبینید كه هنوز هم اینجا هستم و به كارم ادامه میدهم.
در تئاتر و سینما جزو قدیمیها به حساب میآیید، نقطه آغاز بازیگریتان كجا بود؟
از سال 67 به شكل حرفهای كارم را شروع كردم، آن روزها ساكن شاهرود بودم و همانجا هم كار میكردم. یك سال بعد گفتند خانمها نمیتوانند روی صحنه بیایند و كار كنند، ما هم برای اینكه بگوییم هنر زن و مرد ندارد، یك تئاتر به اسم «خرابه شام» كار كردیم و همه خانمها با پوشیه روی صحنه رفتند.
همین جسارتی كه ما بهخرج دادیم باعث شد سد روی صحنه نرفتن خانمها شكسته شود و ما بتوانیم كارمان را ادامه دهیم. اواخر سال 68 برای مدتی به تهران آمدم و بعد دوباره به شاهرود برگشتم اما از سال 74 به بعد برای همیشه تهران را برای زندگی انتخاب كردم چون اینجا راحتتر میتوانستم كار كنم.
اولین سریالی كه خارج از قالب زنانه و در واقع با قالب اصلیتان بازی كردید، كدام سریال بود؟
سال 87 در یكی از برنامههای ویژه عید نوروز به كارگردانی سعید آقاخانی نقش یك سمسار را بازی كردم. البته آن زمان درباره بازی در سریال كمال تبریزی هم صحبتهایی كرده بودم، اما اولین حضورم جلوی دوربین با همان نقش سمسار بود.
بعد برای صحبت با كمال تبریزی به پشت صحنه سریالش یعنی «سرزمین كهن» رفتم و با او به گفتوگو نشستم. اضطراب زیادی داشتم، مدام منتظر بودم ایشان یك دنیا سوال درباره كاری كه انجام دادهام بپرسند، اما آقای تبریزی طوری رفتار كرد كه انگار نه انگار اتفاقی افتاده، خیلی راحت فقط درباره بازی در فیلمشان با هم حرف زدیم.
مسعود كیمیایی هم همینطور بود. من سالهاست ایشان را میشناسم؛ ایشان یكی از افرادی بود كه از قبل میدانست قرار است تغییر جنسیت بدهم و چه مشكلی دارم. یكی از خوشبختیهای من حضور این آدمها بود كه كنارم بودند و توانستم روی كمك و اطمینان قلبیای كه به من میدادند حساب كنم و برای تغییر جنسیت اقدام كنم.
ارتباطاتی كه قبل از تغییر جنسیت داشتید بعد از آن هم ادامه پیدا كرد یا تغییر كردند؟
بیشتر رابطههایم را بعد از جراحی هم حفظ كردم اما چند تا دوست خوب داشتم كه متاسفانه آنها را دست دادم و الان فقط گاهی تلفنی با آنها در ارتباط هستم.
با چه چیزی مشكل داشتند؟ اینكه راه اصلی زندگیتان را انتخاب كردید و تغییر جنسیت داده بودید یا مشكل، چیز دیگری بود؟
نپذیرفتند، اصلا موقعیتی را كه داشتم نپذیرفتند. میگفتند این فكری كه درمورد خودت میكنی با چند جلسه روانكاوی حل میشود و خیلی جدی نیست. میگفتند تو بیدلیل یك مشكل كم اهمیت را بزرگ كردهای. این گروه رابطهشان را كاملا با من قطع كردند و همین موضوع خیلی اذیتم كرد.
حتی در یك دوره، افسردگی گرفتم اما چون اعتقاد داشتم زمان، مشكلات را حل میكند، همه چیز را به گذشت زمان سپردم و در حال حاضر بیشتر آنهایی كه دیدشان نسبت به این كارم منفی بود من را پذیرفتهاند. حالا خیلیها فهمیدهاند كه ما باید آدمها را به خاطر چیزی كه هستند دوست داشته باشیم، نه چیزی كه دوست داریم باشند.
همكارانتان چطور؟ آنها با سامان ارسطو مشكلی ندارند؟
حالا دیگر همه سامان را بیشتر از فرزانه میشناسند و میپذیرند و این همان اتفاقی است كه باید بیفتد. قبل از جراحی مدام باید دلیل رفتارهایم را به دیگران توضیح میدادم و میگفتم این زنی كه شما میبینید واقعیت دنیای من نیست؛ من فقط جسم زنانه دارم. همین باعث میشد آنها را آزار بدهم و روزهای پرتنشی را بگذرانم و حتی یك زن قلدرمآب به نظر برسم .اما حالا دیگر نیازی نیست بخواهم چیزی را ثابت كنم برای همین خیلی آرامتر از قبل هستم. آن وقتها توی چشمهایم فقط و فقط ترس و افسردگی بود.انگار مدام درحال پنهان كردن خودم بودم...
با كدام یك از دوستان بازیگرتان رابطه بهتری داشتید؟
مائده طهماسبی و همسرشان فرهاد آئیش، مستانه مهاجر، مهتاب كرامتی، مسعود كیمیایی، رابعه اسكویی، مجید جعفری و خیلیهای دیگر. دوستان هنرمندم راحت پذیرفتند.
عزتالله انتظامی، محمدعلی كشاورز و خیلی از كسانی كه سن وسال بیشتری از آنها گذشته و فكر میكردم این اتفاق را خیلی راحت نپذیرند اما باز هم به من خیلی كمك كردند و شرایطم را همانطور كه بود پذیرفتند.
رابطهتان با خانوادهتان چطور است؟
راستش الان خیلی بهتر از قبل شده؛ فقط بعضی وقتها نمیدانم از روی قصد و غرض است یا ناخودآگاه، آنها من را به اسم قبلیام صدا میزنند و این كمی آزاردهنده است.
در این مدت هیچوقت این رابطه قطع نشد؟
نه خوشبختانه؛ البته فاصله سنی من و خواهرهایم كمی زیاد است. مثلا بزرگترینشان 58ساله است؛ بالطبع كنارآمدن با شرایطی كه من داشتم برایشان كار راحتی نبود با این حال هیچوقت رابطهمان را با هم قطع نكردیم. شاید این رابطه مدتی كمرنگ شد اما من هیچوقت نخواستم خودم را پنهان كنم چون اعتقاد داشتم كار درستی انجام دادهام و همین باعث می شد میلی به پنهان كردن خودم نداشته باشم.
با بچهها چطور؟ بچههای اقوام و آشنایان؟
خیلی خوب است، چون یك كودك درون دارم كه اسمش سیناست؛ سینا سالهاست كه همراه من است.نه بزرگ میشود و نه دست از شیطنت برمیدارد؛ من50 تا خواهرزاده دارم كه عاشقم هستند، من هم عاشق آنها هستم.
هزینه جراحیها زیاد بود؟ برای تهیهاش مشكل نداشتید؟
دو تا جراحی اولم نزدیك به 9 میلیون تومان هزینه داشت كه با كمك مهتاب كرامتی و پادرمیانیهایش به 400 هزار تومان رسید و این واقعا كمك بزرگی بود كه هیچوقت فراموش نمیكنم. جراحی دوم كه مهمترین و اصلیترین جراحی بود پول زیادی میخواست؛ چیزی حدود 20 میلیون تومان كه با كمك 30 نفر از همكارانم این مبلغ تهیه شد و بالاخره خرداد ماه سال گذشته آخرین عمل تغییر جنسیت را انجام دادم. اگر كمك آنها نبود با مشكل روبهرو میشدم.
بهزیستی هم كمك كرد؟
متاسفانه آسیبدیدگان خیلی از آسیبهای اجتماعی زیر نظر بهزیستی هستند اما من و امثال من زیر شاخهای از وزارت بهداشت هستیم و فقط میتوانیم با بهزیستی در تعامل باشیم. هزینهای كه دولت برای كمك به جراحی ما در نظر گرفته 10 میلیون تومان است اما در عمل بهزیستی در مرحله اول 4 میلیون میدهد و در قسط بعدی یك میلیون تومان البته ممكن است این مبلغ قسط ها به صورت دیگری هم باشد،مثلا اول 3 میلیون بعد 2 میلیون. حالا بماند كه چقدر برای همین پول باید برو بیا داشته باشیم و از این اتاق به آن اتاق برویم و از هر جایی نامه بگیریم و تمام اینها ما راخسته تر می كند...
مشكلات دیگری هم داشتید؟
خیلی زیاد؛ مثلا بهزیستی برای ما پزشك تعیین میكند. آنها خودشان راضی نمیشوند كه گربهشان را زیر تیغ جراحی بیندازند كه شناختی از او ندارند اما بچههای ما با همه مشكلات روحی، روانی و خانوادگیای كه دارند و بحرانی كه قرار است پشت سر بگذارند باید زیر نظر پزشكی كه به آنها معرفی میشود، عمل كنند. ما نه كلینیك مخصوص داریم، نه پزشك، نه مشاور و نه حتی انجمنی كه بتوانیم با آن در ارتباط باشیم. جمعیت 4 هزار نفری تیاس ما درواقع انگار وجود ندارند.
بعد از جراحی چطور؟ مشكلات باز هم ادامه دارد؟
همه فكر میكنند فقط دیوانهها باید بروند روانپزشك اما بچههای ما بعد از جراحی قطعا باید تحت نظر باشند اما این امكان برای خیلیها فراهم نیست. ببینید، ما فكر میكنیم اگر عمل جراحی تغییر جنسیت را انجام بدهیم دنیا برایمان بهشت میشود اما خبری از این جور چیزها نیست. وقتی در جمع بچهها بودم و میگفتم باور كنید بعد از عمل هم زندگی همین است باورشان نمیشد. زندگی همین است اما بعضیها كه به خودشناسی نرسیدهاند،كارهای عجیبی میكنند، زنها زیادی زنانه رفتار میكنند و مردها غیرتهای كاذب و افراطی از خودشان نشان میدهند.
گذشته را فراموش كردهاید؟
نه، نباید فراموش كنم، فقط دیگر كاری با آن ندارم. نمیدانم چرا بعضیها عكسهای آن روزهایشان را میسوزانند و همه خاطراتشان را كتمان میكنند. من معتقدم كه جسمم تغییر كرده و با روحم همسو شده است. پس چرا باید عكسهایم را پاره كنم؟ باور كنید الان دیگر حتی به دیروز هم فكر نمیكنم چه برسد به گذشته.
چطور از فرزانه به سامان رسیدید؟
وقتی تغییر جنسیت دادم، با همسرم اسمهایی مثل فرزین، بردیا و سامان را انتخاب كردیم، هركدام را چند روز صدا زدیم؛ سامان بیشتر از همه اینها به من میآمد و دوستش داشتم.
ازدواجتان به كجا رسید؟
سال 87 با همسرم نامزد كردیم، 9 تیر 88 تاریخ عقدمان بود و اردیبهشت 90 از هم جدا شدیم.قسمت این بود كه اینطوری زندگی كنم .
ارسطو تمام مدت مصاحبه به همسرش هدی فكر می كرد و دلش می خواست آنجا بود.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)